۲۴۴۲.الطبقات الكبرى ـ به نقل از محمّد بن منكدر ـ :زنى كه پيامبر صلى اللّه عليه و آله را شير داده بود ، از ايشان اجازه ورود خواست ، و چون داخل شد ، پيامبر صلى اللّه عليه و آله فرمود : «مادرم ، مادرم !» و رداى خود را آورد و برايش گسترد و او بر آن نشست .
۶ / ۷
صله دادن به عموى رضاعى
۲۴۴۳.الطبقات الكبرى ـ به نقل از زُهرى و عبد اللّه بن جعفر و ابن ابى سبره و ديگران ـ :هيئت نمايندگى هوازن ، پس از آن كه پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله غنيمتها را در جعرانه قسمت كرد ، بر ايشان وارد شدند . ميان آنان ، عموى رضاعى پيامبر صلى اللّه عليه و آله ، ابو ثروان نيز بود كه در آن جا گفت : اى پيامبر خدا ! ميان اين پرچينها ، كسانى [ اسير ]هستند كه سرپرستى تو را به عهده داشتهاند و عمّه و خاله و دايه تو به شمار مىآيند ، و ما تو را در دامانمان پرورانديم و از سينههايمان به تو شير داديم ، و من تو را در حال شيرخوارى ديدم و هيچ شيرخوارى را بهتر از تو نديدم ، و تو را ديدم كه از شير گرفتند و هيچ از شير گرفتهاى را نيكوتر از تو نديدم . سپس تو را ديدم كه به جوانى رسيدهاى و هيچ جوانى را بهتر از تو نديدم و همه صفتهاى نيك در تو به كمال رسيده بود . با همه اينها ، ما ريشه و عشيره تو هستيم . پس بر ما منّت بنه [ و اسيرانمان را آزاد كن] . خدا بر تو منّت نهد !
پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله فرمود : «من چشم به راهتان بودم و آن قدر انتظارتان را كشيدم كه گمان بردم نمىآييد» و [آن ، هنگامى بود كه] پيامبر صلى اللّه عليه و آله اسيران را تقسيم كرده و سهم هر كس معيّن شده بود .
چهارده مرد از قبيله هوازن ، اسلام آورده و خبر اسلام آوردن قومشان را نيز در پشت سرشان آورده بودند و رئيس و سخنگوى آنان ، ابو صُرَد زهير بن صرد بود كه گفت : اى پيامبر خدا ! ما ريشه و عشيرهاى هستيم و بلايى به ما رسيده كه بر پيامبر خدا پنهان نيست . آنچه در اين پرچينها [ اسير] هستند ، عمّهها و خالهها و دايههاى تو هستند كه سرپرستىات را به عهده داشتهاند ، و اگر ما نمكى در غذاى حارث بن ابى شِمر يا نعمان بن منذر [ از پادشاهان عرب ]مىريختيم۱و سپس آن گونه كه تو بر ما فرود آمدى ، بر ما فرود مىآمدند ، توجّه و نيكى آن دو را اميد مىبرديم و تو بهترين كسى هستى كه سرپرستى شدهاى .
و گفته مىشود كه آن روز ، ابو صُرَد گفت : كسانى كه در اين پرچينها [ اسير ]هستند ، خواهرها ، عمّهها ، خالهها و دخترعمّهها و دخترخالههايت هستند و دورترين آنها هم به تو نزديك اند . پدر و مادرم فدايت باد ! آنها تو را در دامنهايشان پروراندند و با سينههايشان شيرت دادند و تو را روى پاهايشان نشاندند ، و تو بهترين كسى هستى كه سرپرستى شدهاى .
پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله فرمود : «نيكوترين سخن ، راستترين آن است . مسلمانانِ نزد من را مىبينيد [ كه صاحبان فعلى اين اموال و اسيران اند] . آيا پسران و زنانتان را بيشتر دوست مىداريد ، يا دارايىهايتان را ؟» .
آنها گفتند : اى پيامبر خدا ! ما را ميان تبار و دارايىمان مخيّر كردى و ما چيزى را همسنگ تبارمان نمىدانيم . پس پسران و زنان ما را به ما باز گردان .
پيامبر صلى اللّه عليه و آله فرمود : «امّا آنچه از آنِ من و فرزندان عبد المطّلب است ، از آنِ شما باد و از مردم نيز همين درخواست را مىكنم . هنگامى كه نماز ظهر را با مردم خواندم ، [ برخيزيد و] بگوييد : "نزد مسلمانان ، پيامبر را شفيع مىكنم و نزد پيامبر ، مسلمانان را" و من به شما مىگويم : آنچه از آنِ من و فرزندان عبد المطّلب است ، از آنِ شما باشد ، و از مردم نيز همين درخواست را مىكنم» .
هنگامى كه پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله نماز ظهر را خواند ، آنها برخاستند و همان را كه پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله به آنان گفته بود ، به زبان آوردند ، و پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله آنچه را از آنِ خود و فرزندان عبد المطّلب بود ، به آنها باز گرداند و مهاجران و انصار نيز [ سهم خود را ]باز گرداندند و پيامبر صلى اللّه عليه و آله از قبيلههاى عرب هم درخواست كرد ، و آنها نيز يكصدا ، از پذيرش و رضايتشان به باز گرداندن اسيران در دستشان ، سخن گفتند ، مگر يك قبيله كه آنچه را در دست داشتند ، نگاه داشتند و پيامبر صلى اللّه عليه و آله به جاى آنها ، شتر به ايشان داد [ و آن اسيران را نيز آزاد كرد] .