۷۶۰.مسند ابن حنبلـ به نقل از ربيع، دختر معوّذ بن عفراء ـ: طبقى از خرما و خيارهايى كوچك و قلمى براى پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله هديه بردم. دستش را از طلا و زيورآلات پر كرد و به من بخشيد.
۷۶۱.صحيح البخارىـ به نقل از ابو سعيد خُدرى ـ: گروهى از انصار، از پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله درخواستى كردند و پيامبر صلىاللهعليهوآله به آنها داد. سپس درخواستى كردند و باز عطا نمود تا آن كه آنچه داشت، تمام شد و فرمود: «مالى نزد من نيست. من آن را از شما باز نداشته و ذخيره نمىكنم».
۷۶۲.صحيح البخارىـ به نقل از حكيم بن حزام ـ: از پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله چيزى خواستم و به من داد. سپس از او درخواست كردم و به من داد. سپس از او خواستم و باز بخشيد. آن گاه فرمود: «اى حكيم ! اين مال، سبز و خرّم و شيرين است. هر كس آن را با سخاوت نفْس [و بدون حرص] بگيرد، برايش بركت مىيابد و هر كس با اشتياق و علاقه آن را بگيرد، برايش بركت نمىيابد، و مانند كسى مىشود كه مىخورد و سير نمىشود ! دست برتر [و بخشنده]، بهتر از دست پايين [و گيرنده] است».
۷۶۳.سنن النسائىـ به نقل از عمرو بن شعيب، از پدرش، از جدّش ـ: نزد پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله بوديم كه هيئت نمايندگى هوازن نزد ايشان آمد و گفتند: اى محمّد ! ما داراى ريشه و تبار و قبيله هستيم و مىدانى كه چه بلايى بر سر ما آمده است!۱ پس بر ما منّت بگذار. خداوند بر تو منّت بگذارد !
پيامبر صلىاللهعليهوآله فرمود: «يكى از اين دو را انتخاب كنيد: دارايىهايتان و يا زنان و فرزندانتان».آنها گفتند: ما را ميان شرف و دارايىمان مخيّر كردى ! معلوم است كه زنان و فرزندانمان را بر مىگزينيم.
پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله فرمود: «آنچه سهم من و فرزندان عبد المطّلب است، براى خودتان باشد. چون نماز ظهر را خواندم، برخيزيد و بگوييد: ما در برابر مسلمانان يا مؤمنان [صاحب حق در غنيمت]، از پيامبر خدا يارى مىخواهيم تا زنان و فرزندانمان به ما باز گردانده شود».
هنگامى كه نماز ظهر را خواندند، برخاستند و آنچه را پيامبر صلىاللهعليهوآله يادشان داده بود، گفتند. پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله فرمود: «آنچه از آنِ من و فرزندان عبد المطّلب است، از آنِ خودتان باد». مهاجران نيز گفتند: آنچه از آنِ ما بوده است نيز از آنِ پيامبر خدا باد» و انصار نيز چنين گفتند.
اقرع بن حابس گفت: امّا من و بنى تميم موافق نيستيم، و عيينة بن حصن نيز گفت: من و بنى فزاره نيز موافق نيستيم. عبّاس بن مرداس نيز گفت: من و بنى سليم نيز موافق نيستيم ؛ امّا بنى سليم برخاستند و گفتند: باطل گفتى ! آنچه از آنِ ماست، از آنِ پيامبر خداست.
پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله فرمود: «اى مردم ! زنان و فرزندانشان را به آنان باز گردانيد، و هر كس از اين غنيمت، چيزى بر گرفته است، شش سهم از نخستين غنيمتى كه خداوند نصيبمان كند، به او مىدهيم» و سوار مركبش شد و مردم به ايشان آويختند و گفتند:۲ غنيمت ما را ميانمان قسمت كن ! و پيامبر صلىاللهعليهوآله را نزديك درختى چنان در تنگنا نهادند كه ردايش افتاد. پيامبر صلىاللهعليهوآله فرمود: «اى مردم ! ردايم را به من باز گردانيد كه ـ به خدا سوگند ـ اگر در اين غنيمت، به اندازه درختان صحراى تهامه شتر داشته باشيد، ميانتان قسمت مىكنم، و مرا بخيل و ترسو و دروغگو نخواهيد ديد».
سپس كنار شترى رفت و اندكى از كرك كوهان آن را ميان دو انگشتش گرفت و فرمود: «من بجز خمس غنيمت به اندازه اين اندك كرك هم حقّى ندارم و همان خمس هم به شما باز خواهد گشت».در اين هنگام، مردى با يك كلاف مو آمد و گفت: اى پيامبر خدا ! من اين را برداشته بودم تا جُل (پشم زير پالان) شترم را درست كنم.
پيامبر صلىاللهعليهوآله فرمود: «آن مقدار كه سهم من و فرزندان عبد المطّلب است، براى تو باشد».
مرد گفت: اين اندازه، مهم است [كه برداشتن كمى مو نياز به رضايت و بخشش صاحبان آن دارد] !؟ من نيازى به آن ندارم و آن را انداخت.
پيامبر صلىاللهعليهوآله فرمود: «اى مردم ! نخ و سوزن را نيز تحويل دهيد كه خيانت در غنيمت و برداشتن بخشى از آن پيش از تقسيم، ننگ عاملان آن و رسوايى روز قيامت است».