۳ / ۴
ازدواج با مَهريّه يك انگشتر
۲۷۱۹.امام على علیه السلام :مردى نزد پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله آمد و گفت : اى پيامبر خدا ! مىخواهم با اين زن ازدواج كنم. فرمود : «چه قدر مهرش مىكنى ؟». گفت : چيزى ندارم. پيامبر صلى اللّه عليه و آله به انگشتر در دست او نگريست و فرمود : «اين انگشتر خودت است ؟». گفت : آرى. فرمود : «همان را مهرش قرار بده و با او ازدواج كن».
۳ / ۵
ازدواج با مَهريّه آموزش سورههايى از قرآن
۲۷۲۰.امام باقر علیه السلام :زنى نزد پيامبر صلى اللّه عليه و آله آمد و گفت : مرا شوهر بده. پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله فرمود : «چه كسى با او ازدواج مىكند ؟». مردى برخاست و گفت : من، اى پيامبر خدا ! او را به همسرىِ من در آور. فرمود : «چه به او مىدهى ؟». گفت : چيزى ندارم. فرمود : «نمىشود». آن زن درخواستش را تكرار كرد و پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله نيز سخنش را دوباره گفت ؛ ولى غير از آن مرد، كس ديگرى بر نخاست. زن باز تكرار كرد و پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله در بار سوم [خطاب به آن مرد ]فرمود : «آيا چيزى از قرآن بلدى ؟». گفت : آرى. پيامبر صلى اللّه عليه و آله فرمود : «آن را به همسرىِ تو در آوردم با اين مَهر كه آنچه را از قرآن بلدى، به او بياموزى».
۲۷۲۱.صحيح البخارى ـ به نقل از سهل بن سعد ساعدى ـ :زنى نزد پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله آمد و گفت : اى پيامبر خدا! آمدهام تا خود را به تو ببخشم. پيامبر صلى اللّه عليه و آله به سر تا بالاى زن نگريست و او را برانداز نمود و سپس سرش را پايين انداخت. زن چون پيامبر صلى اللّه عليه و آله حكمى در بارهاش ننمود، نشست. مردى از ياران پيامبر صلى اللّه عليه و آله برخاست و گفت : اى پيامبر خدا ! اگر به او نيازى ندارى، وى را به همسرىِ من در بياور.
پيامبر صلى اللّه عليه و آله فرمود : «آيا چيزى دارى ؟». گفت : نه به خدا، اى پيامبر خدا ! فرمود : «نزد خانوادهات برو و ببين چيزى مىيابى». او رفت و باز گشت و گفت : نه، به خدا سوگند، چيزى نيافتم. پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله فرمود : «خوب بنگر. حتّى انگشترى از آهن كافى است». او رفت و باز گشت و گفت : نه به خدا، اى پيامبر خدا ! انگشترى آهنى نيز نيافتم ؛ امّا نيمى از اين ازارم [را مَهرش مىكنم].۱پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله فرمود : «با ازارت مىخواهى چه كنى ؟ او آن را بپوشد، كه او را [كامل] نمىپوشاند و اگر تو آن را بپوشى، تو را نيز [كامل ]نمىپوشاند» . آن مرد نشست و چون نشستنش به طول انجاميد، برخاست و پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله ديد كه او پشت كرده تا برود. فرمان داد كه او را فرا بخوانند. هنگامى كه آمد، پيامبر صلى اللّه عليه و آله فرمود : «از قرآن با خود چه دارى ؟». گفت : سوره فلان و سوره فلان را همراه دارم. و چند سوره را شمرد. پيامبر صلى اللّه عليه و آله فرمود : «آنها را از حفظ مىخوانى». گفت : آرى. فرمود : «برو كه او را به همسرى تو در آوردم با مهريّه [آموزش] آنچه از قرآن به همراه دارى».