517
سیره پیامبر خاتم صلّی الله علیه وآله - جلد ششم

۴۱۹۶.تاريخ دمشقـ به نقل از سهل بن يوسف ، از پدرش ، از عبيد بن صخر انصارى ـ :پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله در سال دهم هجرت و پس از انجام حجّ كامل ، كارگزاران يمن را روانه كرد ... و مُعاذ بن جبل را به عنوان معلّم دو منطقه يمن و حضرموت ، روانه نمود و فرمود : «اى معاذ ! تو بر اهل كتاب وارد مى‏شوى و آنها از تو كليدهاى بهشت را مى‏جويند . به آنها خبر بده كه كليدهاى بهشت ، لا إله إلّا اللّه [يعنى اقرار به يگانگى خداوند ]است كه آن ، همه چيز را مى‏سوزاند تا به خداى عزّ و جلّ برسد ، بى آن كه پشت درى بماند ، و هر كس آن را روز قيامت مخلصانه بياورد ، بر هر گناهى مى‏چربد» .
معاذ گفت : اگر از من چيزى پرسيده شد و دعوايى نزد من آوردند كه [پاسخ و راه حلّش] در كتاب خدا نبود و از شما حديثى در باره آن نشنيده بودم ، چه كنم ؟
پيامبر صلى اللّه عليه و آله فرمود : «براى خداى عزّ و جلّ فروتنى كن تا خداوند ، بالايت برد ، و دنيا را حقير بشمار تا حكمت را به دلت اندازد ، كه هر كس براى خداى عزّ و جلّ فروتنى كند و دنيا را حقير بشمارد ، خداوند ، حكمت را از دلش بر زبانش جارى مى‏كند ، و بدون علم ، حكم نده و چيزى مگو ، و اگر امرى بر تو مشكل شد ، بپرس و خجالت نكش و مشورت كن ـ كه مشورت كننده يارى مى‏شود و مشورت دهنده ، امين است ـ و سپس بكوش [تا رأى خدا را بيابى] كه خداى عزّ و جلّ اگر صدق تو را بداند ، موفّقت مى‏دارد و اگر حكم بر تو پوشيده مانْد ، توقّف كن و دست نگه دار تا آن را روشن بدارى يا در باره‏اش به من بنويسى ، و در آنچه در كتاب خدا و سنّت من ، چيزى در باره‏اش نمى‏يابى ، جز از روى رأيى استوار ، حكم نده و از هوس بپرهيز ، كه آن كِشنده شوربختان به آتش است ، و چون بر آنها (اهالى يمن و حضرموت) وارد شدى ، كتاب خدا را ميان آنها بر پا بدار و آدابشان را نيكو كن و قرآن را به آنها بياموز كه قرآن آنها را به حق و اخلاق زيبا وا مى‏دارد ، و مردم را در جايگاهشان فرود آور ، كه جز در اجراى حدود ، برابر نيستند ، نه در خير ، يكسان اند و نه در شر . به اندازه خودشان به آنها منزلت بده ، و در كار خدا ، جانب كسى را نگير ، و امانت را چه كوچك و چه بزرگ ، به آنها ادا كن و از آن كه راهى براى عفو او نيست ، [غرامت يا جريمه] بگير ، و همواره همراهى و مدارا كن و اگر بدى كردى ، از مردم عذرخواهى و زود توبه كن ، و اگر با نابخردى ، برايت دردسرى پديد آوردند ، برايشان كار را روشن كن تا بدانند ، و زود واكنش نشان نده ، و امر جاهليت را بميران ، جز آنچه را كه اسلام ، نيكو شمرده است ، و خوى‏ها را بر اخلاق اسلام عرضه بدار و بر چيزى ديگر عرضه مكن .
و در اندرز دادن به مردم بكوش و بر راه درست باش و نماز را مواظبت كن كه آن ، مايه برپايى اين دين است . آن را مورد اهتمام خود قرار دهيد و پرداختن به آن را بر پرداختن به چيزهاى ديگر مقدّم بداريد و در همه وظايفى كه به عهده مردم است ، با آنها همراهى كنيد و آنها را در تنگنا نگذاريد و در وقت هر نماز ، درنگ كنيد كه [آسانى و] همراهى بيشترى را با مردم دارد . پس در اوّل و وسط و آخر وقت ، با ايشان نماز بخوانيد ...» .
پيامبر صلى اللّه عليه و آله به همه كارگزارانش در يمن فرمان داد كه : «مردم را هر از چند گاه ، تذكّر و پى در پى ، اندرز دهيد ؛ چرا كه تقويت كننده كسانى است كه به آنچه خدا دوست دارد ، عمل مى‏كنند ، و براى خدا ، از سرزنش هيچ سرزنش كننده‏اى نهراسيد ، و از خدايى پروا كنيد كه به سوى او باز مى‏گرديد» .
و پيامبر صلى اللّه عليه و آله هنگامى كه معاذ را به عنوان معلّم به يمن فرستاد ، به او فرمود : «من مى‏دانم كه به خاطر دينت ، گرفتارى كشيده‏اى و مى‏دانم كه چه از دارايى‏ات از دستت رفته است و چه قدر مقروض شده‏اى و [از اين رو ]هديه را برايت روا كردم . اگر چيزى به تو هديه شد ، بپذير» .


سیره پیامبر خاتم صلّی الله علیه وآله - جلد ششم
516

۴۱۹۶.تاريخ دمشق عن سهل بن يوسف عن أبيه عن عبيد بن صخر الأنصاري : فَرَّقَ رَسولُ اللّهِ صلى اللّه عليه و آله عُمّالَ اليَمَنِ في سَنَةِ عَشرٍ بَعدَما حَجَّ حِجَّةَ التَّمامِ . . . وبَعَثَ مُعاذَ بنَ جَبَلٍ مُعَلِّما لِأَهلِ البَلَدَينِ : اليَمَنِ وحَضرَمَوتَ ، وقالَ : يا مُعاذُ ، إنَّكَ تَقدَمُ عَلى أهلِ كِتابٍ وإنَّهُم سائِلوكَ مَفاتيحَ الجَنَّةِ ، فَأَخبِرهُم أنَّ مَفاتيحَ الجَنَّةِ لا إلهَ إلاَّ اللّهُ ، وأَنَّها تُحرِقُ كُلَّ شَيءٍ حَتّى تَنتَهِيَ إلَى اللّهِ عزّ و جلّ لا تُحجَبُ دونَهُ ، مَن جاءَ بِها يَومَ القِيامَةِ مُخلِصا رَجُحَت بِكُلِّ ذَنبٍ .
فَقالَ ـ يَعني مُعاذٌ ـ :إذا سُئِلتُ وَاختَصَمَ إلَيَ فيما لَيسَ في كِتابِ اللّهِ ولَم أسمَع مِنكَ فيهِ سُنَّةً ؟ فَقالَ :
تَواضَع لِلّهِ عزّ و جلّ يَرفَعكَ اللّهُ ، وَاستَدِقَّ۱الدُّنيا تُلقِكَ الحِكمَةَ ، فَإِنَّهُ مَن تَواضَعَ لِلّهِ عزّ و جلّ وَاستَدَقَّ الدُّنيا أظهَرَ اللّهُ الحِكمَةَ مِن قَلبِهِ عَلى لِسانِهِ ، ولا تَقضِيَنَّ ولا تَقولَنَّ إلاّ بِعلِمٍ . فَإِن أشكَلَ عَلَيكَ أمرٌ فَاسأَل ولا تَستَحيِ ، وَاستَشِر فَإِنَّ المُستَشيرَ مُعانٌ ، وَالمُستَشارُ مُؤتَمَنٌ ، ثُمَّ اجتَهِد فَإِنَّ اللّهَ عزّ و جلّ إن يَعلَم مِنكَ الصِّدقَ يُوَفِّقكَ ، فَإِن اُلبِسَ عَلَيكَ فَقِف وأَمسِك حَتّى تَتَبَيَّنَهُ أو تَكتُبَ إلَيَّ فيهِ .
ولا تَضرِبَنَّ فيما لَم تَجِد في كِتابِ اللّهِ ولا في سُنَّتي عَلى قَضاءٍ إلاّ عَن مَلَأٍ ، وَاحذَرِ الهَوى ؛ فَإِنَّهُ قائِدُ الأَشقِياءِ إلَى النّارِ ، وإذا قَدِمتَ عَلَيهِم فَأَقِم فيهِم كِتابَ اللّهِ وأَحسِن أدَبَهُم ، وأَقرِئهُمُ القُرآنَ يَحمِلهُمُ القُرآنُ عَلَى الحَقِّ وعَلَى الأَخلاقِ الجَميلَةِ ، وأَنزِلِ النّاسَ مَنازِلَهُم فَإِنَّهُم لا يَستَوونَ إلاّ فِي الحُدودِ ، لا فِي الخَيرِ ولا فِي الشَّرِّ ، عَلى قَدرِ ما هُم عَلَيهِ مِن ذلِكَ ، ولا تُحابِيَنَّ في أمرِ اللّهِ ، وأَدِّ إلَيهِمُ الأَمانَةَ فِي الصَّغيرِ وَالكَبيرِ ، وخُذ مِمَّن لا سَبيلَ عَلَيهِ العَفوَ ، وعَلَيكَ بِالرِّفقِ ، وإذا أسَأتَ فَاعتَذِر إلَى النّاسِ ، وعاجِلِ التَّوبَةَ ، وإذا سَرَوا عَلَيكَ أمرا بِجَهالَةٍ فَبَيِّن لَهُم حَتّى يَعرِفوا ، ولا تَحافَدهُم۲، وأَمِت أمرَ الجاهِلِيَّةِ إلاّ ما حَسَّنَهُ الإِسلامُ ، وَاعرِضِ الأَخلاقَ عَلى أخلاقِ الإِسلامِ ، ولا تَعرِضها عَلى شَيءٍ مِنَ الاُمورِ .
و تَعاهَدِ النّاسَ فِي المَواعِظِ ، وَالقَصدَ القَصدَ ، وَالصَّلاةَ الصَّلاةَ ؛ فَإِنَّها قِوامُ هذَا الأَمرِ ، اِجعَلوها هَمَّكُم ، وآثِروا شُغلَها عَلَى الأَشغالِ ، وتَرَفَّقوا بِالنّاسِ في كُلِّ ما عَلَيهِم ولا تَفتِنوهُم ، وَانظُروا في وَقتِ كُلِّ صَلاةٍ فَإِنَّهُ كانَ أرفَقَ بِهِم ، فَصَلّوا بِهِم فيهِ أوَّلَهُ وأَوسَطَهُ وآخِرَهُ . . . .
وقالَ عُبَيدُ بنُ صَخرٍ : أمَرَ النَّبِيُّ عُمّالَهُ بِاليَمَنِ جَميعا فَقالَ :
تَعاهَدُوا النّاسَ بِالتَّذَكُّرِ ، وأَتبِعُوا المَوعِظَةَ بِالمَوعِظَةِ ؛ فَإِنَّهُ أقوى لِلعالَمينَ عَلَى العَمَلِ بِما يُحِبُّ اللّهُ ، ولا تَخافوا فِي اللّهِ لَومَةَ لائِمٍ ، وَاتَّقُوا اللّهَ الَّذي إلَيهِ تُرجَعونَ .
قالَ : فَقالَ النَّبِيُّ صلى اللّه عليه و آله لِمُعاذٍ حينَ بَعَثَهُ مُعَلِّما إلَى اليَمَنِ :
إنّي قَد عَرَفتُ بَلاءَكَ فِي الدّينِ ، وَالَّذي ذَهَبَ مِن مالِكَ ورَكِبَكَ مِنَ الدَّينِ ، وقَد طَيَّبتُ لَكَ الهَدِيَّةَ ، فَإِن اُهدِيَ لَكَ شَيءٌ فَاقبَل .۳

1.استدقّ : أي احتقرها واستصغرها . وهو استفعل ، من الشيء الدقيق الصغير (النهاية : ج ۲ ص ۱۲۷ «دقق») .

2.أي لا تتسرّع في أمرهم . قال الزبيدي : حَفَد يَحفِد : خفّ في العمل وأسرَعَ . والاحتفاد : السرعة في كلّ شيء (اُنظر : تاج العروس : ج ۴ ص ۴۲۳ «حفد») .

3.تاريخ دمشق : ج ۵۸ ص ۴۱۰ ح ۱۲۱۷۹ و ۱۲۱۸۰ ، كنز العمّال : ج ۱۰ ص ۵۹۵ ح ۳۰۲۹۲ نقلاً عن أبي نعيم نحوه و راجع : تاريخ إصبهان : ج ۲ ص ۳۳۲ الرقم ۱۸۷۴ و التمهيد لابن عبد البرّ : ج ۸ ص ۳۷۰ .

  • نام منبع :
    سیره پیامبر خاتم صلّی الله علیه وآله - جلد ششم
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعي از پژوهشگران
    تعداد جلد :
    7
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    01/01/1394
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 7946
صفحه از 576
پرینت  ارسال به