۲۲۲۴.الطبقات الكبرى ـ به نقل از سعيد بن مسيّب ، از اُمّ ايمن ـ :پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله دخترش فاطمه را به همسرىِ على بن ابى طالب در آورد و به على فرمان داد تا بر فاطمه وارد نشود تا نزدش بيايد و يهوديان نيز وارد شدن مرد بر همسرش را عقب مىانداختند . پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله آمد تا جلوى در ايستاد و سلام داد و اجازه ورود خواست . به او اجازه داده شد . پيامبر صلى اللّه عليه و آله فرمود : «آيا برادرم آن جاست ؟» . اُمّ ايمن گفت : پدر و مادرم فدايت باد ، اى پيامبر خدا ! چه كسى برادر توست ؟ فرمود : «على بن ابى طالب» . گفت : چگونه برادرت است و دخترت را به همسرىاش در آوردهاى ؟ پيامبر صلى اللّه عليه و آله فرمود : «اين گونه [ و با برادرى قراردادى] مىشود ، اى اُمّ ايمن!» .
سپس ظرف آبى خواست و دستانش را در آن شست و آن گاه على علیه السلام را طلبيد و رو به رويش نشست و از آن آب بر سينه و ميان شانههايش پاشيد و سپس فاطمه عليها السلام را خواست و او بدون روسرى آمد ، در حالى [ كه از شرم و حيا] پايش در لباسش گير مىكرد . آن گاه پيامبر صلى اللّه عليه و آله از آن آب بر او هم پاشيد و سپس فرمود : «به خدا سوگند ، در اين كه تو را به همسرىِ بهترين فرد خاندانم در آورم ، كوتاهى نكردم» .
من، مسئول جهيزيّه فاطمه عليها السلام بودم و در ميان جهيزيّهاش ، پشتىاى از پوستى دبّاغى شده بود كه با الياف خرما پُر شده و كف اتاق نيز با ماسه فرش شده بود .
۲۲۲۵.المناقب ، ابن شهرآشوب ـ در يادكرد از زفاف فاطمه عليها السلام ـ :روايت شده كه پيامبر صلى اللّه عليه و آله فرمود : «دو درياى به هم رسيده و دو ستاره همراه شده ، خوش آمدند !» . آن گاه به سوى در بيرون رفت ، در حالى كه مىفرمود : «خداوند ، شما را پاك بدارد و نسلتان را پاكيزه گرداند ! من با هر كس كه شما با او آشتى باشيد ، آشتى هستم و با هر كس كه در جنگ باشيد ، در جنگم . شما را به خدا مىسپارم و خواستار جانشينى [ و سرپرستى او] به جاى خودم مىشوم» .
و اسماء بنت عميس بر پايه وصيّت خديجه به او ، يك هفته نزد فاطمه عليها السلام خوابيد و پيامبر صلى اللّه عليه و آله براى دنيا و آخرتش دعا كرد .