ی ـ اشاره كردن در جايى كه صراحت روا نيست
۱۹۷۲.سنن أبى داوودـ به نقل از عايشه ـ : پيامبر صلى اللّه عليه و آله هر گاه چيزى (سخن ناروايى) از فردى به ايشان مىرسيد ، نمىفرمود : «فلانى را چه شده كه چنين مىگويد ؟ !» ؛ بلكه مىفرمود : «چه شده كه گروهى چنين و چنان مىگويند ؟ !» .
۱۹۷۳.المعجم الكبيرـ به نقل از خوّات بن جبير ـ : به همراه پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله در منطقه مرَّ الظهران توقّف كرديم . من از خيمهام بيرون آمدم و به زنانى برخوردم كه با يكديگر سخن مىگفتند . من از گفتگوى آنان خوشم آمد . به خيمه باز گشتم و جامهدانم را برداشتم و از ميان آن ، جامهاى بيرون آورده ، پوشيدم و آمدم با آن زنان نشستم . در اين هنگام ، پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله از خيمه خود خارج شد و فرمود : «اى ابو عبد اللّه! براى چه با زنان نشستهاى ؟» .
چون پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله را ديدم ، از ايشان ترسيدم و خود را باختم . گفتم : اى پيامبر خدا ! شترى گريزپا دارم و به دنبال ريسمانى براى او هستم .
پيامبر صلى اللّه عليه و آله رفت ... و وضو ساخت و در حالى كه آب از محاسن ايشان بر سينهشان مىچكيد ـ يا قطرات آب وضو از محاسن ايشان بر سينهشان مىچكيد ـ ، باز گشت و فرمود : «اى ابو عبد اللّه! سرانجامِ گريختن شترت چه شد ؟» .
آن گاه حركت كرديم . پيامبر صلى اللّه عليه و آله در راه به من بر نمىخورد ، مگر آن كه مىفرمود : «سلام بر تو ، اى ابو عبد اللّه ! سرانجامِ گريختن آن شتر ، چه شد ؟» .
وقتى اين [ اشارات پيامبر صلى اللّه عليه و آله ] را ديدم ، به سوى مدينه شتاب كردم و از رفتن به مسجد و همنشينى با پيامبر صلى اللّه عليه و آله اجتناب كردم . پس از مدّتى ، با استفاده از ساعتِ خلوت مسجد ، وارد مسجد شدم و به نماز ايستادم كه ناگهان پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله از يكى از اتاقهاى خود خارج شد و دو ركعت نماز كوتاه خواند . من به اميد آن كه ايشان برود و تنهايم بگذارد ، نماز را طولانى كردم كه پيامبر صلى اللّه عليه و آله فرمود : «اى ابو عبد اللّه ! هر قدر كه مىخواهى ، نمازت را طولانى كن ، كه من تا وقتى نمازت را تمام كنى ، همچنان خواهم ايستاد» . با خود گفتم : سوگند به خدا ، پيش پيامبر خدا ، عذر خواهم خواست و از اين دلگيرى ، آسودهخاطرش خواهم نمود . از اين رو ، هنگامى كه فرمود : «سلام بر تو ، اى ابو عبد اللّه ! سرانجامِ گريختن آن شتر ، چه شد ؟» ، گفتم : سوگند به آن كه تو را به حق به رسالت برانگيخت ، آن شتر ، از زمانى كه اسلام آوردم ، نگريخته است . [ پيامبر خدا ] سه بار فرمود : «خدايت رحمت كند !» و ديگر هرگز به آن ماجرا اشاره نكرد .