47
سیره پیامبر خاتم صلّی الله علیه وآله - جلد چهارم

۲۲۱۹.السنن الكبرى ، نسايى ـ به نقل از بُرَيده ، در حديث ازدواج على علیه السلام و فاطمه عليها السلام ـ :پس از آن كه پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله فاطمه را به همسرىِ على علیه السلام در آورد ، فرمود : «اى على ! براى عروسى ، بايد وليمه داد» . سعد گفت : من يك قوچ دارم . گروهى از انصار نيز چند صاع ذرّت براى پيامبر صلى اللّه عليه و آله جمع كردند .

۲ / ۶

شب زفاف

۲۲۲۰.امام صادق علیه السلام ـ در حديث ازدواج على علیه السلام و فاطمه عليها السلام ـ :على علیه السلام فرمود : پس از آن ، به مدّت يك ماه ، با پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله نماز مى‏گزاردم و به منزلم بر مى‏گشتم ، بدون آن كه از فاطمه سخن بگويم . پس از اين مدّت ، همسران پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله گفتند : آيا از پيامبر خدا نخواهيم كه فاطمه را به خانه‏ات بفرستد ؟ گفتم : اين كار را بكنيد . آنان نزد پيامبر صلى اللّه عليه و آله رفتند و اُمّ اَيمَن گفت : اى پيامبر خدا ! اگر خديجه زنده بود ، از عروسى فاطمه ، خوش‏حال مى‏شد . على ، همسرش را مى‏خواهد . پس چشم فاطمه را به شوهرش روشن بگردان و آن دو را در كنار هم قرار بده و با اين كار ، ما را هم خوش‏حال ساز !
پيامبر صلى اللّه عليه و آله فرمود : «پس چرا خودِ على همسرش را از من نمى‏خواهد ؟ ما منتظر اين درخواست از سوى او بوديم» .
على علیه السلام گفت : گفتم : حيا ، مانع من مى‏شود ، اى پيامبر خدا !
پيامبر صلى اللّه عليه و آله رو به زنان كرد و فرمود : «چه كسانى اين جا حاضرند ؟». اُمّ سلمه گفت : من اُمّ سلمه ، اين زينب ، و اين فلانى و فلانى .
پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله فرمود : «در يكى از اتاق‏هاى من براى دخترم و پسرعمويم ، حِجله‏اى آماده كنيد» . اُمّ سلمه گفت : در كدام اتاق ، اى پيامبر خدا ؟ فرمود : «در اتاق خودت» . و به همسرانش دستور داد كه آن را آراسته و آماده سازند .
اُمّ سلمه گفت : از فاطمه پرسيدم : آيا عطرى دارى كه براى خودت اندوخته باشى ؟ فاطمه عليها السلام گفت : آرى . و شيشه‏اى آورد و مقدارى از آن را در كف دستم ريخت . چنان بوى خوشى از آن استشمام كردم كه هرگز مانند آن ، به مشامم نخورده بود . گفتم : اين چيست ؟ گفت : هر گاه [ جبرئيل به شكل] دحيه كَلبى ، بر پيامبر خدا وارد مى‏شد ، به من مى‏گفت : فاطمه ! تُشكچه‏اى بياور و براى عمويت بينداز . و من برايش تُشكچه مى‏انداختم و او بر آن مى‏نشست ، و چون بر مى‏خاست ، از ميان جامه‏هايش چيزى مى‏افتاد و به من مى‏گفت كه آنها را جمع كنم . على علیه السلام در اين باره از پيامبر خدا پرسيد . پيامبر صلى اللّه عليه و آله فرمود : «آنها عنبرى است كه از بال‏هاى جبرئيل مى‏ريزد» .
هنگامى كه خورشيد ، به سوى غروب كردن مى‏رفت ، پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله فرمود : «اى اُمّ سلمه ! فاطمه را بياور» . اُمّ سلمه رفت و او را در حالى كه دامنش را به زمين مى‏كشيد و از خجالت پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله عرق مى‏ريخت ، آورد . در آن حال ، پاى او (فاطمه عليها السلام) لغزيد . پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله به او فرمود : «خدا در دنيا و آخرت ، تو را از لغزش ، نگه دارد !» . و چون در برابر پيامبر صلى اللّه عليه و آله ايستاد ، پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله چادر از صورتش كنار زد تا آن كه على علیه السلام او را ديد . سپس دست فاطمه عليها السلام را گرفت و در دست على علیه السلام نهاد و فرمود : «اى على ! خدا به تو در دختر پيامبر خدا بركت دهد ! نيكو همسرى است فاطمه ! و تو ـ اى فاطمه ـ نيكو شوهرى است على ! به منزلتان برويد و كارى نكنيد تا اين كه نزد شما بيايم» .
على علیه السلام گفت : دست فاطمه را گرفتم و او را بردم تا اين كه در گوشه ايوان نشست . من نيز در كنارش نشستم و هر دو از شرم يكديگر ، سرمان را به زير افكنده بوديم . پس از چندى ، پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله آمد و فرمود : «كسى اين جا هست ؟» . گفتيم : داخل شويد ، اى پيامبر خدا ! به ديدار ما خوش آمديد .
پيامبر صلى اللّه عليه و آله وارد شد و فاطمه عليها السلام را در يك طرفش و على علیه السلام را در طرف ديگرش نشانْد و سپس فرمود : «اى فاطمه ! قدرى آب برايم بياور» . فاطمه عليها السلام به طرف قدحى كه در اتاق بود ، رفت و آن را پر از آب كرد و براى ايشان آورد . پيامبر صلى اللّه عليه و آله جرعه‏اى از آن را در دهانش كرد و مضمضه‏اش نمود . سپس آن را به قدح برگرداند . آن گاه از آن ، بر سر فاطمه ريخت و فرمود : «به من رو كن» . چون فاطمه عليها السلام به طرف ايشان رو كرد ، پيامبر صلى اللّه عليه و آله قدرى از آن آب را در ميان سينه‏هايش پاشيد و سپس فرمود : «برگرد» و چون بر گشت ، قدرى از آن را ميان شانه‏هايش پاشيد و آن گاه فرمود : «بار خدايا ! اين ، دختر من و محبوب‏ترينِ آفريدگان ، نزد من است . بار خدايا ! اين هم ، برادر من و محبوب‏ترينِ آفريدگان ، نزد من است . پروردگارا ! او را دوست نيكوكار خودت قرار بده۱و همسرش را براى او مبارك گردان» .
سپس فرمود : «اى على ! [ اكنون] با همسرت ، وارد [ اتاق] شو . خدا بر تو مبارك كند ، و رحمت و بركت‏هاى خدا بر شما باد ، كه او ستوده و بزرگوار است !» .

1.در نسخه بحار الأنوار ، عبارت «اجعله» دارد كه صحيح‏تر مى‏نمايد و مطابق آن ترجمه شد . (م)


سیره پیامبر خاتم صلّی الله علیه وآله - جلد چهارم
46

۲۲۱۹.السنن الكبرى للنسائي عن بريدةـ في حَديثِ خُطبَةِ عَلِيٍّ فاطِمَةَ عليهما السلام مِن رَسولِ اللّهِ صلى اللّه عليه و آله ـ :. . . فَلَمّا كانَ بَعدَ ذلِكَ بَعدَما زَوَّجَهُ ، قالَ [رَسولُ اللّهِ صلى اللّه عليه و آله ] : يا عَلِيُّ ، إنَّهُ لابُدَّ لِلعُرسِ مِن وَليمَةٍ . قالَ سَعدٌ : عِندي كَبشٌ . وجَمَعَ لَهُ رَهطٌ مِنَ الأَنصارِ آصُعا مِن ذَرَةٍ . . . .۱

۲ / ۶

لَيلَةُ الزَّفافِ

۲۲۲۰.الإمام الصادق عليه السلام :لَمّا زَوَّجَ رَسولُ اللّهِ صلى اللّه عليه و آله فاطِمَةَ عَلِيّا عليهما السلام . . . قالَ عَلِيٌّ عليه السلام : فَأَقَمتُ بَعدَ ذلِكَ شَهرا اُصَلّي مَعَ رَسولِ اللّهِ صلى اللّه عليه و آله وأَرجِعُ إلى مَنزِلي ولا أذكُرُ شَيئا مِن أمرِ فاطِمَةَ ، ثُمَّ قُلنَ أزواجُ رَسولِ اللّهِ صلى اللّه عليه و آله : ألا نَطلُبُ لَكَ مِن رَسولِ اللّهِ صلى اللّه عليه و آله دُخولَ فاطِمَةَ عَلَيكَ ؟ قُلتُ : اِفعَلنَ .
فَدَخَلنَ عَلَيهِ فَقالَت اُمُّ أيمَنَ : يا رَسولَ اللّهِ ، لَو أنَّ خَديجَةَ باقِيَةٌ لَقَرَّت عَينُها بِزَفافِ فاطِمَةَ ، وإنَّ عَلِيّا يُريدُ أهلَهُ ، فَقُرَّ عَينَ فاطِمَةَ بِبَعلِها ، وَاجمَع شَملَهُما ، وقُرَّ عُيونَنا بِذلِكَ !
فَقالَ : فَما بالُ عَلِيٍّ لا يَطلُبُ مِنّي زَوجَتَهُ ؟ فَقَد كُنّا نَتَوَقَّعُ مِنهُ ذلِكَ . قالَ عَلِيٌّ عليه السلام : فَقُلتُ : الحَياءُ يَمنَعُني يا رَسولَ اللّهِ . فَالتَفَتَ إلَى النِّساءِ فَقالَ : مَن هاهُنا ؟ فَقالَت اُمُّ سَلَمَةَ : أنا اُمُّ سَلَمَةَ ، وهذِهِ زَينَبُ ، وهذِهِ فُلانَةُ وفُلانَةُ .
فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى اللّه عليه و آله : هَيِّئوا لاِبنَتي وَابنِ عَمّي في حُجَري بَيتا ، فَقالَت اُمُّ سَلَمَةَ : في أيِّ حُجرَةٍ يا رَسولَ اللّهِ ؟ قالَ : في حُجرَتِكِ . وأَمَرَ نِساءَهُ أن يُزَيِّنَّ ويُصلِحنَ مِن شَأنِها .
فَقالَت اُمُّ سَلَمَةَ : فَسَأَلتُ فاطِمَةَ : هَل عِندَكِ طيبٌ ادّخَرتيهِ لِنَفسِكِ ؟ قالَت : نَعَم ، فَأَتَت بِقارورَةٍ فَسَكَبَت مِنها في راحَتي ، فَشَمِمتُ مِنها رائِحَةً ما شَمَمتُ مِثلَها قَطُّ ، فَقُلتُ : ما هذا ؟ فَقالَت : كانَ دِحيَةُ الكَلِبيُّ يَدخُلُ عَلى رَسولِ اللّهِ صلى اللّه عليه و آله فَيَقولُ لي : يا فاطِمَةُ ، هاتِي الوِسادَةَ فَاطرَحيها لِعَمِّكِ ، فَأَطرَحُ لَهُ الوِسادَةَ فَيَجلِسُ عَلَيها ، فَإِذا نَهَضَ سَقَطَ مِن بَينِ ثِيابِهِ شَيءٌ فَيَأمُرُني بِجَمعِهِ ، فَسَأَلَ عَلِيٌّ عليه السلام رَسولَ اللّهِ صلى اللّه عليه و آله عَن ذلِكَ ، فَقالَ : هُوَ عَنبَرٌ يَسقُطُ مِن أجنِحَةِ جَبرَئيلُ عليه السلام ... .
حَتّى إذَا انصَرَفَتِ الشَّمسُ لِلغُروبِ ، قالَ رَسولُ اللّهِ صلى اللّه عليه و آله : يا اُمَّ سَلَمَةَ ، هَلُمّي فاطِمَةَ . فَانطَلَقَت فَأَتَت بِها وهِيَ تَسحَبُ أذيالَها ، وقَد تَصَبَّبَت عَرَقا حَياءً مِن رَسولِ اللّهِ صلى اللّه عليه و آله ، فَعَثَرَت ، فَقالَ لَها رَسولُ اللّهِ صلى اللّه عليه و آله : أقالَكِ اللّهُ العَثرَةَ فِي الدُّنيا وَالآخِرَةِ . فَلَمّا وَقَفَت بَينَ يَدَيهِ كَشَفَ الرِّداءَ عَن وَجهِها حَتّى رَآها عَلِيٌّ عليه السلام ، ثُمَّ أخَذَ يَدَها فَوَضَعَها في يَدِ عَلِيٍّ عليه السلام .
فَقالَ : بارَكَ اللّهُ لَكَ فِي ابنَةِ رَسولِ اللّهِ ، يا عَلِيُّ ، نِعمَ الزَّوجَةُ فاطِمَةُ ، ويا فاطِمَةُ ، نِعمَ البَعلُ عَلِيٌّ ، اِنطَلِقا إلى مَنزِلِكُما ولا تُحدِثا أمرا حَتّى آتِيَكُما .
قالَ عَلِيٌّ عليه السلام : فَأَخَذتُ بِيَدِ فاطِمَةَ ، وَانطَلَقتُ بِها حَتّى جَلَستُ في جانِبِ الصُّفَّةِ ، وجَلَستُ في جانِبِها وهِيَ مُطرِقَةٌ إلَى الأَرضِ حَياءً مِنّي وأَنَا مُطرِقٌ إلَى الأَرضِ حَياءً مِنها ، ثُمَّ جاءَ رَسولُ اللّهِ صلى اللّه عليه و آله فَقالَ : مَن هاهُنا ؟ فَقُلنا : اُدخُل يا رَسولَ اللّهِ صلى اللّه عليه و آله ، مَرحَبا بِكَ زائِرا وداخِلاً ، فَدَخَلَ فَأَجلَسَ فاطِمَةَ عليها السلام مِن جانِبِهِ وعَلِيّا عليه السلام مِن جانِبِهِ .
ثُمَّ قالَ : يا فاطِمَةُ ، إيتيني بِماءٍ ، فَقامَت إلى قَعبٍ فِي البَيتِ فَمَلَأَتهُ ماءً ثُمَّ أتَتهُ بِهِ ، فَأَخَذَ مِنهُ جُرعَةً فَتَمَضمَضَ بِها ثُمَّ مَجَّها فِي القَعبِ ، ثُمَّ صَبَّ مِنها عَلى رَأسِها ثُمَّ قالَ : أقبِلي ، فَلَمّا أقبَلَت نَضَحَ مِنهُ بَينَ ثَديَيها ، ثُمَّ قالَ : أدبِري ، فَلَمّا أدبَرَت نَضَحَ مِنهُ بَينَ كَتِفَيها .
ثُمَّ قالَ : اللّهُمَّ هذِهِ ابنَتي وأَحَبُّ الخَلقِ إلَيَّ ، اللّهُمَّ وهذا أخي وأَحَبُّ الخَلقِ إلَيَّ ، اللّهُمَّ لَكَ وَلِيّا ، وبِكَ حَفِيّا ، وبارِك لَهُ في أهلِهِ .
ثُمَّ قالَ : يا عَلِيُّ ، اُدخُل بِأَهلِكَ ، بارَكَ اللّهُ لَكَ ، ورَحمَةُ اللّهِ وبَرَكاتُهُ عَلَيكُم ، إنَّهُ حَميدٌ مَجيدٌ .۲

1.السنن الكبرى للنسائي : ج ۶ ص ۷۳ ح ۱۰۰۸۸ ، مسند ابن حنبل : ج ۹ ص ۲۹ ح ۲۳۰۹۷ نحوه ، المعجم الكبير : ج ۲ ص ۲۰ ح ۱۱۵۳ ، الطبقات الكبرى : ج ۸ ص ۲۱ ، كنز العمّال : ج ۱۳ ص ۶۸۱ ح ۳۷۷۴۵ ؛ كشف الغمّة : ج ۱ ص ۳۶۵ ، بحار الأنوار : ج ۴۳ ص ۱۳۷ ح ۳۴ .

2.الأمالي للطوسي : ص ۴۰ و ۴۳ ح ۴۵ ، بحار الأنوار : ج ۴۳ ص ۹۵ ح ۵ وراجع : المناقب لابن شهرآشوب : ج ۳ ص ۳۵۳ وكشف الغمّة : ج ۱ ص ۳۶۰ والمناقب للخوارزمي : ص ۳۵۰ .

  • نام منبع :
    سیره پیامبر خاتم صلّی الله علیه وآله - جلد چهارم
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعي از پژوهشگران
    تعداد جلد :
    7
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    01/01/1394
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 6250
صفحه از 541
پرینت  ارسال به