۱۹۰۵.الأمالى ، طوسى ـ به نقل از ابن عبّاس ـ : پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله در هنگام وفاتش گريست ، چندان كه اشك ، محاسن او را خيس كرد . گفته شد : اى پيامبر خدا ! چرا گريه مىكنيد؟
فرمود : «براى فرزندانم و كارى كه بدترينهاى امّتم ، پس از من با آنها مىكنند ، مىگريم . گويا دخترم فاطمه را مىبينم كه پس از من به او ستم شده و فرياد "آه پدر ! آه پدر!" بر مىآورد و هيچ كس از امّتم به يارىاش نمىآيد» .
۱۹۰۶.الأمالى ، صدوق ـ به نقل از ابن عبّاس ـ : على عليه السلام به پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله گفت : اى پيامبر خدا ! آيا عقيل را دوست دارى ؟
فرمود : «آرى ، به خدا . من به او ، دو علاقه دارم : علاقهاى به خاطر خودش و علاقهاى به خاطر علاقهمندى ابو طالب به او ! پسر او [ مسلم] ، در راه دوستىِ پسر تو كشته مىشود و چشمان مؤمنان ، بر او اشك مىريزند و فرشتگان مقرّب ، بر او درود مىفرستند» .
آن گاه پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله گريست تا جايى كه اشكش جارى شد و سپس فرمود : «به خدا شِكوه مىكنم از آنچه پس از من ، به نسل من مىرسد !» .
۱۹۰۷.امام على عليه السلام : پيامبر صلى اللّه عليه و آله به ديدن ما آمد . براى ايشان ، حلوايى تهيّه كرديم و اُمّ اَيمَن ، كاسهاى سرشير و طبقى خرما آورد . پيامبر صلى اللّه عليه و آله شروع به خوردن كرد و ما نيز با ايشان خورديم . سپس پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله وضو گرفت و دستش را به سر و صورتش كشيد و رو به قبله ايستاد و مدّتى دعا كرد . سپس چشمانش را به زمين دوخت و مانند باران ، اشك ريخت . ما واهمه داشتيم كه علّت را از پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله جويا شويم ؛ ولى حسين از جا پريد و گفت : پدرجان ! عملى از شما ديدم كه پيشتر نديده بودم چنان كنى .
پيامبر صلى اللّه عليه و آله فرمود : «فرزند عزيزم ! من امروز از ملاقات شما چنان شاد و خوشحال شدم كه سابقه نداشت ؛ ولى دوستم جبرئيل عليه السلام نزد من آمد و به من خبر داد كه شما كشته خواهيد شد و هر كدامتان در جايى دفن خواهيد شد . اين خبر ، موجب غم و اندوه من شد. از اين رو براى شما دعا كردم» .
حسين گفت : اى پيامبر خدا ! با اين پراكندگى و دور افتادن قبرهايمان از يكديگر ، چه كسى به زيارت ما خواهد آمد ؟
پيامبر صلى اللّه عليه و آله فرمود : «گروهى از امّتم كه به وسيله زيارتتان خواهان نيكى و پيوند با من هستند . پس چون روز قيامت شود ، من اين عدّه را مىبينم و بازوانشان را مىگيرم و از هول و هراسها و سختىهاى آن روز ، نجاتشان مىدهم» .