۲۴۴۶.الإصابة :سوارانِ پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله به قبيله هوازن [ كه جنگ حنين را به راه انداخته بودند] هجوم بردند و در ميان اسيرانى كه گرفتند ، او ( شيما دختر حارث بن عبد العزّى) را نيز گرفتند . او به آنها گفت : من ، خواهر رئيس شما هستم! و هنگامى كه او را آوردند ، گفت : اى محمّد ! من خواهرت هستم . و علامتى به پيامبر صلى اللّه عليه و آله نشان داد كه آن را شناخت . از اين رو به او خوشامد گفت و رداى خود را گسترد و او را بر آن نشاند و چشمانش اشكبار شد و به او فرمود : «اگر دوست دارى نزد اقوامت باز گردى ، تو را برسانم و اگر دوست دارى ، با احترام و تكريم بمان» . گفت : باز مىگردم . و اسلام آورد و پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله چند شتر و گوسفند و سه غلام و يك كنيز به او بخشيد .
۶ / ۹
بزرگداشت دايى
۲۴۴۷.مكارم الأخلاق ، ابن ابى الدنيا ـ به نقل از عايشه ـ :اسود بن وهب ، اجازه ورود بر پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله گرفت و پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله رداى خود را برايش گسترد و فرمود : «اى دايى ! بنشين ، كه دايى ، [ مانند ]پدر است» و من نشنيدم كه پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله او را با نامش صدا بزند و تنها مىفرمود : «اى دايى!» .
۶ / ۱۰
صله رحم بدون تبعيض نهادن ميان آنها
۲۴۴۸.المناقب ، ابن شهرآشوب :پيامبر صلى اللّه عليه و آله ... با خويشانش صله رحم مىكرد ، بى آن كه آنها را بر ديگران برترى دهد ، جز آن جا كه خداوند ، فرمان مىداد .