۲۲۰۵.امام زين العابدين علیه السلام :پيامبر صلى اللّه عليه و آله هنگامى كه فاطمه عليها السلام را به عقد ازدواج على علیه السلام در آورد ، خطبه آن را چنين خواند : «ستايش ، ويژه خدايى است كه به خاطر نعمتهايش ستوده مىشود ، به خاطر قدرتش ، پرستيده مىشود ، به خاطر چيرگىاش ، فرمان برده مىشود ، به آنچه نزد اوست ، رغبت و از عذابش ترسيده مىشود ، و فرمانش در آسمان و زمينش نافذ است . خداوند عز و جل به من دستور داد كه فاطمه را به همسرىِ على در آورم . من نيز او را با [ مهريّه ]چهارصد مثقال نقره ، به همسرىِ او در آوردم ، اگر على به آن راضى باشد» .
سپس طبقى خرماى نارس خواست و فرمود : «تاراج كنيد !» . در همان حال كه به طرف سينى حمله مىبرديم ، على علیه السلام وارد شد . پيامبر صلى اللّه عليه و آله به روى او لبخند زد و سپس فرمود : «اى على ! آيا مىدانى كه خداوند عز و جلبه من دستور داد كه فاطمه را به همسرىِ تو در آورم ؟ اينك ، من او را با مهريّه چهارصد مثقال نقره ، به همسرىِ تو در آوردم ، اگر تو راضى باشى» . على علیه السلام گفت : راضىام به رضاى خداوند عز و جل و پيامبر او . پيامبر صلى اللّه عليه و آله فرمود : «خدا همواره شما را با هم بدارد و خوشبختتان بگرداند و به هر دوىِ شما بركت دهد و نسل بسيار و پاكى را از شما به دنيا بياورد !» .
۲۲۰۶.تاريخ دمشق ـ به نقل از اَنَس ـ :در محضر پيامبر صلى اللّه عليه و آله بودم كه وحى ، ايشان را فرا گرفت . پس چون به حال طبيعى خود باز گشت ، فرمود : «آيا مىدانى جبرئيل از نزد پروردگار عرش ، چه آورد ؟» . گفتم : نه . فرمود : «پروردگارم به من فرمان داد كه فاطمه را به همسرىِ على بن ابى طالب در آورم . پس برو و ابو بكر و عمر و عثمان و طلحه و زبير را و به تعداد ايشان از انصار ، نزد من فرابخوان» .
من رفتم و آنان را فرا خواندم . چون در جاى خود نشستند ، پيامبر صلى اللّه عليه و آله فرمود : «ستايش، ويژه خداوندى است كه به خاطر نعمتهايش ، ستوده مىشود ، به خاطر قدرتش پرستش مىگردد ، به سبب كلامش از او فرمان مىبرند ، از عذابش مىترسند ، و به آنچه نزد اوست ، رغبت مىورزند ؛ خدايى كه فرمانش در آسمان و زمينش نافذ است ؛ همو كه آفريدگان را به قدرت خود آفريد ، و با احكامش آنها را از يكديگر جدا ساخت ، و با دينش به آنان عزّت بخشيد ، و به وجود پيامبرش محمّد ، آنان را مفتخر داشت .
سپس خداوند ، ازدواج را مايه پيوند نَسَبى و راهى گشوده قرار داد ، و با آن ، ارحام را به هم پيوند داد و مردمان را بِدان ملزم ساخت . خداوند ـ تبارك و تعالى ـ فرموده است : «و او كسى است كه از آب ، آدمى را آفريد و آن را [ مايه خويشاوندىِ ] نَسَبى و سببى قرار داد و پروردگار تو ، همواره تواناست». پس فرمان خدا به سوى قضاى او ، روان است و قضاى او به سوى قَدَرش روان است و هر قضايى را قَدَرى است ، و هر قَدَرى را سرآمدى ، و هر سرآمدى را نبِشتهاى : «خدا آنچه را بخواهد ، محو مىكند يا باقى مىگذارد و اصل كتاب ، نزد اوست».
پروردگارم مرا فرمان داده تا فاطمه را به ازدواج على بن ابى طالب در آورم ، و من شما را گواه مىگيرم كه فاطمه را با مهريّه چهارصد مثقال نقره ، به همسرىِ او در آوردم ، اگر على بِدان راضى باشد» .
پيامبر صلى اللّه عليه و آله على را در پى كارى فرستاده بود . پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله سپس طبقى خرماى نارَس خواست و آن را در برابر خويش نهاد و فرمود : «تاراج كنيد !» . ما مشغول تاراج كردن سينى خرما بوديم كه على علیه السلام آمد . پيامبر صلى اللّه عليه و آله لبخندى زد و فرمود : «اى على ! خداوند ، مرا فرمود تا فاطمه را به همسرىِ تو در آورم و من او را با مهريّه چهارصد مثقال نقره ، به همسرىِ تو در آوردم ، البتّه اگر تو راضى باشى» .
على علیه السلام گفت : راضىام ، اى پيامبر خدا ! و سپس براى خدا به سجده افتاد و چون سرش را از سجده برداشت ، پيامبر صلى اللّه عليه و آله به او فرمود : «خداوند به شما دو تن ، بركت دهد و مباركتان باشد و نسل بسيار و پاكى را از شما به دنيا آورَد !» .