۲۲۰۸.امام زين العابدين علیه السلام ـ به نقل از جابر ـ :هنگامى كه پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله خواست كه فاطمه عليها السلام را به ازدواج على علیه السلام در آورَد ، به او (على علیه السلام ) فرمود : «اى على ! تو به سوى مسجد روانه شو و من در پىِ تو مىآيم و در حضور مردمان ، همسرت مىدهم و از فضايل تو ، آن گونه مىگويم كه چشمت روشن شود» .
على علیه السلام گفت : من ، آكنده از شادى و خوشحالى ، از نزد پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله خارج شدم . در راه ، به ابو بكر و عمر برخوردم . گفتند : چه خبر ، اى ابو الحسن ؟ گفتم : قرار است پيامبر خدا ، فاطمه را به ازدواج من در آورَد . به من خبر داد كه خداوند ، او را به ازدواج من در آورده است . به زودى ، پيامبر خدا در پى من مىآيد تا [ اين خبر را ]در حضور مردمان ، باز گويد . آن دو نيز شاد و خوشحال شدند و با من به مسجد آمدند .
على علیه السلام گفت : به خدا سوگند ، هنوز به وسط مسجد نرسيده بوديم كه پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله به ما پيوست ، و چهرهاش از شادى و خوشحالى مىدرخشيد . فرمود : «بلال كجاست ؟» . بلال گفت : بله ، در خدمتم ، اى پيامبر خدا ! سپس پيامبر صلى اللّه عليه و آله فرمود : «مقداد كجاست ؟» . مقداد گفت : بله ، اى پيامبر خدا ! فرمود : «سلمان كجاست ؟» . سلمان گفت : بله ، اى پيامبر خدا ! فرمود : «ابو ذر كجاست ؟» . ابو ذر گفت : بله ، اى پيامبر خدا ! چون اينان در برابر پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله ايستادند ، فرمود : «همگى برويد و در اطراف مدينه بِايستيد و مهاجران و انصار و مسلمانان را جمع كنيد» .
آنان به فرمان پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله رفتند . پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله پيش رفت و در بالاترين پلّه منبر نشست . هنگامى كه مردم در مسجد جمع شدند ، پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله برخاست و حمد و ثناى خدا را به جا آورد و فرمود : «ستايش ، ويژه خدايى است كه آسمان را ساخت و بر افراشت ، و زمين را پهن كرد و گسترانْد ، و با كوههاى ميخآسا استوارش ساخت ، و از آن ، آب و چراگاههايش را بيرون آورد ؛ همان خدايى كه از صفاتى كه وصف كنندگان براى وصف او مىگويند ، برتر است و از آنچه گويندگان در تجليل او به زبان مىآورند ، فراتر است ؛ همو كه بهشت را پاداش پرهيزگاران قرار داد ، و آتش را كيفر ستمكاران ، و مرا براى مؤمنان ، رحمت و براى كافران ، مايه كيفر و نقمت قرار داد .
اى بندگان خدا ! شما در سراى آرزو قرار داريد ، ميان زندگى و مرگ ، و تندرستى و بيمارىها ؛ در سرايى كه همه چيز آن ، زوال يافتنى است و جايگاه دگرگونى حالات است ، و مايه كوچيدن ، قرار داده شده است . پس رحمت خدا بر آن مردى كه آرزويش را كوتاه سازد و در عملش بكوشد و زيادى مالش را انفاق كند و زيادى سخن خويش را نگه دارد و آن را براى روز نيازمندىاش پيش فرستد ؛ روزى كه در آن ، مُردگان محشور مىشوند ، و صداها فرود مىآيند ، و فرزندان و مادران ، يكديگر را نمىشناسند «و مردم را مَست مىبينى ، در حالى كه مست نيستند». «آن روز ، خدا جزاى سزاوار آنان را به طور كامل مىدهد و خواهند دانست كه خداوند ، همان حقيقت آشكار است»؛ «روزى كه هر كسى آن كار نيكى را كه كرده و آن بدىاى را كه مرتكب شده ، حاضر شده مىيابد ، و آرزو مىكند كه اى كاش ، ميان او و آن [ كارهاى بد ، ]فاصلهاى دور بود». «پس هر كس به وزن ذرّهاى نيكى كند ، آن را مىبيند و هر كس به وزن ذرّهاى بدى كند ، آن را مىبيند»؛ براى روزى كه در آن ، پيوندهاى نَسَبى از ميان مىروند و رشتهها[ ى خويشاوندى ]بريده مىشوند و گناهكاران ، با سختى ، حسابرسى مىشوند و به سوى عذاب ، رانده مىشوند ، «و [در آن روز ، ]هر كس را از آتش دور سازند و به بهشت در آوردند ، بى ترديد ، به رستگارى دست يافته است . زندگى دنيا ، چيزى جز متاعى فريبنده نيست».
اى مردم ! پيامبران ، حجّتهاى خدا در زمين او و گويندگانِ از كتاب او و عمل كنندگان به وحى اويند . خداوند عز و جل به من فرمان داده كه دخترم فاطمه را به ازدواج برادرم و پسرعمويم و نزديكترينِ مردمان به من ، يعنى على بن ابى طالب ، در آورم . خداوند عز و جل او را در آسمان ، به همسرى فاطمه در آورد و فرشتگان را بر آن ، گواه گرفت و به من فرمان داد كه در زمين نيز او را به ازدواج فاطمه در آورم و شما را بر آن ، گواه گيرم» .
پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله سپس نشست و فرمود : «برخيز ـ اى على ـ و براى خودت خطبه[ ى عقد را] بخوان» .
على علیه السلام گفت : اى پيامبر خدا ! با وجود شما ، من خطبه را بخوانم ؟ !
فرمود : «بخوان ؛ زيرا جبرئيل به من دستور داد كه به تو دستور دهم خطبهات را خودت بخوانى . اگر داوود علیه السلام خطيب بهشت نبود ، بى گمان ، تو [ خطيب آن ]بودى ، اى على !» . آن گاه ، پيامبر صلى اللّه عليه و آله فرمود : «اى مردم ! سخن پيامبرتان را بشنويد . خداوند ، چهار هزار پيامبر بر انگيخت كه هر پيامبرى ، يك جانشين داشت ، و من ، بهترينِ پيامبران هستم و جانشينم ، بهترينِ جانشينان است» .
سپس پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله سكوت كرد و على علیه السلام سخن آغاز كرد و گفت : ستايش ، ويژه خدايى است كه كليدهاى دانش خود را به گويندگان ، الهام فرمود ، و دلهاى پرهيزگاران را با پرتوهاى عظمتش ، روشن نمود ، و راههاى رهپويان را با نشانههاى احكامش ، هويدا ساخت ، و جهانيان را به وجود پسرعموى برگزيدهام ، دلشاد كرد ، تا آن كه دعوت او بر دعوت ملحدان ، برتر آمد و آيين او بر باطلهاى باطلگرايان ، چيره گشت ، و او را واپسينِ پيامبران و سَرور فرستادگان قرار داد . پس او پيام پروردگارش را [ به مردمان ]رسانْد و فرمان او را اجرا كرد و نشانههاى خدا را از جانب او ابلاغ نمود .
ستايش ، ويژه خداوندى است كه با قدرت خويش ، بندگان را آفريد ، و با دينش آنان را عزّت بخشيد ، و به وجود پيامبرش محمّد ، مفتخرشان نمود ، و مهر ورزيد و گرامى داشت ، و ارجمندى و بزرگى بخشيد . ستايش ، ويژه خداوند است ، به خاطر نعمتها و احسانهايش . گواهى مىدهم كه معبودى جز خداى يكتا نيست ؛ گواهىِ خالصانهاى كه او را خشنود گردانَد ، و درود خدا بر محمّد باد ؛ درودى كه او را [ به خدا ]نزديك كند و بهرهمندش سازد !
و بعد ، ازدواج ، از امورى است كه خداوند متعال ، بِدان فرمان و اجازه داده است ، و اين مجلس ما ، از آن مجلسهايى است كه خدا به آن فرمان داده و مورد رضايت اوست . اينك ، محمّد بن عبد اللّه ، پيامبر خدا ، دخترش فاطمه را با مَهريّه چهارصد درهم و يك دينار ، به ازدواج من در آورد ، و من ، بِدان راضىام . پس ، از خودِ ايشان بپرسيد و گواه باشيد . مسلمانان گفتند : اى پيامبر خدا ! آيا به او همسر دادى ؟ پيامبر صلى اللّه عليه و آله فرمود : «آرى» . مسلمانان گفتند : خداوند ، بر هر دوىِ آنان مبارك گردانَد و آن دو را پيوسته در كنار هم بدارَد !