۲۶۷۹.صحيح البخارى ـ به نقل از اَنَس بن مالك ـ :پيامبر صلى اللّه عليه و آله با ما در مىآميخت (صميمانه معاشرت و گفتگو مىكرد) و حتّى به برادر كوچكم مىفرمود : «اى ابو عمير! گنجشكك چه شد ؟».
۲۶۸۰.إحياء العلوم :نُعَيمان انصارى، مردى شوخ بود؛ ولى در مدينه شراب مىنوشيد و او را نزد پيامبر صلى اللّه عليه و آله مىآوردند و پيامبر صلى اللّه عليه و آله او را با كفشش مىزد و به يارانش نيز فرمان مىداد و آنها نيز او را با كفشهايشان مىزدند. هنگامى كه اين كار فراوان شد، يكى از صحابه به او گفت : خداوند، لعنتت كند ! پيامبر صلى اللّه عليه و آله به او فرمود : «چنين مگو، كه او خداوند و پيامبرش را دوست دارد».
و هيچ گروه و چيز نويى به مدينه نمىآمد، مگر آن كه او از آن مىخريد و نزد پيامبر صلى اللّه عليه و آله مىآورد و مىگفت : «اى پيامبر خدا ! اين را برايت خريدهام و به شما هديه مىكنم» و چون صاحب آن مىآمد و تقاضاى بهايش را مىكرد، او را نزد پيامبر صلى اللّه عليه و آله مىآورد و مىگفت : اى پيامبر خدا ! بهاى كالايش را به او بده . و پيامبر صلى اللّه عليه و آله به او مىفرمود : «مگر آن را به ما هديه نكرده بودى ؟» و او مىگفت : اى پيامبر خدا ! بهايش نزد من نبود؛ ولى دوست داشتم تو از آن بخورى ! پس پيامبر صلى اللّه عليه و آله مىخنديد و فرمان مىداد كه بهايش را به صاحبش بپردازند.