495
سیره پیامبر خاتم صلّی الله علیه وآله - جلد چهارم

۲۸۳۲.امام صادق علیه السلام :پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله هنگام وفات جوانى نزدش آمد و به او فرمود : «بگو : لا إله إلاّ اللّه‏» ؛ امّا او زبانش چند بار گرفت [و نتوانست بگويد]. پيامبر صلى اللّه عليه و آله به زنى كه بالاى سر او بود ، فرمود : «مادر اين جوان هست ؟». گفت : آرى، من مادرش هستم. فرمود : «آيا از او ناراضى هستى ؟». گفت : آرى، شش سال است كه با او سخن نگفته‏ام. پيامبر صلى اللّه عليه و آله به او فرمود : «از او راضى شو». زن گفت : خدا از او راضى باشد ـ اى پيامبر خدا ـ به خاطر رضايتت از او.
آن گاه پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله به آن جوان فرمود : «بگو : لا إله إلاّ اللّه‏» و جوان آن را گفت. پيامبر صلى اللّه عليه و آله به او فرمود : «چه مى‏بينى ؟». گفت : مرد سياه‏چهره، زشت‏روى، با جامه‏اى چرك و بويى بد كه هم‏اكنون در كنارم است و گلويم را گرفته [و مى‏فشرد]. پيامبر صلى اللّه عليه و آله به او فرمود : «بگو : "اى كه اندك را مى‏پذيرى و از فراوان مى‏گذرى! اندك مرا بپذير و از [خطاهاى] فراوان من بگذر، كه تو آمرزنده و مهربانى"» و جوان، آن را گفت. پيامبر صلى اللّه عليه و آله به او فرمود : «خوب بنگر چه مى‏بينى ؟». گفت : مردى سپيدروى، نيكوروى، خوش‏بو و خوش‏لباس كه كنارم است و آن مرد سياه هم در حال دور شدن از من است. پيامبر صلى اللّه عليه و آله به او فرمود : «دعا را باز بگو» و او دوباره گفت. پيامبر صلى اللّه عليه و آله به او فرمود : «چه مى‏بينى ؟». گفت : آن مرد سياه را نمى‏بينم ؛ امّا مرد سپيدروى را مى‏بينم كه كنارم آمده است. سپس آن جوان با همين حال در گذشت.


سیره پیامبر خاتم صلّی الله علیه وآله - جلد چهارم
494

۲۸۳۲.عنه عليه السلام :إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى اللّه عليه و آله حَضَرَ شابّا عِندَ وَفاتِهِ ، فَقالَ لَهُ : قُل : «لا إلهَ إلاَّ اللّهُ» ، قالَ : فَاعتُقِلَ لِسانُهُ مِرارا ، فَقالَ لاِمرَأَةٍ عِندَ رَأسِهِ : هَل لِهذا اُمٌّ ؟ قالَت : نَعَم ، أنا اُمُّهُ . قالَ : أفَساخِطَةٌ أنتِ عَلَيهِ ؟ قالَت : نَعَم ، ما كَلَّمتُهُ مُنذُ سِتِّ حِجَجٍ . قالَ لَها : اِرضَي عَنهُ . قالَت : رَضِيَ اللّهُ عَنهُ يا رَسولَ اللّهِ بِرِضاكَ عَنهُ .
فَقالَ لَهُ رَسولُ اللّهِ صلى اللّه عليه و آله : قُل : «لا إلهَ إلاَّ اللّهُ» ، فَقالَها ، فَقالَ لَهُ النَّبِيُّ صلى اللّه عليه و آله : ما تَرى ؟ قالَ : أرى رَجُلاً أسوَدَ الوَجهِ ، قَبيحَ المَنظَرِ ، وَسِخَ الثِّيابِ ، نَتنَ الرّيحِ ، قَد وَلِيَني السّاعَةَ وأَخَذَ بِكَظَمي۱.
فَقالَ لَهُ النَّبِيُّ صلى اللّه عليه و آله قُل : «يا مَن يَقبَلُ اليَسيرَ ، ويَعفو عَنِ الكَثيرِ ، اِقبَل مِنِّي اليَسيرَ ، وَاعفُ عَنِّي الكَثيرَ ، إنَّكَ أنتَ الغَفورُ الرَّحيمُ» ، فَقالَهَا الشّابُّ ، فَقالَ لَهُ النَّبِيُّ صلى اللّه عليه و آله : اُنظُر ماذا تَرى ؟ قالَ : أرى رَجُلاً أبيَضَ اللَّونِ ، حَسَنَ الوَجهِ ، طَيِّبَ الرّيحِ ، حَسَنَ الثِّيابِ ، قَد وَلِيَني وأَرَى الأَسوَدَ قَد تَوَلّى عَنّي .
فَقالَ لَهُ : أعِد ، فَأَعادَ ، فَقالَ لَهُ : ما تَرى ؟ قالَ : لَستُ أرَى الأَسوَدَ ، وأَرَى الأَبيَضَ قَد وَلِيَني . ثُمَّ طَفا۲عَلى تِلكَ الحالِ .۳

1.الكظم : مخرج النفس من الحلق (النهاية : ج ۴ ص ۱۷۸ «كظم») .

2.أي مات (اُنظر : مجمع البحرين: ج ۲ ص ۱۱۰۶ «طفا») .

3.الأمالي للمفيد : ص ۲۸۷ ح ۶ ، الأمالي للطوسي : ص ۶۵ ح ۹۵ كلاهما عن سعيد بن يسار ، مشكاة الأنوار : ص ۲۸۴ ح ۸۵۸ ، بحار الأنوار : ج ۷۴ ص ۷۵ ح ۶۷ .

  • نام منبع :
    سیره پیامبر خاتم صلّی الله علیه وآله - جلد چهارم
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعي از پژوهشگران
    تعداد جلد :
    7
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    01/01/1394
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 9751
صفحه از 541
پرینت  ارسال به