۲۲۴۲.المناقب ، ابن شهرآشوب ـ به نقل از جابر بن عبد اللّه انصارى ـ :پيامبر صلى اللّه عليه و آله فاطمه عليها السلام را ديد كه تنپوشى از جُل [ و پشم] شتر ، به بر دارد و همزمان ، مشغول دستاس كردن و شير دادن به كودك خويش است . پس اشك از چشمان پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله روان گشت و فرمود : «دختر عزيزم ! با [تحمّل ]تلخىِ دنيا ، به سوى شيرينىِ آخرت بشتاب» .
فاطمه عليها السلام گفت : اى پيامبر خدا ! خداوند را براى نعمتهايش مىستايم و او را براى دادههايش سپاس مىگويم . پس خداوند ، اين آيه را فرو فرستاد : «به زودى ، پروردگارت به تو چندان عطا مىكند كه خشنود مىشوى».
۲۲۴۳.المجازات النبويّة :در باره پيامبر صلى اللّه عليه و آله روايت شده كه فاطمه عليها السلام را با پيراهنى پاره و شكمى تكيده و فرورفته ديد و از آن گريهاش گرفت و به او فرمود : «اى فاطمه ! آيا اين خشنودت نمىكند كه هيچ خانه شهرى و روستايى بر روى زمين نيست ، مگر آن كه به خاطر پدرت عزيز يا خوار مىشود ؟» .
۲۲۴۴.الدروع الواقية ـ در حديثى ـ :فاطمه عليها السلام با ردايى پشمين و كهنه كه دوازده جاى آن ، با برگ درخت خرما دوخته شده بود ، از خانه بيرون آمد . سلمان ، چون او را ديد ، دستش را بر سرش نهاد و فرياد زد : وا اندوها ! قيصر و كسرا ، جامههاى سُندُس و حرير مىپوشند و دختر محمّد ، ردايى پشمين بر تن دارد كه دوازده جاى آن ، با برگ درخت خرما دوخته شده است !
فاطمه عليها السلام چون نزد پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله رسيد ، گفت : اى پيامبر خدا ! سلمان از جامه من تعجّب كرد . سوگند به آن كه تو را به حق ، پيامبر كرد ، پنج سال است كه من و على ، چيزى جز يك پوست قوچ نداريم كه روز ، شتر خود را بر روى آن علوفه مىدهيم و شبهنگام ، آن را بستر خويش مىسازيم ، و بالينمان هم پوستى دبّاغى شده است كه با ليف درخت خرما پُر شده است !
پيامبر صلى اللّه عليه و آله فرمود : «اى سلمان ! زهى دخترم فاطمه ! شايد كه در زمره سواران پيشتاز [ به سوى بهشت ]باشد» .