م ـ خنده پيامبر صلى اللّه عليه و آله از سخن عمرو
۱۸۲۰.سنن أبى داوودـ به نقل از عمرو بن عاص ـ : در جنگ «ذات السلاسل» در شبى سرد ، محتلم شدم و ترسيدم كه اگر غسل كنم ، هلاك شوم . از اين رو تيمّم كردم و با يارانم نماز صبح را خواندم و آنها اين را به پيامبر صلى اللّه عليه و آله خبر دادند . پيامبر صلى اللّه عليه و آله فرمود : «اى عمرو ! با يارانت در حالى كه جُنُب بودهاى ، نماز خواندهاى ؟» و من مانع غسل كردنم را به پيامبر صلى اللّه عليه و آله خبر دادم و گفتم : من شنيدهام كه خداوند مىفرمايد : «و خود را نكشيد . خداوند با شما مهربان است» . پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله خنديد و چيزى نگفت .
ن ـ خنده پيامبر صلى اللّه عليه و آله از سخن اُمّ سُلَيم
۱۸۲۱.صحيح مسلمـ به نقل از اَنَس ـ : اُمّ سليم در جنگ حنين ، خنجرى برداشت و همراهش برد . ابو طلحه او را ديد و گفت : اى پيامبر خدا! اين امّ سليم است كه خنجرى همراه دارد . پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله به او فرمود : «اين خنجر چيست ؟» . امّ سليم گفت : آن را برداشتهام تا اگر يكى از مشركان به من نزديك شد ، شكمش را بدرم ! و پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله شروع به خنديدن كرد .