475
سیره پیامبر خاتم صلّی الله علیه وآله - جلد سوم

۲۱۵۹.الطرائف : هنگامى كه ابو طالب ، پيامبر صلى اللّه عليه و آله و خديجه را به ازدواج يكديگر در آورد ، خطبه خواند و گفت : ستايش ، ويژه خدايى است كه ما را از نسل ابراهيم و فرزندان اسماعيل قرار داد و شهرى باحرمت و خانه‏اى مقصود [ به زيارت ]برايمان قرار داد و ما را حاكم بر مردم قرار داد . و اينك ، محمّد بن عبد اللّه‏ ، برادرزاده‏ام ، از كسانى است كه هيچ يك از جوانان قريش با او سنجيده نمى‏شوند ، جز آن كه در نيكى و فضيلت و كَرَم و عقل و درايت ، محمّد بر او برترى مى‏يابد ، هرچند دارايى‏اش اندك است ، ولى دارايى ، سايه‏اى رفتنى و عاريه‏اى باز گرداندنى است. او به خديجه دختر خويلد علاقه دارد و خديجه نيز چنين است و هر مقدار كه مهريّه دوست داشتيد ، به عهده من است .

۲۱۶۰.الخرائج و الجرائح : جابر روايت كرده است كه سبب ازدواج خديجه و محمّد صلى اللّه عليه و آله ، اين است كه ابو طالب گفت : اى محمّد ! من مى‏خواهم تو را همسر دهم و دارايى‏اى ندارم كه تو را با آن يارى دهم؛ ولى خديجه خويشاوند ماست و هر سال ، [ يكى از ]قريش را با دارايى‏اش همراه غلامانش به تجارت مى‏فرستد و مزدش را يك بارِ شتر از آنچه مى‏آورد ، مى‏دهد . آيا مى‏خواهى به اين تجارت بروى ؟ محمّد گفت : «آرى» .
ابو طالب نزد خديجه رفت و موضوع را به او گفت و او خوش‏حال شد و به غلامش ميسره گفت : تو و اين مال التجاره ، همگى به فرمان محمّد هستيد . هنگامى كه ميسره از سفرش باز گشت ، گزارش داد كه بر درخت و كلوخى نگذشتند ، جز آن كه گفت : «سلام بر تو ، اى فرستاده خدا!» و نيز گفت : بحيراى راهب آمد و هنگامى كه ديد ابر بر او (محمّد صلى اللّه عليه و آله ) سايه افكنده و هر كجا مى‏رود ، ابر با او مى‏رود ، به خدمت‏گزارىِ ما پرداخت .
در آن سفر ، سود فراوانى بردند و هنگامى كه باز گشتند ، ميسره گفت : اى محمّد ! اگر جلوتر به مكّه مى‏رفتى و خديجه را از سودى كه برده‏ايم ، باخبر مى‏كردى ، برايت سودمندتر بود . محمّد صلى اللّه عليه و آله سوار بر مركبش جلوتر [ و زودتر] رفت و آن روز ، خديجه بر بالاى غرفه‏اش ، با زنان نشسته بود كه محمّد صلى اللّه عليه و آله سوار بر مركبش پديدار شد . خديجه به ابرى بالاى سر محمّد نگريست كه همراه او حركت مى‏كرد و دو فرشته را در سمت راست و چپ محمّد ديد كه در دست هر كدام ، شمشيرى آخته است و در هوا همراه او مى‏آيند .
[ با خود] گفت : اين سوار ، شأن بزرگى دارد . كاش به خانه ما مى‏آمد! كه ديد محمّد ، آهنگ خانه او را دارد . پس پابرهنه از بالا به سوى درِ خانه پايين آمد ، در حالى كه خديجه هر گاه مى‏خواست از جايى به جايى برود ، كنيزان ، تختى را كه بر آن نشسته بود ، حركت مى‏دادند . هنگامى كه خديجه به محمّد صلى اللّه عليه و آله نزديك شد ، گفت : اى محمّد ! برو و همين الآن عمويت ابو طالب را نزد من بياور . و به عموى خويش نيز پيغام داد كه چون محمّد بر تو وارد شد ، مرا به همسرىِ او در آور .
هنگامى كه ابو طالب حضور يافت ، خديجه گفت : شما دو تن نزد عمويم برويد تا مرا به ازدواج محمّد در آورد كه به او گفته‏ام چه كند . ابو طالب و محمّد بر عموى خديجه وارد شدند و ابو طالب، آن خطبه معروف را خواند و عقد ازدواج را بست و هنگامى كه محمّد برخاست تا همراه ابو طالب برود ، خديجه گفت : به سوى خانه خودت بيا كه خانه من ، خانه توست و من هم كنيز تو هستم .


سیره پیامبر خاتم صلّی الله علیه وآله - جلد سوم
474

۲۱۵۹.الطرائف : لَمّا زَوَّجَ أبو طالِبٍ النَّبِيَّ صلى اللّه عليه و آله بِخَديجَةَ ، خَطَبَ فَقالَ : الحَمدُ للّهِ الَّذي جَعَلَنا مِن ذُرِّيَّةِ إبراهيمَ وزَرعِ إسماعيلَ ، وجَعَلَ لَنا بَلَدا حَراما وبَيتا مَحجوبا۱ ، وجَعَلَنَا الحُكّامَ عَلَى النّاسِ ، ثُمَّ إنَّ مُحَمَّدَ بنَ عَبدِ اللّهِ ابنَ أخي ، مِمَّن لا يُوازَنُ بِهِ فَتىً مِن قُرَيشٍ إلاّ رَجَحَ بِهِ بِرّا وفَضلاً وكَرَما وعَقلاً ونُبلاً ، وإن كانَ فِي المالِ قِلَّةٌ ، فَإِنَّما المالُ ظِلٌّ زائِلٌ وعارِيَةٌ مُستَرجَعَةٌ ، ولَهُ في خَديجَةَ بِنتِ خُوَيلِدٍ رَغبَةٌ ، ولَها فيهِ مِثلُ ذلِكَ ، وما أحبَبتُم مِنَ الصَّداقِ فَهُوَ عَلَيَّ .۲

1.في بعض المصادر : «محجوجا» بدل «محجوبا» ، كما في الحديث السابق .

2.الطرائف : ص ۳۰۷ ح ۳۹۷ ، بحار الأنوار : ج ۳۵ ص ۱۵۸ ذيل ح ۸۴ ؛ المناقب لابن المغازلي : ص ۳۳۳ ح ۳۷۹ عن يونس ، شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج ۱۴ ص ۷۰ ، إعجاز القرآن : ص ۱۵۳ ، تفسير الآلوسي : ج ۱۸ ص ۵۱ كلّها نحوه .

  • نام منبع :
    سیره پیامبر خاتم صلّی الله علیه وآله - جلد سوم
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعي از پژوهشگران
    تعداد جلد :
    7
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    01/01/1394
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 7732
صفحه از 511
پرینت  ارسال به