۲۱۸۶.امام على علیه السلام :من مىخواستم ازدواج كنم ؛ امّا جرئت نمىكردم كه آن را براى پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله به زبان آورم و اين فكر ، شب و روز ، دلنگرانم كرده بود ، تا آن كه بر پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله وارد شدم . پيامبر صلى اللّه عليه و آله به من فرمود : «اى على !» . گفتم : بله ، بله ، اى پيامبر خدا ! فرمود : «آيا مىخواهى ازدواج كنى ؟» . گفتم : پيامبر خدا بهتر مىداند! و گمان بردم كه مىخواهد يكى از زنان قريش را به همسرىِ من در بياورد و مىترسيدم كه فاطمه را از دست بدهم .
چيزى نفهميدم ، كه پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله مرا فرا خواند و در خانه اُمّ سلمه نزد پيامبر صلى اللّه عليه و آله رفتم و هنگامى كه به من نگريست ، چهرهاش شكفت و چنان لبخند زد كه برق دندانهايش را ديدم . آن گاه به من فرمود : «اى على ! بشارت بده كه خداوند ـ تبارك و تعالى ـ مرا از فكر و خيال ازدواج تو كفايت كرد» . گفتم : چگونه ، اى پيامبر خدا ؟
فرمود : «جبرئيل علیه السلام با گل سنبل و ميخك بهشتى ، نزد من آمد و آنها را به من داد و هر دو را گرفتم و بوييدم و گفتم : اى جبرئيل ! علّت آوردن اين سنبل و ميخك چيست ؟ گفت : خداوند ـ تبارك و تعالى ـ به فرشتگان و ديگر ساكنان آسمان ، فرمان داد كه همه بهشت را بيارايند ؛ كِشتگاهها و رودها و ميوههاى درختان و كوشكهايش را ، و به نسيمهاى بهشت فرمان داد تا انواع عطر و خوشبو كنندهها را بپراكنند و به حور العينهاى بهشت فرمان داد كه [ سورههاى ] طه ، طس۱و حمعسق۲را بخوانند ، و آن گاه خداوند به ندا كنندهاى فرمان داد تا ندا كند : "اى فرشتگان و ساكنان بهشت من ! گواه باشيد كه من ، فاطمه دختر محمّد را به ازدواج على بن ابى طالب در آوردم ، از سر رضايتم به همسرىِ آنها براى يكديگر" .
سپس خداوند ـ تبارك و تعالى ـ فرشتهاى از فرشتگانش را ـ كه به او راحيل گفته مىشد و ميان فرشتگان ، كسى از او شيواسخنتر نبود ـ ، فرمان داد تا خطبهاى بخواند كه مانند آن را اهل آسمان و زمين نخواندهاند . آن گاه به ندا كنندهاى فرمان داد : "اى فرشتگان و ساكنان بهشت من ! بر على بن ابى طالب ، دوست محمّد ، و فاطمه دختر محمّد ، مبارك باد بگوييد ، كه من به آن دو ، بركت دادم" .
راحيل گفت : اى پروردگار من ! بيش از آنچه در بهشت و خانهات براى آنها ديديم ، ديگر چه بركتى به آنها مىبخشى ؟ خداوند عز و جل فرمود : "اى راحيل ! از بركت من بر آن دو ، آن است كه هر دو را بر محبّتم گرد مىآورم و آن دو را حجّت بر خلقم مىكنم ، و به عزّت و جلالم سوگند ، از آن دو ، خلقى را مىآفرينم و نسلى را پديد مىآورم كه آنها را خزينهداران خودم در زمينم و معدنهاى حكمتم مىگردانم و با ايشان پس از پيامبران و فرستادگان ، بر خلقم احتجاج مىكنم" .
اى على! بشارت ده كه من دخترم فاطمه را به همسرىِ تو در آوردم بر پايه آنچه خداوند به همسرىِ تو در آورد ، و براى او (فاطمه) به آنچه خداوند راضى شد ، راضى شدم . همسرت را برگير ، كه تو از من به او سزاوارترى . و جبرئيل به من خبر داد كه : بهشت و اهلش مشتاق شما دو نفرند . و اگر نبود كه خداوند ـ تبارك و تعالى ـ مىخواست از شما حجّتى بر خلق بر گيرد ، به درخواست بهشتيان [ در باره نگاهداشت شما در بهشت ]پاسخ مىداد . چه برادر خوبى و چه داماد نيكويى و چه همراه خوبى هستى تو ! و رضايت خداوند ، از هر رضايت ديگرى ، تو را كفايت مىكند» .
گفت[م] : «پروردگار من ! مرا برانگيز تا شكر نعمتى را كه به من دادى ، به جاى آورم»، و پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله آمين گفت .