519
سیره پیامبر خاتم صلّی الله علیه وآله - جلد چهارم

۷ / ۱۰

گريستن در مرگ خويشان

۲۸۷۷.الأمالى، طوسى ـ به نقل از عايشه ـ :هنگامى كه ابراهيم [پسر پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله] در گذشت، پيامبر صلى اللّه عليه و آله چندان گريست كه اشك‏هايش بر محاسنش جارى گشت. گفته شد : اى پيامبر خدا ! شما از گريستن نهى مى‏كنى و خود مى‏گِريى ؟ ! فرمود : «اين، گريه نيست ؛ بلكه دلسوزى و رحم است، و هر كه رحم نكند، به او رحم نمى‏شود».

۲۸۷۸.صحيح البخارى ـ به نقل از ابو عثمان، از اُسامة بن زيد ـ :دختر پيامبر صلى اللّه عليه و آله به ايشان پيغام داد كه : فرزندم در حال قبض روح است. نزد ما بياييد. پيامبر صلى اللّه عليه و آله كسى را روانه كرد كه [به او] سلام برساند و بگويد : «آنچه خدا مى‏گيرد و مى‏دهد، از آنِ [خودِ ]اوست و همه اينها نزد خداوند، مدّت و سررسيدى معيّن دارند. بنا بر اين، بايد شكيبا باشد و به حساب خدا بگذارد».
دختر پيامبر صلى اللّه عليه و آله، كسى را نزد ايشان فرستاد و ايشان را سوگند داد تا نزد وى بيايد. پيامبر صلى اللّه عليه و آله برخاست و همراه ايشان، سعد بن عباده، معاذ بن جبل، اُبَىّ بن كعب، زيد بن ثابت و عدّه‏اى ديگر نيز رفتند. كودك را نزد پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله آوردند، در حالى كه بدنش مى‏لرزيد و در حال جان دادن بود ـ و به گمانم اُسامه افزود كه : مانند مَشك خشكيده‏اى شده بود ! ـ . اشك از چشمان پيامبر صلى اللّه عليه و آله سرازير شد. سعد گفت : اى پيامبر خدا ! اين، چه حالى است [و چرا گريه مى‏كنيد] ؟ فرمود : «اين، مهربانى‏اى است كه خداوند در دل‏هاى بندگانش نهاده است. خداوند به بندگانِ مهربانش، مهربان است».


سیره پیامبر خاتم صلّی الله علیه وآله - جلد چهارم
518

۷ / ۱۰

البُكاءُ عَلَى الأَقرِباءِ

۲۸۷۷.الأمالي للطوسي عن عائشة :لَمّا ماتَ إبراهيمُ بَكَى النَّبِيُ صلى اللّه عليه و آله ، حَتّى جَرَت دُموعُهُ عَلى لِحيَتِهِ ، فَقيلَ لَهُ : يا رَسولَ‏اللّهِ ، تَنهى عَنِ البُكاءِ وأَنتَ تَبكي ؟ ! فَقالَ : لَيسَ هذا بُكاءً ، إنَّما هذِهِ رَحمَةٌ ، ومَن لا يَرحَم لا يُرحَم .۱

۲۸۷۸.صحيح البخاري عن أبي عثمان عن اُسامة بن زيد :أرسَلَتِ ابنَةُ النَّبِيِّ صلى اللّه عليه و آله إلَيهِ : إنَّ ابنا لي قُبِضَ فَائتِنا . فَأَرسَلَ يُقرِئُ السَّلامَ ويَقولُ : إنَّ للّهِ ما أخَذَ ولَهُ ما أعطى ، وكُلٌّ عِندَهُ بِأَجَلٍ مُسَمّىً ، فَلتَصبِر وَلتَحتَسِب . فَأَرسَلَت إلَيهِ تُقسِمُ عَلَيهِ لَيَأتِيَنَّها .
فَقامَ ومَعَهُ سَعدُ بنُ عُبادَةَ ، ومُعاذُ بنُ جَبَلٍ ، واُبَيُّ بنُ كَعبٍ ، وزَيدُ بنُ ثابِتٍ ورِجالٌ ، فَرُفِعَ إلى رَسولِ اللّهِ صلى اللّه عليه و آله الصَّبِيُّ ونَفسُهُ تَتَقَعقَعُ۲ـ قالَ : حَسِبتُهَ أنَّهُ قالَ : كَأَنَّها شَنٌّ۳ـ فَفَاضَت عَيناهُ ، فَقالَ سَعدٌ : يا رَسولَ اللّهِ ما هذا ؟
فَقالَ : هذِهِ رَحمَةٌ جَعَلَهَا اللّهُ في قُلوبِ عِبادِهِ ، وإنَّما يَرحَمُ اللّهُ مِن عِبادِهِ الرُّحَماءَ .۴

1.الأمالي للطوسي : ص ۳۸۸ ح ۸۵۰ ، بحار الأنوار : ج ۸۲ ص ۷۶ ح ۱۰ .

2.تَتَقَعْقَع : أي تضطرب وتتحرّك . أي : كلّما صار إلى حال لم يلبث أن ينتقل إلى اُخرى تقرّبه من الموت (النهاية : ج ۴ ص ۸۸ «قعقع») .

3.الشَّنّ : القربة الخَلَق . وشنَّتِ القربة : إذا يبست (لسان العرب : ج ۱۳ ص ۲۴۱ «شنن») .

4.صحيح البخاري : ج ۱ ص ۴۳۲ ح ۱۲۲۴ ، سنن أبي داود : ج ۳ ص ۱۹۳ ح ۳۱۲۵ ، سنن ابن ماجة : ج ۱ ص ۵۰۶ ح ۱۵۸۸ ، سنن النسائي : ج ۴ ص ۲۲ كلّها نحوه ، كنز العمّال : ج ۱۵ ص ۷۲۸ ح ۴۲۹۰۲ ؛ دعائم الإسلام : ج ۱ ص ۲۲۵ نحوه ، بحار الأنوار : ج ۸۲ ص ۹۱ ح ۴۳ .

تعداد بازدید : 7111
صفحه از 541
پرینت  ارسال به