311
سیره پیامبر خاتم صلّی الله علیه وآله - جلد سوم

۱۹۰۹.الأمالى ، صدوق ـ به نقل از ابن عبّاس ـ : روزى، پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله نشسته بود كه حسن عليه السلام پيش آمد. چون او را ديد، گريست و سپس فرمود : «پيش من بيا ، پسر عزيزم!» و او را نزديك و نزديك‏تر خواند تا بر روى ران راستش نشاند . سپس حسين عليه السلام پيش آمد و چون او را ديد ، گريست و سپس فرمود : «پيش من بيا ، پسر عزيزم!» و او را نزديك و نزديك‏تر آورد تا بر روى ران چپش نشاند . آن گاه فاطمه جلو آمد و پيامبر صلى اللّه عليه و آله چون او را ديد ، گريست و سپس گفت : «نزد من بيا ، دختر عزيزم!» و او را پيش روى خود نشاند . سپس امير مؤمنان عليه السلام آمد و پيامبر عليه السلام چون او را ديد ، گريست و سپس گفت : «نزد من بيا ، اى برادرم!» و پيوسته او را به خود ، نزديك‏تر كرد تا در سمت راست ، پهلوى خود نشاند .
ياران پيامبر صلى اللّه عليه و آله به ايشان گفتند : اى پيامبر خدا ! هيچ يك از اينان را نديدى، مگر آن كه گريستى . آيا در ميان آنان كسى نبود كه از ديدارش خوش‏حال شوى ؟
پيامبر صلى اللّه عليه و آله فرمود : «سوگند به آن كه مرا به نبوّت برانگيخت و بر همه آدميان ، برترى بخشيد ، من و آنان ، گرامى‏ترين آفريده‏ها نزد خداى عز و جل هستيم و روى زمين ، آدميزادى نيست كه نزد من از آنها محبوب‏تر باشد . امّا على بن ابى طالب ... هنگامى كه پيش آمد ، به گريه افتادم ؛ زيرا خيانت امّت را به او پس از خودم به ياد آوردم، تا آن جا كه از جايگاه من جدايش مى‏كنند ، در حالى كه خداوند، آن را پس از من براى او قرار داده است . سپس كار، همين گونه خواهد بود تا در برترين ماه ، ماه رمضان ـ كه قرآن در آن نازل شده است ؛ قرآنى كه مايه هدايت مردم و نشانه‏هاى آشكارِ راه‏نمايى و تشخيص است ـ ، بر كنار پيشانى او ضربه‏اى زده مى‏شود كه محاسنش از آن رنگين مى‏گردد .
و امّا دخترم فاطمه ... هنگامى كه او را ديدم ، آنچه را پس از من با او مى‏شود ، به ياد آوردم . گويى مى‏بينم كه ذلّت به خانه‏اش وارد گشته و حرمتش زير پا نهاده شده و حقّش غصب و از ارثش محروم گرديده و پهلويش شكسته و فرزند درون رحمش ، سقط شده است و ندا مى‏دهد : "اى محمّد!" ؛ ولى به او پاسخى گفته نمى‏شود و كمك مى‏خواهد ؛ امّا كمكى به او داده نمى‏شود و همواره پس از من، غمگين و رنجور و گريان خواهد بود . گاه، گسسته شدن وحى را از خانه‏اش به ياد مى‏آورد و گاه، جدايى مرا به ياد مى‏آورد و چون شب، او را بپوشاند ، تنهايى، او را فرا مى‏گيرد؛ چون ديگر صداى شبانه مرا به تلاوت قرآن نمى‏شنود ، و سپس خود را خوار مى‏بيند ، پس از آن كه در روزگار پدرش عزيز بوده است ... .
و امّا حسن... هنگامى كه به او نگريستم، خوارى‏اى را كه پس از من بر او وارد مى‏شود، به ياد آوردم و كار، همين گونه خواهد بود تا به ظلم و ستم ، با سم كشته مى‏شود ، كه اين هنگام ، فرشتگان و سبع شداد۱ بر مرگ او مى‏گريند و همه چيز ، حتّى پرندگان آسمان و ماهيان در دل دريا بر او مى‏گريند . پس هر كس بر او بگريد ، چشمش در روزى كه چشم‏ها نابينا مى‏شوند ، نابينا نخواهد شد ، و هر كس بر او اندوهگين شود ، قلبش در روزى كه قلب‏ها اندوهگين مى‏شوند ، اندوهگين نخواهد شد ، و هر كس كه او را در قبرستان بقيع زيارت كند ، گامش بر صراط ، استوار خواهد ماند ، روزى كه گام‏ها در آن مى‏لغزند .
و امّا حسين ... هنگامى كه او را ديدم ، آنچه را پس از من با او مى‏شود، به ياد آوردم . گويى مى‏بينم كه به حرمم و قبرم پناه برده است ؛ امّا به او پناه داده نمى‏شود . او مرا در عالم رؤيا مى‏بيند كه او را به سينه‏ام چسبانده‏ام و به او فرمان مى‏دهم كه از هجرتگاهم (مدينه) كوچ كند و به شهادت، بشارتش مى‏دهم . او از آن جا به قتلگاه و جايگاهِ بر زمين افتادنش ، سرزمين رنج و بلا و قتل و فنا ، كوچ مى‏كند . گروهى از مسلمانان ، او را يارى مى‏دهند و آنان از سَروران شهيدان امّتم در روز قيامت هستند . گويى به او مى‏نگرم كه تيرى به او خورده و از اسبش به زمين افتاده‏است و آن‏گاه مانند گوسفند و به ستم، سر بريده مى‏شود».
آن گاه پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله و افراد پيرامون ايشان گريستند و صدايشان به گريه بلند شد . سپس پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله برخاست ، در حالى كه مى‏فرمود : «خدايا! از آنچه خاندانم پس از من مى‏بينند ، به تو شكايت مى‏كنم» و سپس وارد خانه‏اش شد.

1.به احتمال ، مقصود ، آسمان‏هاى هفتگانه اند كه استوار و پا بر جايند (ر .ك : الجواهر السنيّة : ص ۱۳۰ «اللّهم لك الحمد في السبع الشداد ولك الحمد في الأرض المهاد» ، مقتضب الأثر : ص ۳۵ : «خالق السبع الشداد ، سماوات بلا عماد» . نيز ، ر . ك : الأمالى ، مفيد : ص ۲۶۵) .


سیره پیامبر خاتم صلّی الله علیه وآله - جلد سوم
310

۱۹۰۹.الأمالي للصدوق عن ابن عبّاس : إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى اللّه عليه و آله كانَ جالِسا ذاتَ يَومٍ ، إذ أقبَلَ الحَسَنُ عليه السلام ، فَلَمّا رَآهُ بَكى ، ثُمَّ قالَ : إلَيَّ يا بُنَيَّ ، فَما زالَ يُدنيهِ حَتّى أجلَسَهُ عَلى فَخِذِهِ اليُمنى . ثُمَّ أقبَلَ الحُسَينُ عليه السلام ، فَلَمّا رَآهُ بَكى ، ثُمَّ قالَ : إلَيَّ يا بُنَيَّ ، فَما زالَ يُدنيهِ حَتّى أجلَسَهُ عَلى فَخِذِهِ اليُسرى . ثُمَّ أقبَلَت فاطِمَةُ عليها السلام ، فَلَمّا رَآها بَكى ، ثُمَّ قالَ : إلَيَّ يا بُنَيَّةُ ، وأَجلَسَها بَينَ يَدَيهِ . ثُمَّ أقبَلَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام ، فَلَمّا رَآهُ بَكى ، ثُمَّ قالَ : إلَيَّ يا أخي ، فَما زالَ يُدنيهِ حَتّى أجلَسَهُ إلى جَنبِهِ الأَيمَنِ .
فَقالَ لَهُ أصحابُهُ : يا رَسولَ اللّهِ ، ماتَرى واحِدا مِن هؤُلاءِ إلاّ بَكَيتَ ، أَوَما فيهِم مَن تُسَرُّ بِرُؤيَتِهِ ؟ !
فَقالَ صلى اللّه عليه و آله : وَالَّذي بَعَثَني بِالنُّبُوَّةِ ، وَاصطَفاني عَلى جَميعِ البَرِيَّةِ ، إنّي وإيّاهُم لَأَكرَمُ الخَلقِ عَلَى اللّهِ عزّ وجلّ ، وما عَلى وَجهِ الأَرضِ نَسَمَةٌ أحَبَّ إلَيَّ مِنهُم .
أمّا عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ ... وإنّي بَكَيتُ حينَ أقبَلَ ؛ لِأَنّي ذَكَرتُ غَدرَ الاُمَّةِ بِهِ بَعدي حَتّى إنَّهُ لَيُزالُ عَن مَقعَدي ، وقَد جَعَلَهُ اللّهُ لَهُ بَعدي ، ثُمَّ لا يَزالُ الأَمرُ بِهِ حَتّى يُضرَبَ عَلى قِرنِهِ ضَربَةً تُخضَبُ مِنها لِحيَتُهُ في أفضَلِ الشُّهورِ «شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِى أُنزِلَ فِيهِ الْقُرْءَانُ هُدًى لِّلنَّاسِ وَ بَيِّنَـتٍ مِّنَ الْهُدَى وَالْفُرْقَانِ »۱ .
وأَمَّا ابنَتي فاطِمَةُ ... وإنّي لَمّا رَأَيتُها ذَكَرتُ ما يُصنَعُ بِها بَعدي ، كَأَنّي بِها وقَد دَخَلَ الذُّلُّ بَيتَها وَانتُهِكَت حُرمَتُها وغُصِبَت حَقَّها ومُنِعَت إرثَها ، وكُسِرَ جَنبُها۲ وأَسقَطَت جَنينَها ، وهِيَ تُنادي : «يا مُحَمَّداه» فَلا تُجابُ ، وتَستَغيثُ فَلا تُغاثُ ، فَلا تَزالُ بَعدي مَحزونَةً مَكروبَةً باكِيَةً ، تَتَذَكَّرُ انقِطاعَ الوَحيِ عَن بَيتِها مَرَّةً ، وتَتَذَكَّرُ فِراقي اُخرى ، وتَستَوحِشُ إذا جَنَّهَا اللَّيلُ لِفَقدِ صَوتِيَ الَّذي كانَت تَستَمِعُ إلَيهِ إذا تَهَجَّدتُ بِالقُرآنِ ، ثُمَّ تَرى نَفسَها ذَليلَةً بَعدَ أن كانَت في أيّامِ أبيها عَزيزَةً ... .
وأَمَّا الحَسَنُ . . . وإنّي لَمّا نَظَرتُ إلَيهِ تَذَكَّرتُ ما يَجري عَلَيهِ مِنَ الذُّلِّ بَعدي ، فَلا يَزالُ الأَمرُ بِهِ حَتّى يُقتَلَ بِالسَّمِّ ظُلما وعُدوانا ، فَعِندَ ذلِكَ تَبكِي المَلائِكَةُ وَالسَّبعُ الشِّدادُ لِمَوتِهِ ، ويَبكيهِ كُلُّ شَيءٍ حَتَّى الطَّيرُ في جَوِّ السَّماءِ ، وَالحِيتانُ في جَوفِ الماءِ ، فَمَن بَكاهُ لَم تَعمَ عَينُهُ يَومَ تَعمَى العُيونُ ، ومَن حَزِنَ عَلَيهِ لَم يَحزَن قَلبُهُ يَومَ تَحزَنُ القُلوبُ ، ومَن زارَهُ في بَقيعِهِ ثَبَتَت قَدَمُهُ عَلَى الصِّراطِ يَومَ تَزِلُّ فيهِ الأَقدامُ .
وأَمَّا الحُسَينُ . . . وإنّي لَمّا رَأَيتُهُ تَذَكَّرتُ ما يُصنَعُ بِهِ بَعدي ، كَأَنّي بِهِ وقَدِ استَجارَ بِحَرَمي وقَبري فَلا يُجارُ ، فَأَضُمُّهُ في مَنامِهِ إلى صَدري ، وآمُرُهُ بِالرِّحلَةِ عَن دارِ هِجرَتي ، واُبَشِّرُهُ بِالشَّهادَةِ ، فَيَرتَحِلُ عَنها إلى أرضِ مَقتَلِهِ ومَوضِعِ مَصرَعِهِ أرضِ كَربٍ وبَلاءٍ وقَتلٍ وفَناءٍ ، تَنصُرُهُ عِصابَةٌ مِنَ المُسلِمينَ ، اُولئِكَ مِن سادَةِ شُهَداءِ اُمَّتي يَومَ القِيامَةِ ، كَأَنّي أنظُرُ إلَيهِ وقَد رُمِيَ بِسَهمٍ فَخَرَّ عَن فَرَسِهِ صَريعا ، ثُمَّ يُذبَحُ كَما يُذبَحُ الكَبشُ مَظلوماً .
ثُمَّ بَكى رَسولُ اللّهِ صلى اللّه عليه و آله وبَكى مَن حَولَهُ ، وَارتَفَعَت أصواتُهُم بِالضَّجيجِ ، ثُمَّ قام صلى اللّه عليه و آله وهُوَ يَقولُ : اللَّهُمَّ إنّي أشكُو إلَيكَ ما يَلقى أهلُ بَيتي بَعدي . ثُمَّ دَخَلَ مَنزِلَهُ .۳

1.البقرة : ۱۸۵ .

2.وَ كُسِرَت جَنبَتُها (خ ل) .

3.الأمالي للصدوق : ص ۱۷۵ ح ۱۷۸ ، بشارة المصطفى : ص ۱۹۸ ، الفضائل : ص ۸ ، مثير الأحزان : ص ۲۲ كلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج ۲۸ ص ۳۷ ح ۱ .

  • نام منبع :
    سیره پیامبر خاتم صلّی الله علیه وآله - جلد سوم
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعي از پژوهشگران
    تعداد جلد :
    7
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    01/01/1394
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 7686
صفحه از 511
پرینت  ارسال به