145
سیره پیامبر خاتم صلّی الله علیه وآله - جلد دوم

۷۶۰.مسند ابن حنبلـ به نقل از ربيع، دختر معوّذ بن عفراء ـ: طبقى از خرما و خيارهايى كوچك و قلمى براى پيامبر خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله هديه بردم. دستش را از طلا و زيورآلات پر كرد و به من بخشيد.

۷۶۱.صحيح البخارىـ به نقل از ابو سعيد خُدرى ـ: گروهى از انصار، از پيامبر خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله درخواستى كردند و پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله به آنها داد. سپس درخواستى كردند و باز عطا نمود تا آن كه آنچه داشت، تمام شد و فرمود: «مالى نزد من نيست. من آن را از شما باز نداشته و ذخيره نمى‏كنم».

۷۶۲.صحيح البخارىـ به نقل از حكيم بن حزام ـ: از پيامبر خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله چيزى خواستم و به من داد. سپس از او درخواست كردم و به من داد. سپس از او خواستم و باز بخشيد. آن گاه فرمود: «اى حكيم ! اين مال، سبز و خرّم و شيرين است. هر كس آن را با سخاوت نفْس [و بدون حرص] بگيرد، برايش بركت مى‏يابد و هر كس با اشتياق و علاقه آن را بگيرد، برايش بركت نمى‏يابد، و مانند كسى مى‏شود كه مى‏خورد و سير نمى‏شود ! دست برتر [و بخشنده]، بهتر از دست پايين [و گيرنده] است».

۷۶۳.سنن النسائىـ به نقل از عمرو بن شعيب، از پدرش، از جدّش ـ: نزد پيامبر خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله بوديم كه هيئت نمايندگى هوازن نزد ايشان آمد و گفتند: اى محمّد ! ما داراى ريشه و تبار و قبيله هستيم و مى‏دانى كه چه بلايى بر سر ما آمده است!۱ پس بر ما منّت بگذار. خداوند بر تو منّت بگذارد !
پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله فرمود: «يكى از اين دو را انتخاب كنيد: دارايى‏هايتان و يا زنان و فرزندانتان».آنها گفتند: ما را ميان شرف و دارايى‏مان مخيّر كردى ! معلوم است كه زنان و فرزندانمان را بر مى‏گزينيم.
پيامبر خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله فرمود: «آنچه سهم من و فرزندان عبد المطّلب است، براى خودتان باشد. چون نماز ظهر را خواندم، برخيزيد و بگوييد: ما در برابر مسلمانان يا مؤمنان [صاحب حق در غنيمت]، از پيامبر خدا يارى مى‏خواهيم تا زنان و فرزندانمان به ما باز گردانده شود».
هنگامى كه نماز ظهر را خواندند، برخاستند و آنچه را پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله يادشان داده بود، گفتند. پيامبر خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله فرمود: «آنچه از آنِ من و فرزندان عبد المطّلب است، از آنِ خودتان باد». مهاجران نيز گفتند: آنچه از آنِ ما بوده است نيز از آنِ پيامبر خدا باد» و انصار نيز چنين گفتند.
اقرع بن حابس گفت: امّا من و بنى تميم موافق نيستيم، و عيينة بن حصن نيز گفت: من و بنى فزاره نيز موافق نيستيم. عبّاس بن مرداس نيز گفت: من و بنى سليم نيز موافق نيستيم ؛ امّا بنى سليم برخاستند و گفتند: باطل گفتى ! آنچه از آنِ ماست، از آنِ پيامبر خداست.
پيامبر خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله فرمود: «اى مردم ! زنان و فرزندانشان را به آنان باز گردانيد، و هر كس از اين غنيمت، چيزى بر گرفته است، شش سهم از نخستين غنيمتى كه خداوند نصيبمان كند، به او مى‏دهيم» و سوار مركبش شد و مردم به ايشان آويختند و گفتند:۲ غنيمت ما را ميانمان قسمت كن ! و پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله را نزديك درختى چنان در تنگنا نهادند كه ردايش افتاد. پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله فرمود: «اى مردم ! ردايم را به من باز گردانيد كه ـ به خدا سوگند ـ اگر در اين غنيمت، به اندازه درختان صحراى تهامه شتر داشته باشيد، ميانتان قسمت مى‏كنم، و مرا بخيل و ترسو و دروغگو نخواهيد ديد».
سپس كنار شترى رفت و اندكى از كرك كوهان آن را ميان دو انگشتش گرفت و فرمود: «من بجز خمس غنيمت به اندازه اين اندك كرك هم حقّى ندارم و همان خمس هم به شما باز خواهد گشت».در اين هنگام، مردى با يك كلاف مو آمد و گفت: اى پيامبر خدا ! من اين را برداشته بودم تا جُل (پشم زير پالان) شترم را درست كنم.
پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله فرمود: «آن مقدار كه سهم من و فرزندان عبد المطّلب است، براى تو باشد».
مرد گفت: اين اندازه، مهم است [كه برداشتن كمى مو نياز به رضايت و بخشش صاحبان آن دارد] !؟ من نيازى به آن ندارم و آن را انداخت.
پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله فرمود: «اى مردم ! نخ و سوزن را نيز تحويل دهيد كه خيانت در غنيمت و برداشتن بخشى از آن پيش از تقسيم، ننگ عاملان آن و رسوايى روز قيامت است».

1.. قبيله هوازن در جنگ حنين، همگى با زن و فرزند و مال و دام به اسارت مسلمانان در آمدند و مطابق قاعده تقسيم غنيمت ، يك‏پنجم آن در اختيار پيامبر خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله و بقيّه متعلّق به مسلمانان بود .

2.. مطابق با متن اصلاحى در پانوشت متن عربى ترجمه شد .


سیره پیامبر خاتم صلّی الله علیه وآله - جلد دوم
144

۷۶۰.مسند ابن حنبل عن الربيع بنت معوذ بن عفراء: أهدَيتُ إلى رَسولِ اللّهِ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله قِناعا۱ مِن رُطَبٍ وأَجرٍ زُغبٍ۲، فَأَعطاني مِل‏ءَ كَفِّهِ حُلِيّا وذَهَبا.۳

۷۶۱.صحيح البخاري عن أبي سعيد الخدري: إنَّ ناسا مِنَ الأَنصارِ سَأَلوا رَسولَ اللّهِ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله فَأَعطاهُم، ثُمَّ سَأَلوهُ فَأَعطاهُم، حَتّى نَفَدَ ما عِندَهُ، فَقالَ: ما يَكونُ عِندي مِن خَيرٍ فَلَن أدَّخِرَهُ عِنكُم.۴

۷۶۲.صحيح البخاري عن حكيم بن حزام: سَأَلتُ رَسولَ اللّهِ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله فَأَعطاني، ثُمَّ سَأَلتُهُ فَأَعطاني، ثُمَّ سَأَلتُهُ فَأَعطاني، ثُمَّ قالَ: يا حَكيمُ، إنَّ هذَا المالَ خَضِرَةٌ حُلوَةٌ، فَمَن أخَذَهُ بِسَخاوَةِ نَفسٍ بورِكَ لَهُ فيهِ، ومَن أخَذَهُ بِإِشرافِ نَفسٍ لَم يُبارَك لَهُ فيهِ، وكانَ كَالَّذي يَأكُلُ ولا يَشبَعُ ! اليَدُ العُليا خَيرٌ مِنَ اليَدِ السُّفلى.۵

۷۶۳.سنن النسائي عن عمرو بن شعيب عن أبيه عن جدّه: كُنّا عِندَ رَسولِ اللّهِ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله إذ أتَتهُ وَفدُ هَوازِنَ، فَقالوا: يا مُحَمَّدُ، إنّا أصلٌ وعَشيرَةٌ، وقَد نَزَلَ بِنا مِنَ البَلاءِ ما لا يَخفى عليك، فَامنُن عَلَينا مَنَّ اللّهُ عَلَيكَ.
فَقالَ: اِختاروا مِن أموالِكُم، أو مِن نِسائِكُم وأَبنائِكُم. فَقالوا: قَد خَيَّرتَنا بَينَ أحسابِنا وأَموالِنا ! بَل نَختارُ نِساءَنا وأَبناءَنا.
فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله: أمّا ما كانَ لي ولِبَني عَبدِ المُطَّلِبِ فَهُوَ لَكُم، فَإِذا صَلَّيتُ الظُّهرَ فَقوموا فَقولوا: إنّا نَستَعينُ بِرَسولِ اللّهِ علَى المُؤمِنينَ ـ أوِ المُسلِمينَ ـ في نِسائِنا وأَبنائِنا.
فَلَمّا صَلَّوا الظُّهرَ قاموا فَقالوا ذلِكَ. فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله: فَما كانَ لي ولِبَني عَبدِ المُطَّلِبِ فَهُوَ لَكُم. فَقالَ المُهاجِرونَ: وما كانَ لَنا فَهُوَ لِرَسولِ اللّهِ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله. وقالَتِ الأَنصارُ: ما كانَ لَنا فَهُوَ لِرَسولِ اللّهِ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله.
فَقالَ الأَقرَعُ بنُ حابِسٍ: أمّا أنا وبَنو تَميمٍ فَلا، وقالَ عُيَينَةُ بنُ حِصنٍ: أمّا أنا وبَنو فَزارَةَ فَلا. وقالَ العَبّاسُ بنُ مِرداسٍ: أمّا أنا وبَنو سُلَيمٍ فَلا. فَقامَت بَنو سُلَيمٍ فَقالوا: كَذَبتَ ! ما كانَ لَنا فَهُوَ لِرَسولِ اللّهِ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله.
فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله: يا أيُّهَا النّاسُ ! رُدّوا عَلَيهِم نِساءَهُم وأَبناءَهُم، فَمَن تَمَسَّكَ مِن هذَا الفَيءِ بِشَيءٍ فَلَهُ سِتُّ فَرائِضَ مِن أوَّلِ شَيءٍ يُفيئُهُ اللّهُ عز و جل عَلَينا.
ورَكِبَ راحِلَتَهُ، ورَكِبَ النّاسُ۶: اِقسِم عَلَينا فَيئَنا ! فَأَلجَؤوهُ إلى شَجَرَةٍ فَخُطِفَت رِداءُهُ. فَقالَ: يا أيُّهَا النّاسُ ! رُدّوا عَلَيَّ رِدائي، فَوَاللّهِ، لَو أنَّ لَكُم شَجَرَ تِهامَةَ نَعَما قَسَمتُهُ عَلَيكُم، ثُمَّ لَم تَلقَوني بَخيلاً ولا جَبانا ولا كَذوبا.
ثُمَّ أتى بَعيرا فَأَخَذَ مِن سَنامِهِ وَبرَةً بَينَ إصبَعَيهِ، ثُمَّ يَقولُ: ها إنَّهُ لَيسَ لي مِنَ الفَيءِ شَيءٌ ولا هذِهِ إلاّ خُمُسٌ، وَالخُمُسُ مَردودٌ فيكُم.
فَقامَ إلَيهِ رَجُلٌ بِكُبَّةٍ مِن شَعرٍ فَقالَ: يا رَسولَ اللّهِ، أخَذتُ هذِهِ لِأُصلِحَ بِها بَردَعَةَ۷ بَعيرٍ لي. فَقالَ: أمّا ما كانَ لي ولِبَني عَبدِ المُطَّلِبِ فَهُوَ لَكَ. فَقالَ: أوَ بَلَغَت هذِهِ ؟ ! فَلا أرَبَ۸ لي فيها، فَنَبَذَها.
وقالَ: يا أيُّهَا النّاسُ ! أدُّوا الخِياطَ وَالمَخيطَ، فَإِنَّ الغُلولَ۹ يَكونُ عَلى أهلِهِ عارا وشَنارا۱۰ يَومَ القِيامَةِ.۱۱

1.. القِنع والقِناع : الطبق الذي يؤكل عليه الطعام لسان العرب : ج ۸ ص ۳۰۰ «قنع» .

2.. أجر زُغب : أي قِثّاء صغار ، والزُّغب : جمع الأزغَب ، من الزَّغَب : صغار الريش أوّل ما يطلع ، شبّه به ما علىالقِثّاء من الزَّغب (النهاية : ج ۲ ص ۳۰۴ «زغب») .

3.. مسند ابن حنبل : ج ۱۰ ص ۲۹۰ ح ۲۷۰۹۱ ، الشمائل المحمديّة : ص ۱۹۱ ح ۳۵۰ ، المعجم الكبير : ج ۲۴ ص ۲۷۳ ح ۶۹۴ ، الطبقات الكبرى : ج ۱ ص ۳۹۴ ، تاريخ دمشق : ج ۴ ص ۳۴ .

4.. صحيح البخاري : ج ۲ ص ۵۳۵ ح ۱۴۰۰ ، صحيح مسلم : ج ۲ ص ۷۲۹ ح ۱۲۴ ، سنن أبي داود : ج ۲ ص ۱۲۱ح ۱۶۴۴ ، سنن الترمذي : ج ۴ ص ۳۷۳ ح ۲۰۲۴ ، سنن النسائي : ج ۵ ص ۹۵ ، كنز العمّال : ج ۶ ص ۶۲۲ ح ۱۷۱۲۳ .

5.. صحيح البخاري : ج ۲ ص ۵۳۵ ح ۱۴۰۳ ، سنن الترمذي : ج ۴ ص ۶۴۱ ح ۲۴۶۳ ، سنن النسائي : ج ۵ص ۱۰۱ ، سنن الدارمي : ج ۲ ص ۷۶۶ ح ۲۶۴۸ ، صحيح ابن حبّان : ج ۸ ص ۱۴ ح ۳۲۲۰ ، الدرّ المنثور : ج ۲ ص ۹۴ .

6.. الظاهر وجود تصحيف أو نقص في العبارة ، وهي كما في مسند ابن حنبل : «ثمّ ركب راحلته ، وتعلّق به الناس يقولون : اقسم علينا فيئنا . . .» . وفي السنن الكبرى : «ثمّ ركب رسول اللّه‏ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله ، واتّبعه الناس يقولون : اقسم علينا فيئنا . . .» .

7.. البَردَعَةُ : الحِلسُ الذي يُلقى تحت الرحل ، هي بالذال وبالدال لسان العرب : ج ۸ ص ۸ «بردع» .

8.. الأربُ : الحاجة المصباح المنير : ص ۱۱ «أرب» .

9.. الغُلول : هو الخيانة في المغنم والسرقة من الغنيمة قبل القسمة النهاية : ج ۳ ص ۳۸۰ «غلل» .

10.. الشَّنارُ : العيب الذي فيه عار النهاية : ج ۲ ص ۵۰۴ «شنر» .

11.. سنن النسائي : ج ۶ ص ۲۶۲ ، مسند ابن حنبل : ج ۲ ص ۶۰۸ ح ۶۷۴۱ ، السنن الكبرى : ج ۶ ص ۵۴۷ح ۱۲۹۳۳ ، المعجم الكبير : ج ۵ ص ۲۷۰ ح ۵۳۰۴ ، تاريخ الطبري : ج ۳ ص ۸۶ كلّها نحوه .

  • نام منبع :
    سیره پیامبر خاتم صلّی الله علیه وآله - جلد دوم
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعي از پژوهشگران
    تعداد جلد :
    7
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    01/01/1394
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 10601
صفحه از 513
پرینت  ارسال به