۲۶۸۱.المناقب، ابن شهرآشوب :پيامبر صلى اللّه عليه و آله بار گندمى بر شترى ديد. فرمود : «هليم ، راه مىرود !».
۲۶۸۲.المناقب، ابن شهرآشوب :پيامبر صلى اللّه عليه و آله به كسى فرمود : «فراموش نكنى، اى صاحب دو گوش!».
۲۶۸۳.المناقب، ابن شهرآشوب :پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله بندهاى سياه در سفرى همراه داشت و هر كس كه خسته مىشد، بخشى از كالايش را بار او مىكرد تا آن جا كه بار زيادى را حمل مىكرد. پيامبر صلى اللّه عليه و آله بر او گذشت و فرمود : «تو كشتى هستى !» و او را آزاد كرد.
ر . ك : ج ۳ ص ۲۱ ح ۱۴۱۳ .
۲ / ۲۶
باز داشتن از شوخىِ آزار دهنده
۲۶۸۴.مسند ابن حنبل ـ به نقل از عبد الرحمان بن ابى ليلى ـ :اصحاب پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله برايمان نقل كردند كه با پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله در راهى مىرفتند. يكى از آنان خوابيد و ديگرى رفت و تير او را برداشت. آن مرد، چون بيدار شد، هراسان گشت. جمعيت خنديدند. پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله پرسيد : «چرا مىخنديد ؟». گفتند : چيزى نيست. ما تيرش را برداشتيم و او هراسان شد ! پيامبر صلى اللّه عليه و آله فرمود : «بر هيچ مسلمانى روا نيست كه مسلمانى را بترساند».
۲۶۸۵.المعجم الكبير ـ به نقل از عمرو بن يحيى، از پدرش، از پدربزرگش ابو حسن كه از شركت كنندگان در جنگ بدر و پيمان عقبه بود ـ :با پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله نشسته بوديم كه مردى [از جمع ما ]برخاست و رفت و كفشهايش را فراموش كرد. يك نفر، آنها را برداشت و زير خود گذاشت. آن مرد باز گشت و گفت : كفشهايم كجاست ؟ افرادى كه آن جا نشسته بودند، گفتند : ما آنها را نديدهايم. مردى كه كفشها را زير خود پنهان كرده بود، گفت : اين جاست ! پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله فرمود : «ترساندن مؤمن، چه معنا دارد ؟ !».
مرد گفت : اى پيامبر خدا ! به شوخى ، اين كار را كردم. پيامبر صلى اللّه عليه و آله دو يا سه بار فرمود : «ترساندن مؤمن، چه معنا دارد ؟ !».