۱۸۷۹.صحيح ابن حبّانـ به نقل از ابو هريره ـ : پيامبر صلى اللّه عليه و آله قبر مادرش را زيارت كرد و گريست و كسانى را كه پيرامونش بودند ، به گريه انداخت . سپس فرمود : «از خدايم اجازه خواستم كه قبرش را زيارت كنم و به من اجازه فرمود» .
۱۴ / ۵
گريه پيامبر صلى اللّه عليه و آله در وفات فاطمه بنت اسد
۱۸۸۰.امام صادق عليه السلام : روزى ، پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله نشسته بود كه امير مؤمنان عليه السلام گريهكنان نزد او آمد . پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله به او فرمود : «چرا گريه مىكنى ؟» . گفت : مادرم فاطمه از دنيا رفت . پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله فرمود : «به خدا سوگند ، و مادر من هم» . آن گاه به سرعت ، خود را به خانه رساند و چشمش كه به او افتاد ، گريست . سپس به زنان دستور داد كه او را غسل دهند .
ر . ك : ج ۴ ص ۲۱۳ (سيره پيامبر صلى اللّه عليه و آله در رفتار با خويشان و نزديكان / بزرگداشت فاطمه بنت اسد) .
۱۴ / ۶
گريه پيامبر صلى اللّه عليه و آله در مرگ فرزندش
۱۸۸۱.حلية الأولياءـ به نقل از اَنَس ـ : پيامبر صلى اللّه عليه و آله به پسر خويش ابراهيم ـ كه در آغوشش در حال جان كندن بود ـ ، نگريست و اشك از چشمانش سرازير شد . عبد الرحمان گفت : اى پيامبر خدا ! شما ما را از گريستن نهى كردهايد ؛ ولى خود مىگرييد ؟ !
فرمود : «من شما را از اين كار نهى نكردم . اين ، رحم است و كسى كه رحم نداشته باشد ، مورد رحم [ الهى] قرار نمىگيرد» .
۱۸۸۲.المصنّف ، ابن ابى شيبهـ به نقل از جابر ـ : پيامبر صلى اللّه عليه و آله دست عبد الرحمان بن عوف را گرفت و او را به نخلستان برد . [ فرزندش] ابراهيم را كه در حال جان دادن بود ، نزدش آوردند . پيامبر صلى اللّه عليه و آله او را بر زانوى خويش نهاد و فرمود : «فرزند عزيزم ! در برابر خواست خدا ، كارى از من برايت ساخته نيست» و اشك از چشمانش جارى شد .
عبد الرحمان گفت : گريه مىكنيد ، اى پيامبر خدا ؟ ! مگر شما از گريستن ، نهى نكرديد ؟
فرمود : «من از نوحه و شيون كردن ، نهى كردم ؛ از دو صداى احمقانه و زشت : صدايى كه هنگام خوشى بلند مىشود ، يعنى لهو و لعب و ساز و آواز شيطانى ، و صدايى كه هنگام مصيبت ، بلند مىشود : خراشيدن چهره و دريدن گريبان و فرياد و شيون شيطانى ؛ امّا اين گريه من ، مهربانى است . كسى كه مهربانى نكند ، با او مهربانى نمىشود» .
سپس افزود : «اى ابراهيم ! اگر نبود كه مرگ ، حق و وعدهاى راستين است و راهى كه بايد رفت و پسينيان به پيشينيان مىپيوندند ، بى گمان ، بيش از اين براى تو اندوهگين مىشديم و ما براى تو غمگينيم . چشم مىگريد و دل ، اندوهگين مىشود ؛ ولى چيزى نمىگوييم كه پروردگار را ناخوش آيد» .