و ـ خنده پيامبر صلى اللّه عليه و آله از درخواست بهاى هديه
۱۸۱۰.الكافىـ به نقل از معمّر بن خلاّد ـ : از امام كاظم عليه السلام پرسيدم و گفتم : فردى با عدّهاى مىنشيند و با هم مىگويند و شوخى مىكنند و مىخندند . فرمود : «اگر چيزى نباشد ، اشكالى ندارد» . به گمانم مقصود امام عليه السلام [ از «اگر چيزى نباشد» ] ناسزاگويى بود .
سپس فرمود : «باديهنشينى بود كه نزد پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله مىآمد و براى ايشان هديه مىآورد و همان جا مىگفت : پول هديه ما را بده . و پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله مىخنديد . ايشان هر گاه اندوهگين مىشد ، مىفرمود : "آن باديهنشين چه مىكند ؟ كاش نزد ما مىآمد !"» .
۱۸۱۱.مسند أبى يعلىـ به نقل از عمر ـ : مردى ملقّب به «حمار» بود كه خيك كوچكى روغن و خيك كوچكى عسل براى پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله هديه مىآورد و چون صاحب آن خيكها مىآمد و بهاى آنها را مىخواست ، او را نزد پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله مىآورد و مىگفت : «اى پيامبر خدا ! بهاى كالاى اين مرد را به او بده» و پيامبر صلى اللّه عليه و آله افزون بر لبخند زدن ، كارى نمىكرد .
ر . ك : ص ۲۱ ح ۱۴۱۳ .
ز ـ خنده پيامبر صلى اللّه عليه و آله از دعاى صحرانشين
۱۸۱۲.سنن ابن ماجةـ به نقل از ابو هريره ـ : مردى صحرانشين وارد مسجد شد . پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله نشسته بود و آن مرد دعا كرد : «خدايا! مرا و محمّد را بيامرز و كس ديگرى را با ما نيامرز» . پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله خنديد و فرمود : «خيلىها را بيرون راندى !» .