۳۵۶۵.تفسير القمّىـ به نقل از عبد اللّه بن سيّار ، از امام صادق عليه السلام ـ : پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله در شب نوبتىِ اُمّ سلمه ، در خانه او بود. اُمّ سلمه متوجّه شد كه پيامبر صلى اللّه عليه و آله در بستر نيست و از اين بابت، بنا به خصلت زنان، دچار شك و بددلى شد. از اين رو برخاست و در اطراف خانه به جستجوى ايشان پرداخت. ناگاه ديد كه پيامبر صلى اللّه عليه و آله در گوشهاى از اتاق ايستاده و دستهايش را به طرف آسمان برداشته است و گريه مىكند و مىگويد : «بار خدايا ! خوبىهايى را كه ارزانىام داشتهاى ، هرگز از من باز مگير. بار خدايا ! هرگز مرا چشم بر هم زدنى به خودم وا مگذار. خدايا! مرا هرگز دشمنشاد و مايه شماتت حسودان مگردان و مرا به بدىاى كه از آن نجاتم دادى، هيچ گاه باز نگردان».
اُمّ سلمه بر گشت و شروع به گريستن كرد تا جايى كه پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله از شنيدن صداى گريه او باز گشت و به او فرمود : «اى اُمّ سلمه ! چرا گريه مىكنى ؟» .
گفت : پدر و مادرم فدايت باد، اى پيامبر خدا ! چرا گريه نكنم؟! شما با آن مقامى كه نزد خدا دارى و خداوند همه گناهان قبل و بعد تو را آمرزيده است ، از خداوند مىخواهى تا تو را هرگز دشمنشاد و مايه شماتت حسودان نكند و به بدىاى كه از آن نجاتت داده ، باز نگرداند و هرگز خوبىهايى را كه به تو ارزانى داشته ، باز نگيرد و تو را حتّى چشم بر هم زدنى به خودت وا مگذارد !
پيامبر صلى اللّه عليه و آله فرمود : «اى اُمّ سلمه ! چه چيزى مرا در امان مىدارد ؟ خداوند ، يونس بن مَتّا را يك چشم بر هم زدن به خودش وا گذاشت و نتيجه، آن شد كه شد».
۳۵۶۶.مصباح المتهجّدـ به نقل از يكى از همسران پيامبر صلى اللّه عليه و آله ـ : پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله در شب نوبتىام ، نزد من بود كه خود را از زير لحاف بيرون كشيد و من متوجّه شدم و همان غيرتورزى [و بد دلى] زنانه به سراغم آمد و پنداشتم كه در حجره يكى از همسرانش است كه ناگهان ديدم مانند جامهاى بر زمين افتاده، روى انگشتان پا به سجده رفته است و مىگويد : «من نيازمند تو گشتهام و از تو بيمناكم و به تو پناهنده. پس نامم را دگرگون مكن و پيكرم را تغيير مده و بلايى بيشتر از طاقتم به من مده و مرا بيامرز».
سپس سرش را بالا آورد و در سجده دوم شنيدم كه مىگفت : «همه هيكل و پيكرم براى تو به سجده افتاده و دلم به تو ايمان آورده است. اين، دستان من است و جنايتهايى كه با آنها بر خويشتن كردهام. اى بزرگ! به تو در هر [كار] بزرگى ، اميد مىرود. گناه بزرگ مرا بيامرز كه گناه بزرگ را جز بزرگ نمىآمرزد».
آن گاه سرش را بلند كرد و در سجده سوم، شنيدم كه مىگفت : «از كيفرت به گذشتت پناه مىبرم و از ناخشنودىات به خشنودىات پناه مىبرم و از مجازاتت به عافيتت پناه مىبرم و از خودت به خودت پناه مىبرم. تو چنانى كه خود در ثناى خويش گفتهاى».
آن گاه سرش را بالا آورد و در سجده چهارم گفت : «خدايا! به نور چهرهات كه آسمانها و زمين را روشن و تاريكىها را پاره پاره كرده و كار نخستين و آخرين كسان را سامان داده است، پناه مىبرم از اين كه خشمت را بر من روا بدارى و يا ناخشنودىات را بر من فرو فرستى. از زوال نعمتت به تو پناه مىبرم و نيز از ناگهان در آمدن انتقامت و تبديل عافيتت [به بدبختى] و [از] همه ناراحتىات. هر چه مىتوانم ، مىكنم تا راضى شوى و هيچ توش و توانى جز از سوى تو نيست».
و هنگامى كه آن را از پيامبر صلى اللّه عليه و آله ديدم، رهايش كردم و به سوى خانه [با شتاب ]باز گشتم كه به نفس نفس زدن افتادم و پيامبر صلى اللّه عليه و آله كه دنبال من مىآمد ، [متوجّه شد و ]فرمود : «چرا نفس نفس مىزنى ؟» . گفتم : نزد تو بودم ، اى پيامبر خدا! فرمود : «آيا مىدانى اين ، چه شبى است ؟ اين، شب نيمه شعبان است كه عملها در آن بازنويسى و روزىها تقسيم و اَجَلها نوشته مىشوند و خداوند متعال ، [همه را ]مىآمرزد ، مگر مشرك و دشمن [خدا و پيامبر] و قطع كننده رحم و ميخواره و پافشارى كننده بر گناه و شاعر [در غير راه حق ]و كاهن را» .