۴۱۳۵.تفسير الفخر الرازى :روايت شده است كه : پيامبر صلى اللّه عليه و آله چون در برابر نصاراى نجران ، دلايل [خود را] اقامه كرد ، ولى آنها همچنان بر جهل خويش پاى فشردند ، فرمود : «خدا به من دستور داده است كه اگر قبول حجّت نكنيد ، با شما مباهله كنم» . نصارا گفتند : نه ، اى ابو القاسم ! بر مىگرديم و در اين باره مىانديشيم . آن گاه نزدت مىآييم .
چون باز گشتند ، به عاقب ـ كه خردمند آنان بود ـ ، گفتند : چه كنيم ، اى عبد المسيح ؟ گفت : به خدا سوگند ، شما ـ اى گروه نصارا ـ مىدانيد كه محمّد ، پيامبر و فرستاده الهى است و در باره پيامبر شما ، سخن حق آورده است . به خدا سوگند ، هر قومى كه با پيامبرى مباهله كرد ، بزرگشان به پيرى و خردسالشان به بزرگى نرسيد . اگر شما مباهله كنيد ، ريشهتان كنده خواهد شد ، و اگر اصرار داريد كه همچنان بر دين و عقيده خود بمانيد ، با اين مرد مصالحه كنيد و به شهرتان باز گرديد .
پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله بيرون آمد ، در حالى كه ردايى از موى سياه بر تن داشت و حسين را بغل كرده و دست حسن را گرفته بود و فاطمه عليها السلام پشت سرش حركت مىكرد و على عليه السلام پشت سر فاطمه بود ، و مىفرمود : «هر گاه من دعا كردم ، شما آمين بگوييد» .
اُسقف نجران گفت : اى گروه نصارا ! من چهرههايى را مىبينم كه اگر از خدا بخواهند كوهى را از جايش بر كَنَد ، به حرمت آنها آن كوه را از جا بر مىكند . پس با او مباهله نكنيد ، كه نابود مىشويد و تا روز قيامت ، يك نصرانى بر روى زمين باقى نخواهد ماند .
سپس گفتند : اى ابو القاسم ! تصميم گرفتهايم كه با تو مباهله نكنيم و بر دين تو ، صحّه گذاريم .
پيامبر ـ كه درودهاى خدا بر او باد ـ فرمود : «حال كه مباهله را نپذيرفتيد ، اسلام آوريد تا شما نيز حقوق و وظايف مسلمانان را داشته باشيد» . آنها نپذيرفتند . فرمود : «پس من با شما مىجنگم» .
گفتند : ما را توان جنگ با عرب نيست ؛ بلكه با تو مصالحه مىكنيم به اين كه با ما نجنگى و ما را از دينمان باز ندارى . در مقابل ، متعهّد مىشويم كه سالى دو هزار جامه به تو بدهيم : هزار جامه در ماه صفر و هزار جامه در رجب ، و نيز سى زره آهنين عادى (منسوب به قوم عاد) .
پيامبر صلى اللّه عليه و آله با آنان مصالحه كرد و فرمود : «سوگند به آن كه جانم در دست اوست ، نابودى از بيخ گوش نجرانيان گذشت . اگر تن به مباهله مىدادند ، به بوزينه و خوك تبديل مىشدند ، و اين وادى ، يكپارچه بر آنان آتش مىشد و خداوند ، نجران و مردم آن را ريشهكن مىساخت ، حتّى پرندگان روى درختان را ، و يك سال نمىگذشت كه همه نصارا نابود مىشدند» .
روايت شده است كه چون پيامبر صلى اللّه عليه و آله با رداى سياه بيرون آمد ، حسن عليه السلام بيامد و پيامبر صلى اللّه عليه و آله او را داخل كرد . سپس حسين عليه السلام آمد و پيامبر صلى اللّه عليه و آله او را نيز داخل گردانيد . سپس فاطمه عليها السلام و آن گاه على عليه السلام آمدند . سپس پيامبر صلى اللّه عليه و آله فرمود : «بى گمان ، خداوند خواسته است كه پليدى را از شما اهل بيت بزدايد و شما را كاملاً پاك گرداند».
بدان كه ميان اهل تفسير و حديث ، بر صحّت اين حديث ، تقريبا اتّفاق است .