387
سیره پیامبر خاتم صلّی الله علیه وآله - جلد چهارم

۲۷۰۹.تاريخ بغداد ـ به نقل از اَنَس ـ :مردى از ياران پيامبر صلى اللّه عليه و آله به نام جُلَيبيب بود كه كوچك‏اندام و زشت‏روى بود.
پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله به او پيشنهاد داد كه ازدواج كند و او گفت : اى پيامبر خدا ! مرا بدون خواهان، خواهى يافت ! پيامبر صلى اللّه عليه و آله فرمود : «امّا نزد خداوند، خواهان دارى».

۲۷۱۰.مسند ابن حنبل ـ به نقل از ابو برزه اسلمى ـ :جُلَيبيب، مردى بود كه نزد زنان مى‏آمد و بر آنها مى‏گذشت و با آنها بازى مى‏كرد. به همسرم گفتم : جُلَيبيب بر شما وارد نشود، كه اگر بر شما وارد شود، چنين و چنان مى‏كنم ! و انصار را اين گونه رسم بود كه اگر كسى از آنها دختر بى‏شوهر داشت، او را شوهر نمى‏داد تا بداند كه پيامبر صلى اللّه عليه و آله به او نيازى دارد يا نه.
روزى، پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله به مردى از انصار گفت : «دخترت را به ازدواج من در آور». گفت : بله، به ديده منّت و با افتخار ! پيامبر صلى اللّه عليه و آله فرمود : «او را براى خودم نمى‏خواهم». گفت : براى كه مى‏خواهى، اى پيامبر خدا ! فرمود : «براى جليبيب». گفت : اى پيامبر خدا ! با مادرش مشورت مى‏كنم. نزد مادر او آمد و گفت : پيامبر خدا از دخترت خواستگارى كرده است. زن گفت : باشد و بر روى چشم ! مرد گفت : براى خودش خواستگارى نكرده ؛ بلكه براى جليبيب خواسته است. زن گفت : براى جليبيب؟ واقعا براى جليبيب؟! واقعا براى جليبيب؟! واقعا ؟! نه به خدا سوگند، به او همسر نده.
مرد خواست برخيزد و نزد پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله برود تا گفته مادر دختر را به ايشان برساند كه خود دختر گفت : چه كسى از شما خواستگارى كرده است ؟ مادرش باخبرش كرد. دختر گفت : آيا فرمان پيامبر خدا را باز مى‏گردانيد ؟ مرا [به جُلَيبيب ]بدهيد كه او مرا تباه نمى‏كند. پس پدرش نزد پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله رفت و خبر داد و گفت : كارش با شما ! و پيامبر صلى اللّه عليه و آله هم آن دختر را به ازدواج جليبيب در آورد.
سپس پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله براى جنگى بيرون رفت. هنگامى كه پيروز شد و غنيمت گرفت، به يارانش فرمود : «آيا كسى هست كه او را نمى‏يابيد ؟». گفتند : فلانى و فلانى را نمى‏يابيم. فرمود : «بنگريد كه آيا كس ديگرى هست كه او را نمى‏يابيد ؟». گفتند : نه. پيامبر صلى اللّه عليه و آله فرمود : «امّا من جليبيب را نمى‏يابم» و فرمود : «او را ميان كشتگان بجوييد».
در پى او رفتند و او را در كنار هفت تن يافتند كه آنها را كشته بود و آنها نيز او را كشته بودند. گفتند : اى پيامبر خدا ! او اين جا در كنار هفت تن است كه آنها را كشته است و آنها نيز او را كشته‏اند.
پيامبر صلى اللّه عليه و آله نزد او آمد و بالاى سرش ايستاد و فرمود : «اين از من است و من از اويم. اين از من است و من از اويم» و اين سخن را دو يا سه بار فرمود. سپس پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله او را روى ساعد دستان خودش نهاد و قبرى برايش حفر كرد و بدون تابوت و روى همان دست‏هايش در قبرش نهاد و نگفته‏اند كه او را غسل داده باشد.
ثابت مى‏گويد : هيچ زن بى‏شوهرى در انصار نبود كه بيش از بيوه جليبيب، خواستگار داشته باشد.
و اسحاق بن عبد اللّه‏ بن ابى طلحه براى ثابت روايت كرد و گفت : آيا مى‏دانى كه پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله چه دعايى در حقّ همسر جليبيب كرد ؟ فرمود : «خدايا! خير را بر او سرازير گردان و زندگى‏اش را بر او سخت مگردان!» و از اين رو ميان انصار، زن بى‏شوهرى نبود كه بيش از او خواستگار داشته باشد.


سیره پیامبر خاتم صلّی الله علیه وآله - جلد چهارم
386

۲۷۰۹.تاريخ بغداد عن أنس :كانَ رَجُلٌ مِن صَحابَةِ النَّبِيِّ صلى اللّه عليه و آله يُقالُ لَهُ جُلَيبيبٌ۱، وكانَ بِوَجهِهِ دَمامَةٌ . قالَ : فَعَرَضَ عَلَيهِ رَسولُ اللّهِ صلى اللّه عليه و آله التَّزويجَ ، فَقالَ : يا رَسولَ اللّهِ ، تَجِدُني كاسِدا۲! فَقالَ : لكِنَّكَ عِندَ اللّهِ لَستَ بِكاسِدٍ .۳

۲۷۱۰.مسند ابن حنبل عن أبي برزة الأسلمي :إنَّ جُلَيبيبا كانَ امرَأً يَدخُلُ عَلَى النِّساءِ ، يَمُرُّ بِهِنَّ ويُلاعِبُهُنَّ ، فَقُلتُ لاِمرَأَتي : لا يَدخُلَنَّ عَلَيكُم جُلَيبيبٌ ، فَإِنَّهُ إن دَخَلَ عَلَيكُم لَأَفعَلَنَّ ولَأَفعَلَنَّ . قالَ : وكانَتِ الأَنصارُ إذا كانَ لِأَحَدِهِم أيِّمٌ ، لَم يُزَوِّجها حَتّى يَعلَمَ هَل لِلنَّبِيِّ صلى اللّه عليه و آله فيها حاجَةٌ أم لا . فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى اللّه عليه و آله لِرَجُلٍ مِنَ الأَنصارِ : زَوِّجنِي ابنَتَكَ ، فَقالَ : نَعَم وكَرامَةً يا رَسولَ اللّهِ ، ونَعمُ عَيني . فَقالَ : إنّي لَستُ اُريدُها لِنَفسي ، قالَ : فَلِمَن يا رَسولَ اللّهِ ؟ قالَ : لِجُلَيبيبٍ ، قالَ : فَقالَ : يا رَسولَ اللّهِ ، اُشاوِرُ اُمَّها .
فَأتى اُمَّها فَقالَ : رَسولُ اللّهِ صلى اللّه عليه و آله يَخطُبُ ابنَتَكِ ، فَقالَت : نَعَم ونُعمَةَ عَيني ، فَقالَ : إنَّهُ لَيسَ يَخطُبُها لِنَفسِهِ إنَّما يَخطُبُها لِجُلَيبيبٍ ، فَقالَت : أجُليبيبٌ إنِيه۴، أجُليبيبٌ إنِيه ، أجُليبيبٌ إنِيه ؟! لا لَعَمرُ اللّهِ لا تُزَوِّجهُ . فَلَمّا أرادَ أن يَقومَ لِيَأتِيَ رَسولَ اللّهِ صلى اللّه عليه و آله لِيُخبِرَهُ بِما قالَت اُمُّها ، قالَتِ الجارِيَةُ : مَن خَطَبني إلَيكُم ؟ فَأَخبَرَتها اُمُّها ، فَقالَت : أتَرُدّونَ عَلى رَسولِ اللّهِ صلى اللّه عليه و آله أمرَهُ ؟ ! اِدفَعوني فَإِنَّهُ لَم يُضَيِّعني . فَانطَلَقَ أبوها إلى رَسولِ اللّهِ صلى اللّه عليه و آله فَأَخبَرَهُ ، قالَ : شَأنُكَ بِها ، فَزَوِّجها جُلَيبيبا .
قالَ : فَخَرَجَ رَسولُ اللّهِ صلى اللّه عليه و آله في غَزوَةٍ لَهُ . قالَ : فَلَمّا أفاءَ اللّهُ عَلَيهِ قالَ لِأَصحابِهِ : هَل تَفقِدونَ مِن أحَدٍ ؟ قالوا : نَفقِدُ فُلانا ونَفقِد فُلانا ، قالَ : اُنظُروا هَل تَفقِدونَ مِن أحَدٍ ؟ قالوا : لا ، قالَ : لكِنّي أفقِدُ جُلَيبيبا ، قالَ : فَاطلُبوهُ فِي القَتلى . قالَ : فَطَلَبوهُ فَوَجَدوهُ إلى جَنبِ سَبعَةٍ قَد قَتَلَهُم ثُمَّ قَتَلوهُ ، فَقالوا : يا رَسولَ اللّهِ ، هاهُوَ ذا إلى جَنبِ سَبعَةٍ قَد قَتَلَهُم ثُمَّ قَتَلوهُ .
فَأَتاهُ النَّبِيُّ صلى اللّه عليه و آله فَقامَ عَلَيهِ فَقالَ : قَتَلَ سَبعَةً وقَتَلوهُ ، هذا مِنّي وأَنا مِنهُ ، هذا مِنّي وأَنا مِنهُ ـ مَرَّتَينِ أو ثَلاثا ـ ثُمَّ وَضَعَهُ رَسولُ اللّهِ صلى اللّه عليه و آله عَلى ساعِدَيهِ وحَفَرَ لَهُ ، ما لَهُ سَريرٌ إلاّ ساعِدا رَسولِ اللّهِ صلى اللّه عليه و آله ، ثُمَّ وَضَعَهُ في قَبرِهِ ولَم يُذكَر أنَّهُ غَسَّلَهُ .
قالَ ثابِتٌ : فَما كانَ فِي الأَنصارِ أيِّمٌ۵أنفَقَ مِنها !
وحَدَّثَ إسحاقُ بنُ عَبدِ اللّهِ بنِ أبي طَلحَةَ ثابِتا ، قالَ : هَل تَعلَمُ ما دَعا لَها رَسولُ اللّهِ صلى اللّه عليه و آله ؟ قالَ : اللّهُمَّ صُبَّ عَلَيهَا الخَيرَ صَبّا ، ولا تَجعَل عَيشَها كَدّا كَدّا . قالَ : فَما كانَ فِي الأَنصارِ أيِّمٌ أنفَقُ مِنها .۶

1.جُليبيب ـ بضمّ الجيم على وزن قنيديل ـ :هو أنصاريّ له ذكر في حديث أبي برزة الأسلمي في إنكاح رسول اللّه‏ صلى اللّه عليه و آله ابنة رجل من الأنصار ، وكان قصيرا دميما ، فكان الأنصاري أبا الجارية وامرأته كرها ذلك (اُسد الغابة : ج ۱ ص ۵۵۰) .

2.الكاسد : الذي لم يُنفق لقلّة الرغبة فيه (مجمع البحرين : ج ۳ ص ۵۷۰ «كسد») .

3.تاريخ بغداد : ج ۴ ص ۴۰۸ الرقم ۲۳۱۰ ، مسند أبي يعلى : ج ۳ ص ۳۵۲ ح ۳۳۳۰ ، الاستيعاب : ج ۱ ص ۶۰۰ الرقم ۱۱۸۲ نحوه ، مجمع الزوائد : ج ۴ ص ۵۰۶ ح ۷۴۵۱ .

4.قال الجزري بعد أن ذكر هذا الخبر : قد اختلف في ضبط هذه اللفظة اختلافا كثيرا ، فرويت بكسر الهمزة والنون وسكون الياء و بعدها هاء ، ومعناها : أنّها لفظة تستعملها العرب في الإنكار ، يقول القائل : جاء زيد ، فتقول أنت : أزَيد نِيه ، وأزَيد إنيه ؟ كأنّك استبعدت مجيئه ... ورويت أيضا بكسر الهمزة وبعدها باء ساكنة ثمّ نون مفتوحة ، و تقديرها : ألِجُلَيبيب ابنَتي ؟ فأسقطت الياء ووقفت عليها بالهاء (النهاية : ج ۱ ص ۷۸ «أنا») .

5.الأيّم : التي لا زوج لها (النهاية : ج ۱ ص ۸۵ «أيم») .

6.مسند ابن حنبل : ج ۷ ص ۱۸۴ ح ۱۹۸۰۵ ، صحيح ابن حبّان : ج ۹ ص ۳۴۳ ح ۴۰۳۵ ، شعب الإيمان : ج ۲ ص ۲۰۴ ح ۱۵۴۱ ، تاريخ الإسلام للذهبي : ج ۲ ص ۲۱۸ ، تفسير ابن كثير : ج ۶ ص ۴۱۸ وليس فيها جميعا ذيله من «وحدث إسحاق بن عبد اللّه‏ بن أبي طلحة ثابتا» نحوه ، مجمع الزوائد : ج ۹ ص ۶۱۳ ح ۱۵۹۷۷ و راجع صحيح مسلم : ج ۴ ص ۱۹۱۸ ح ۱۳۱ .

  • نام منبع :
    سیره پیامبر خاتم صلّی الله علیه وآله - جلد چهارم
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعي از پژوهشگران
    تعداد جلد :
    7
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    01/01/1394
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 9568
صفحه از 541
پرینت  ارسال به