۲۲۴۵.تنبيه الخواطر :پيامبر صلى اللّه عليه و آله و مردم ، در مسجد منتظر بودند كه بلال بيايد و اذان بگويد ، تا اين كه بلال وارد شد . پيامبر صلى اللّه عليه و آله به او فرمود : «چرا دير كردى ، اى بلال ؟» .
گفت : به فاطمه برخوردم كه دستاس مىكرد و فرزندش حسن را در كنار خود نهاده بود ، در حالى كه كودك گريه مىكرد . به او گفتم : كدام را دوستتر مىدارى : فرزندت را آرام سازم ، يا دستاس كنم ؟ گفت : «من بهتر از تو ، فرزندم را آرام مىسازم» . من هم دستاس را گرفتم و مشغول آسياب كردن شدم و همين ، موجب تأخير من شد .
پيامبر صلى اللّه عليه و آله فرمود : «بر او رحم آوردى . خداوند بر تو رحمت آورَد !» .
۲۲۴۶.الدعاء ، طبرانى ـ به نقل از سويد بن غفله ـ :على علیه السلام تنگدست شد و به فاطمه عليها السلام گفت : كاش نزد پيامبر خدا مىرفتى و [ چيزى] از او مىخواستى ! پيامبر صلى اللّه عليه و آله نزد اُمّ ايمن بود . فاطمه عليها السلام در زد و پيامبر صلى اللّه عليه و آله به اُمّ ايمن فرمود : «اين، در زدنِ فاطمه است ؛ ولى ساعتى نزد ما آمده است كه معمولاً در آن ساعت نزد ما نمىآيد . برخيز و در را برايش باز كن» .
اُمّ ايمن گفت : من در را برايش گشودم . پيامبر صلى اللّه عليه و آله فرمود : «اى فاطمه ! در ساعتى نزد ما آمدهاى كه معمولاً در آن ساعت نزد ما نمىآمدى» .
فاطمه گفت : اى پيامبر خدا ! اين فرشتگان ، خوراكشان ، تسبيح و حمد و بزرگداشت خداوند است . خوراك ما چيست ؟
پيامبر صلى اللّه عليه و آله فرمود : «سوگند به كسى كه مرا به حق برانگيخت ، سى روز است كه در خاندان محمّد ، [ براى پختن غذا] آتش افروخته نشده است ؛ ولى چند بز برايمان رسيده است . اگر مىخواهى ، بگويم پنج بز به تو بدهند ، و اگر مىخواهى ، پنج كلمه به تو ياد دهم كه اندكى پيش ، جبرئيل به من ياد داد» .
فاطمه عليها السلام گفت : آن پنج كلمه را كه جبرئيل به تو آموخته است ، به من بياموز .
پيامبر صلى اللّه عليه و آله فرمود : «بگو : "اى اوّلينِ اوّلينها ! اى آخرينِ آخرينها ! اى داراى قدرتى استوار ! اى رحم كننده بر بينوايان ، و اى مهربانترينِ مهربانان!"» .
فاطمه باز گشت و بر على ـ كه خدا از آن دو خشنود باد ـ وارد شد و به او گفت : از نزد تو براى دنيا رفتم و آخرت را برايت آوردهام . على علیه السلام گفت : خيرى نزد تو مىآيد ، خيرى نزد تو مىآيد .