۱۶۳۰.تاريخ بغدادـ به نقل از ابن عبّاس ـ : پشت سر پيامبر صلى اللّه عليه و آله راه رفتم تا ايشان را بيازمايم و ببينم بدش مىآيد پشت سرش راه بروم يا آن را دوست دارد . پيامبر صلى اللّه عليه و آله با دستش مرا طلبيد و به خود ، ملحق كرد تا در كنارش راه بروم . سپس دوباره عقب ماندم و پشت سرش راه رفتم . باز با دستش مرا طلبيد و به خود ، ملحق كرد و من فهميدم كه او آن را خوش نمىدارد .
۱۶۳۱.المستدرك على الصحيحينـ به نقل از ابن عمر ـ : پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله خوش نمىداشت كه كسى پشت سرش بيايد ؛ ولى [براى] چپ و راست، ناراحت نمىشد .
۱۶۳۲.سنن ابن ماجةـ به نقل از جابرـ : هنگامى كه پيامبر صلى اللّه عليه و آله پياده مىرفت ، يارانش جلويش مىرفتند و پشتش را براى فرشتگان ، خالى مىنهادند .
۱۶۳۳.مكارم الأخلاق : روايت شده هنگامى كه پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله سواره بود ، نمىگذاشت كسى با او پياده بيايد ، مگر آن كه با خود ، سوارش مىكرد ، و اگر از سوار شدن خوددارى مىكرد ، مىفرمود : «جلوتر از من برو و در جايى كه مىخواهى ، خود را به من برسان» .
۱۶۳۴.امام حسين عليه السلام : روزى ، پيامبر خدا عليه السلام سواره بيرون رفت و على عليه السلام نيز پياده بيرون رفت . پيامبر صلى اللّه عليه و آله به او فرمود : «اى ابو الحسن ! يا سوار شو ، يا باز گرد ؛ چرا كه خداوند عز و جل به من فرمان داده است كه چون من سواره هستم ، تو هم سواره باشى و چون پيادهام ، تو هم پياده باشى و چون نشستهام ، تو هم نشسته باشى ، مگر حدّى از حدود الهى باشد كه ناگزير از ايستادن و نشستن در آن باشى» .