101
سیره پیامبر خاتم صلّی الله علیه وآله - جلد دوم

۷۰۲.امام على عليه‏السلام: پيامبر خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله من و زبير و مقداد را مأمور كرد و فرمود: «برويد تا به آبادى خاخ برسيد. در آن جا زنى در كجاوه مى‏بينيد كه با خود، نامه‏اى دارد. آن نامه را از او بگيريد». ما راه افتاديم و اسب‏هايمان به تاخت مى‏رفتند تا آن كه به آبادى رسيديم و با آن زن كجاوه‏نشين رو به رو شديم. گفتيم: نامه را بده. گفت: من نامه‏اى ندارم. من گفتم: يا نامه را بيرون مى‏آورى، يا لباس‏هايت را بازرسى مى‏كنيم.
او [به ناچار] نامه را از لا به لاى گيسوانش بيرون آورد.ما نامه را خدمت پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله آورديم. نامه‏اى بود از حاطب بن ابى بلتعه به گروهى از مشركان، كه در آن، اطّلاعاتى در باره پيامبر خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله [و قصد ايشان براى فتح مكّه] به آنها داده بود.
پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله به حاطب فرمود: «اين چيست، حاطب ؟ !».
گفت: اى پيامبر خدا ! در باره [مجازات] من، شتاب مكن ؛ زيرا من از قريش نبودم ؛ بلكه خود را هم‏پيمان و وابسته آنها كرده بودم. برخى از مهاجران همراهت، در مكّه خويشاوندانى دارند كه از خانواده‏ها و دارايى‏هاى آنان حمايت مى‏كنند و من چون چنين خويشانى نداشتم، دوست داشتم خوش‏خدمتى‏اى به آنها كنم تا از خانواده‏ام در مكّه حمايت كنند. اى پيامبر خدا! به خدا سوگند كه من نه كافر و مرتد شده‏ام و نه از سر رضايت به كفر، چنين كرده‏ام.
پيامبر خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله فرمود: «حاطب به شما راست گفت».
عمر گفت: اى پيامبر خدا ! بگذار من گردن اين منافق را بزنم.
پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله فرمود: «او در جنگ بدر حضور يافته است و چه مى‏دانى ؟ شايد خداوند به بدريان، نظرى انداخته و فرموده باشد: هر چه مى‏خواهيد، بكنيد كه من شما را آمرزيدم».


سیره پیامبر خاتم صلّی الله علیه وآله - جلد دوم
100

۷۰۲.الإمام عليّ عليه‏السلام: بَعَثَني رَسولُ اللّهِ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله أنا وَالزُّبَيرَ وَالمِقدادَ بنَ الأَسودِ، قالَ: اِنطَلِقوا حَتّى تَأتوا رَوضَةَ خاخٍ، فَإِنَّ بِها ظَعينَةً۱ ومَعَها كِتابٌ، فَخُذوهُ مِنها. فَانطَلَقنا تَعادى بِنا خَيلُنا حَتَّى انتَهَينا إلَى الرَّوضَةِ، فَإِذا نَحنُ بِالظَّعينَةِ، فَقُلنا: أخرِجِي الكِتابَ، فَقالَت: ما مَعي مِن كِتابٍ. فَقُلنا: لَتُخرِجِنَّ الكِتابَ أو لَنُلقِيَنَّ الثِّيابَ ! فَأَخرَجَتهُ مِن عِقاصِها۲.
فَأَتَينا بِهِ رَسولَ اللّهِ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله فَإِذا فيهِ مِن حاطِبِ بنِ أبي بَلتَعَةَ إلى اُناسٍ مِنَ المُشرِكينَ مِن أهلِ مَكَّةَ يُخبِرُهُم بِبَعضِ أمرِ رَسولِ اللّهِ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله.
فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله: يا حاطِبُ، ما هذا ؟ قالَ: يا رَسولَ اللّهِ، لا تَعجَل عَلَيَّ، إنّي كُنتُ امرَأً مُلصَقا في قُرَيشٍ، ولَم أكُن مِن أنفُسِها، وكانَ مَن مَعَكَ مِنَ المُهاجِرينَ لَهُم قَراباتٌ بِمَكَّةَ يَحمونَ بِها أهليهِم وأَموالَهُم، فَأَحبَبتُ إذ فاتَني ذلِكَ مِنَ النَّسَبِ فيهِم أن اَتَّخِذَ عِندَهُم يَدا يَحمونَ بِها قَرابَتي، وما فَعَلتُ كُفرا ولاَ ارتِدادا ولا رِضىً بِالكُفرِ بَعدَ الإِسلامِ.
فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله: لَقَد صَدَقَكُم. قالَ عُمَرُ: يا رَسولَ اللّهِ، دَعني أضرِب عُنُقَ هذَا المُنافِقِ. قالَ: إنَّهُ شَهِدَ بَدرا وما يُدريكَ لَعَلَّ اللّهَ أن يَكونَ قَدِ اطَّلَعَ عَلى أهلِ بَدرٍ فَقالَ: اِعمَلوا ما شِئتُم فَقَد غَفَرتُ لَكُم.۳

1.. ظَعَنَ : ارتَحَلَ . ويقال للمرأة ظعينة ـ فعيلة بمعنى مفعولة ـ لأنّ زوجها يظعن بها المصباح المنير : ص ۳۸۵ «ظعن» .

2.. العقيصة للمرأة : الشَّعر الذي يُلوى ويدخَل أطرافُه في اُصوله ، والجمع عَقائص وعِقاص المصباح المنير :ص ۴۲۲ «عقص» .

3.. صحيح البخاري : ج ۳ ص ۱۰۹۵ ح ۲۸۴۵ ، صحيح مسلم : ج ۴ ص ۱۹۴۱ ح ۱۶۱ ، سنن أبي داود : ج ۳ ص ۴۷ح ۲۶۵۰ ، السنن الكبرى للنسائي : ج ۶ ص ۴۸۷ ح ۱۱۵۸۵ ، صحيح ابن حبّان : ج ۱۴ ص ۴۲۴ ح ۶۴۹۹ كلّها عن عبيداللّه‏ بن أبي رافع نحوه ، كنز العمّال : ج ۱۰ ص ۵۲۱ ح ۳۰۱۹۳ وراجع : الإرشاد : ج ۱ ص ۵۶ و مجمع البيان : ج ۹ ص ۴۴۶ .

  • نام منبع :
    سیره پیامبر خاتم صلّی الله علیه وآله - جلد دوم
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعي از پژوهشگران
    تعداد جلد :
    7
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    01/01/1394
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 10371
صفحه از 513
پرینت  ارسال به