ب ـ لبخند پيامبر صلى اللّه عليه و آله به روى فاطمه عليها السلام
۱۸۰۵.المناقب ، ابن شهرآشوبـ به نقل از ابن عبّاس ، در حديثى طولانى ـ : پيامبر صلى اللّه عليه و آله و على عليه السلام و جعفر نزد فاطمه عليها السلام ـ كه نمازش را مىخواند ـ ، گرد آمدند . هنگامى كه فاطمه سلام نمازش را داد ، سمت راستش طبقى از خرماى تازه ديد و سمت چپش هفت گرده نان و هفت پرنده بريان شده و ظرفى نقرهاى از شير و ظرفى مسى از عسل و كاسهاى از شراب بهشتى و كوزهاى آب زلال . به سجده رفت و خدا را حمد نمود و بر پدرش درود فرستاد و خرماها را پيش آورد و چون آنها را خوردند ، سفره انداخت كه گدايى از پشت در گفت : اى خاندان كَرَم ! آيا شما بينوا را خوراك مىدهيد ؟
فاطمه دستش را به سوى گرده نانى دراز كرد و پرندهاى روى آن نهاد و ظرف شير را برداشت كه ببرد و به گدا بدهد كه پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله به رويش لبخند زد و فرمود : «آن بر اين گدا حرام است» و سپس به او خبر داد كه آن گدا ابليس است .
ج ـ لبخند پيامبر صلى اللّه عليه و آله هنگام تبيين منزلت فاطمه عليها السلام
۱۸۰۶.امام باقر عليه السلام : پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله سلمان را براى كارى به خانه فاطمه عليها السلام فرستاد . سلمان مىگويد : لحظهاى بر درگاه خانه ايستادم و سلام دادم . شنيدم كه فاطمه عليها السلام داخل اتاق قرآن مىخواند و آسياب ، بيرون اتاق [ و بدون دخالت او] مىچرخد و فاطمه عليها السلام همدمى هم ندارد . پس نزد پيامبر صلى اللّه عليه و آله باز گشتم و گفتم : اى پيامبر خدا ! امرى بزرگ [ و شگفت] ديدم ! پيامبر صلى اللّه عليه و آله فرمود : «بيشتر بگو ، اى سلمان ! آنچه را ديدى و شنيدى ، بگو» .
سلمان گفت : بر درگاه خانه دخترت ـ اى پيامبر خدا ـ ايستادم و سلام دادم و شنيدم كه فاطمه داخل اتاق ، قرآن مىخواند و آسياب براى خودش مىچرخد و فاطمه همدمى هم ندارد !
پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله لبخند زد و فرمود : «اى سلمان ! خداوند، دل و اندام و پى و گوشت دخترم فاطمه را از ايمان پر كرده است و او وقتش را براى عبادت آزاد كرده است و خداوند، فرشتهاى به نام "روفائيل" ـ و در نقلى ديگر "رحمت" ـ روانه داشته تا آسيابش را بچرخاند ، و خداوند ، نيازهاى دنيا و آخرت فاطمه را به عهده گرفته [ و تأمين كرده] است» .