فصل دوم: سيره پيامبر صلّی الله علیه و آله در شوهر دادن دخترش فاطمه علیها السلام
۲ / ۱
خواستگارى از سَرور زنان
۲۱۸۴.الأمالى ، طوسى ـ به نقل از ضحّاك بن مزاحم ـ :از على بن ابى طالب علیه السلام شنيدم كه مىفرمود : «ابو بكر و عمر ، نزد من آمدند و گفتند : كاش نزد پيامبر خدا بروى و فاطمه را از او خواستگارى كنى ! من نزد پيامبر صلى اللّه عليه و آله رفتم . چون چشم پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله به من افتاد ، خنديد و فرمود : "اى ابو الحسن ! چرا آمدهاى و چه كار دارى ؟" و من از خويشاوندىام و پيشگامىام در اسلام و يارى دادنهايم به او و جهادهايم برايش گفتم .
پيامبر صلى اللّه عليه و آله فرمود : "راست مىگويى ، اى على ! تو از آنچه مىگويى ، برترى" .
گفتم : اى پيامبر خدا ! فاطمه را به همسرىِ من در مىآورى ؟
فرمود : "اى على ! پيش از تو ، مردانى ، او را از من خواستگارى كردهاند و من موضوع را با فاطمه ، در ميان نهادم ؛ ولى در چهره او عدم رضايت ديدم . اكنون ، صبر كن تا اين كه نزد تو باز آيم" .
پس نزد فاطمه رفت . فاطمه برخاست و رداى پيامبر صلى اللّه عليه و آله را بر گرفت و كفشهايش را در آورد و براى ايشان ، آب وضو آورد و با دستان خود ، پيامبر صلى اللّه عليه و آله را وضو داد و پاهايش را شست . سپس نشست . پيامبر صلى اللّه عليه و آله به او فرمود : "فاطمه !" . فاطمه گفت : بله . امرتان چيست ، اى پيامبر خدا ؟ پيامبر صلى اللّه عليه و آله فرمود : "على بن ابى طالب ، كسى است كه از خويشاوندى او و كرامتش و اسلامش آگاهى دارى . من هم از پروردگارم خواستهام كه تو را به ازدواج بهترين و محبوبترين آفريدهاش در آورد . حالا او از تو خواستگارى كرده است . نظرت چيست ؟" .
فاطمه سكوت كرد و رويش را بر نگرداند و پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله در چهره او عدم رضايت نديد . پس پيامبر صلى اللّه عليه و آله برخاست و فرمود : "اللّه أكبر ! سكوت او ، نشانِ موافقت اوست" . پس جبرئيل علیه السلام نزد پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله آمد و گفت : اى محمّد ! او را به همسرىِ على بن ابى طالب در آور ؛ زيرا خداوند ، فاطمه را براى على ، و على را براى فاطمه ، پسنديده است .
پس پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله فاطمه را به همسرى من در آورد . سپس نزدم آمد و دستم را گرفت و فرمود : "به نام خدا برخيز و بگو : به بركت خدا و هر چه خدا خواهد . هيچ نيرويى نيست ، مگر از سوى خدا . بر خدا توكّل كردم" ، و بعد از آن كه مرا در كنار فاطمه نشاند ، كنار من آمد و فرمود : "بار خدايا ! اين دو ، محبوبترينِ خلق در نزد من اند . پس تو نيز آنان را دوست بدار و به فرزندانشان بركت ده و بر اين دو ، از جانب خودت نگهبانى بگمار . من ، اين دو و فرزندانشان را از گزند شيطانِ رانده شده ، در پناه تو مىآورم"» .