۲۴۷۱.مكارم الأخلاق ـ به نقل از اَنَس بن مالك ـ :پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله با يك نوشيدنى ، افطار مىكرد و با نوشيدنى ديگرى ، سَحَرى مىخورد و گاهى اوقات هم [ در هر دو وعده] يك نوشيدنى بود و گاه شير بود و گاه نانِ خيس خورده بود . شبى براى ايشان نوشيدنى تهيّه كردم ؛ امّا پيامبر صلى اللّه عليه و آله نيامد . من گمان كردم كه يكى از اصحاب ، ايشان را دعوت كرده است . از اين رو ، خودم نوشيدنى را خوردم . ساعتى بعد از عشا ، پيامبر صلى اللّه عليه و آله آمد . من از فردى كه همراه ايشان بود ، پرسيدم : آيا پيامبر در جايى افطار كرد ، يا كسى ايشان را دعوت نموده بود ؟ گفت : نه .
من ، آن شب را از فكر اين كه پيامبر صلى اللّه عليه و آله نوشيدنى را از من بخواهد و نوشيدنى نباشد و گرسنه بخوابد ، با چنان غم و اندوهى به سر بردم كه فقط خدا از آن خبر دارد . صبح ، پيامبر صلى اللّه عليه و آله در حالى كه روزه داشت ، بيدار شد و در باره آن نوشيدنى از من سؤلى نكرد و تا كنون نيز از آن ، سخنى به ميان نياورده است .
ر . ك : ج ۳ ص ۲۴۳ (خنده پيامبر صلى اللّه عليه و آله در روى خدمتگزارش كه نافرمانى كرده بود) .
۷ / ۸
دورى از سرزنش كردن
۲۴۷۲.إحياء العلوم ـ به نقل از اَنَس ـ :سوگند به كسى كه او را به حق برانگيخت ، هيچ گاه پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله به خاطر چيزى كه خوش نداشت ، [ به من] نفرمود : «چرا آن را كردى ؟!» و زنانش مرا سرزنش ننمودند ، مگر آن كه فرمود : «او را وا گذاريد . اين به خاطر سرنوشت و قضا و قدر بوده است» .
۲۴۷۳.حلية الأولياء ـ به نقل از اَنَس ـ :ده سال به پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله خدمت كردم . اگر يكى از خانوادهاش به من چيزى مىگفت ، مىفرمود : «او را وا گذاريد . آنچه تقدير شده ، مىشود» .