459
سیره پیامبر خاتم صلّی الله علیه وآله - جلد سوم

۲۱۴۴.السيرة النبويّة ، ابن هشامـ به نقل از جابر بن عبد اللّه‏ انصارى ـ : در جنگ «ذات الرقاع»۱همراه پيامبر اكرم صلى اللّه عليه و آله از نخل۲ راه افتاديم و مردى [از مسلمانان] به همسر مردى از مشركان دست يافت . هنگامى كه پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله باز مى‏گشت ، همسر آن زن كه غايب بود ، در رسيد و چون از ماجرا باخبر شد ، سوگند ياد كرد كه تا خون يكى از ياران پيامبر صلى اللّه عليه و آله را نريزد ، [از تعقيب آنان] دست نكشد و در پى پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله آمد .
پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله در محلّى فرود آمد و فرمود : «مردى هست كه امشب از ما پاسدارى كند؟» . مردى از مهاجران و مردى از انصار داوطلب شدند و گفتند : ما ، اى پيامبر خدا ! فرمود : «پس در دهانه درّه مستقر باشيد» .
[ابن هشام مى‏گويد :] پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله و يارانش در يكى از درّه‏ها فرود آمده بودند و آن دو تن هم عمّار بن ياسر و عبّاد بن بِشر بودند .
ابن اسحاق [شيخ ابن هشام] مى‏گويد : هنگامى كه آن دو تن به دهانه درّه رفتند ، مرد انصارى به مهاجر گفت : كدام بخش از شب را دوست دارى كه من پاس بدهم ؟ ابتدا يا انتهايش را؟ او گفت : تو بخش نخست را به عهده بگير . مهاجر ، دراز كشيد و خوابيد و مرد انصارى به نماز ايستاد .
آن مرد مشرك آمد و چون هيكل مرد انصارى را ديد ، فهميد كه او ديده‏بان لشكر است . تيرى انداخت و بر بدن آن مرد انصارى نشست . او همچنان ايستاد . تيرى ديگر انداخت و در بدنش نشست . مرد انصارى آن را كند و فرو انداخت و همچنان در [حال نماز] ايستاد . تير سومى نيز همانند دو تير ديگر انداخت و بر بدنش نشست . آن را هم كند و فرو انداخت و به ركوع و سجود رفت ، آن گاه همراهش ، مرد مهاجر را بيدار كرد و گفت : [برخيز و] بنشين كه تير به بدنم كارگر افتاده است . مرد مهاجر از جا پريد و چون آن مرد مشرك فهميد كه آن دو متوجّهش شده‏اند ، گريخت .
مرد مهاجر چون حال و خون مرد انصارى را ديد ، گفت : سبحان اللّه‏! چرا در همان تير اوّل ، مرا بيدار نكردى؟ انصارى گفت : در حال خواندن سوره‏اى بودم كه دوست نداشتم آن را قطع كنم تا به پايانش ببرم . چون تيرهاى ديگرى به من انداخت ، ركوع كردم و تو را آگاه كردم . سوگند به خدا ، اگر كارم به تباه‏كردن مرزى كه پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله به نگهدارى‏اش فرمان داده بود ، نمى‏انجاميد ، يا سوره را به پايان مى‏بردم يا قبل از آن جان مى‏دادم .

1.واقعه ذات الرقاع ، دو ماه پس از جنگ با يهوديان بنى نضير و با قبيله عطفان روى داد . در اين رويارويى ، جنگى رخ نداد (ر.ك : موسوعة التاريخ الإسلامى : ج ۲ ص ۴۲۱) .

2.نخل ، جايى در صحراى شمال عربستان ، نجد ، است .


سیره پیامبر خاتم صلّی الله علیه وآله - جلد سوم
458

۲۱۴۴.السيرة النبويّة لابن هشام عن جابر بن عبداللّه‏ الأنصاري : خَرَجنا مَعَ رَسولِ اللّهِ صلى اللّه عليه و آله في غَزوَةِ ذاتِ الرِّقاعِ مِن نَخلٍ۱ ، فَأَصابَ رَجُلٌ امرَأَةَ رَجُلٍ مِنَ المُشرِكينَ ، فَلَمَّا انصَرَفَ رَسولُ اللّهِ صلى اللّه عليه و آله قافِلاً ، أتى زَوجُها ، وكانَ غائِبا ، فَلَمّا اُخبِرَ الخَبَرَ حَلَفَ لا يَنتَهي حَتّى يُهَريقَ في أصحابِ مُحَمَّدٍ صلى اللّه عليه و آله دَما ، فَخَرَجَ يَتبَعُ أثَرَ رَسولِ اللّهِ صلى اللّه عليه و آله ، فَنَزَلَ رَسولُ اللّهِ صلى اللّه عليه و آله مَنزِلاً ، فَقالَ : مَن رَجُلٌ يَكلَؤُنا۲ لَيلَتَنا هذِهِ؟ قالَ : فَانتَدَبَ رَجُلٌ مِنَ المُهاجِرينَ ، ورَجُلٌ آخَرُ مِنَ الأَنصارِ ، فَقالا : نَحنُ يا رَسولَ اللّهِ ، قالَ : فَكونا بِفَمِ الشِّعبِ .
قالَ : وكانَ رَسولُ اللّهِ صلى اللّه عليه و آله و أَصحابُهُ قَد نَزَلوا إلى شِعبٍ مِنَ الوادي، و هُما عَمّارُ بنُ ياسِرٍ و عَبّادُ بنُ بِشْرٍ ، فيما قالَ ابنُ هِشامٍ .
قالَ ابنُ إسحاقَ : فَلَمّا خَرَجَ الرَّجُلانِ إلى فَمِ الشِّعبِ قالَ الأَنصارِيُّ لِلمُهاجِرِيِ : أيَّ اللَّيلِ تُحِبُّ أن أكفِيَكَهُ، أوَّلَهُ أم آخِرَهُ؟ قالَ : بَلِ اكفِني أوَّلَهُ، قالَ : فَاضطَجَعَ المُهاجِرِيُّ فَنامَ، و قامَ الأَنصارِيُّ يُصَلّي .
قالَ : و أَتَى الرَّجُلُ، فَلَمّا رَأى شَخصَ الرَّجُلِ عَرَفَ أنَّهُ رَبيئَةُ۳ القَومِ. قالَ : فَرَمى بِسَهمٍ، فَوَضَعَهُ فيهِ، قالَ : فَنَزَعَهُ و وَضَعَهُ، فَثَبَتَ قائِما، قالَ : ثُمَّ رَماهُ بِسَهمٍ آخَرَ فَوَضَعَهُ فيهِ ، قالَ : فَنَزَعَهُ فَوَضَعَهُ، و ثَبَتَ قائِما، ثُمَّ عادَلَهُ بِالثّالِثِ، فَوَضَعَهُ فيهِ، قالَ : فَنَزَعَهُ فَوَضَعَهُ، ثُمَّ رَكَعَ و سَجَدَ، ثُمَّ أهَبَّ صاحِبَهُ، فَقالَ : اِجلِس، فَقَد اُثبِتُّ. قالَ : فَوَثَبَ، فَلَمّا رَآهُمَا الرَّجُلُ عَرَفَ أن قَد نَذَرا بِهِ، فَهَرَبَ .
قالَ : و لَمّا رَأَى المُهاجِرِيُّ ما بِالأَنصارِيِّ مِنَ الدِّماءِ، قالَ : سُبحانَ اللّهِ! أفَلا أهبَبتَني أوَّلَ ما رَماكَ؟ قالَ : كُنتُ في سورَةٍ أقرَؤُها فَلَم اُحِبَّ أن أقطَعَها حَتّى اُنْفِدَها، فَلَمّا تابَعَ عَلَيَّ الرَّميُ رَكَعتُ فَأَذِنْتُكَ، وَ ايمُ اللّهِ، لَولا أن اُضَيِّعَ ثَغرا أمَرَني رَسولُ اللّهِ صلى اللّه عليه و آله بِحِفظِهِ، لَقَطَعَ نَفسي قَبلَ أن أقطَعَها أو اُنفِدَها.۴

1.نَخلٌ : موضع بنجد من أرض غطفان (معجم البلدان : ج ۵ ص ۲۷۶) .

2.كَلَأَكَ : أي حَفظَكَ وحَرسَكَ (لسان العرب : ج ۱ ص ۱۴۵ «كلأ») .

3.رَبَأ القومَ : اطّلَعَ لهم على شرفٍ، و الربيئة : الطليعةُ (لسان العرب : ج ۱ ص ۸۲ «ربأ»).

4.السيرة النبويّة لابن هشام : ج ۳ ص ۲۱۸ ، سنن أبي داود : ج ۱ ص ۵۰ ح ۱۹۸ ، مسند ابن حنبل : ج ۵ ص ۱۱۰ ح ۱۴۷۱۰ ، صحيح ابن حبّان : ج ۳ ص ۳۷۵ ح ۱۰۹۶ ، الكامل في التاريخ : ج ۱ ص ۵۶۶ كلّها نحوه ؛ بحارالأنوار : ج ۲۰ ص ۱۷۷ ح ۲ .

  • نام منبع :
    سیره پیامبر خاتم صلّی الله علیه وآله - جلد سوم
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعي از پژوهشگران
    تعداد جلد :
    7
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    01/01/1394
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 9880
صفحه از 511
پرینت  ارسال به