۲۶۶۶.سنن أبى داوود ـ به نقل از اَنَس ـ :مردى نزد پيامبر صلى اللّه عليه و آله آمد و گفت : اى پيامبر خدا ! به من مَركبى بده كه سوارش شوم.
پيامبر صلى اللّه عليه و آله فرمود : «ما تو را بر بچّهشترى ماده، سوار مىكنيم !».
مرد گفت : بچّهشتر ماده را مىخواهم چه كنم ؟
پيامبر صلى اللّه عليه و آله فرمود : «مگر [بچّه]شترهاى ماده را جز شترها مىزايند !؟».
۲۶۶۷.صحيح البخارى ـ به نقل از اَنَس ـ :پيامبر صلى اللّه عليه و آله در راهى مىرفت كه ديد ساربانى، آواز مىخواند تا شتران را تندتر براند. به او فرمود : «آرام برو، اى انجشه! واى بر تو! بار شيشه دارى».۱
۲۶۶۸.پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله :اى انجشه ! شيشهها را كمى آرامتر ببَر.
۲۶۶۹.المستدرك على الصحيحين ـ به نقل از جابر ـ :در يكى از جنگهاى پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله با ايشان همراه شديم. مردى نيز كه دو جامه ژنده و پاره پوشيده بود و وظيفهاش راندن شُتران بود، ما را همراهى مىكرد. پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله در باره او فرمود : «آيا جامههاى ديگرى غير از اينها ندارد ؟».
گفته شد : در جامهدانش، دو جامه نو دارد.
پيامبر صلى اللّه عليه و آله فرمود : «جامهدانش را برايم بياوريد». آن گاه ، آن را باز كرد و ديد كه دو جامه نو در آن است. به آن مرد فرمود : «اين دو جامه را بردار و بپوش و آن جامههاى ژنده و پاره را دور بينداز».
آن مرد، چنين كرد و آن گاه، شترها را حركت داد. پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله متعجّب از بخل آن مرد نسبت به خودش، در پى او نگريست و به او گفت : «خدا گردنت را بزند !» و مرد كه به سوى پيامبر صلى اللّه عليه و آله چرخيد، فرمود : «در راه خدا!» و آن مرد در جنگ يمامه شهيد شد.