۴ / ۳
دعوت به مباهله
قرآن
«هر گاه بعد از دانشى كه [در باره مسيح] به تو رسيده ، [باز] كسانى با تو به محاجّه [و ستيز ]برخاستند ، به آنها بگو : بياييد فرزندانمان و فرزندانتان را و زنانمان و زنانتان را و خودمان و خودتان را فرا بخوانيم ، سپس مباهله كنيم و لعنت خدا را بر دروغگويان قرار دهيم» .
حديث
۴۱۳۴.الإرشاد :پس از فتح و جنگهاى ياد شده كه اسلام انتشار يافت و قدرت گرفت ، هيئتهاى نمايندگى ، يكى پس از ديگرى به نزد پيامبر صلى اللّه عليه و آله آمدند و برخى از آنها اسلام آوردند و برخى امان خواستند تا نزد قوم خويش باز گردند و نظر پيامبر صلى اللّه عليه و آله در باره آنان را با آنها در ميان بگذارند . از جمله كسانى كه نزد پيامبر صلى اللّه عليه و آله آمدند ، ابو حارثه اسقف نجران بود كه با سى مرد از نصارا ، از جمله عاقب (نايب) و مهتر۱و عبد المسيح ، آمد . اين عدّه كه جامههاى ديبا پوشيده و صليب بر گردن آويخته بودند ، هنگام نماز عصر ، به مدينه وارد شدند . يهوديان نزد آنان رفتند و با يكديگر به بحث و مجادله پرداختند . نصارا به آنها گفتند : شما بر حق نيستيد . و يهوديان جواب دادند : شما بر حق نيستيد . در همين باره خداوند سبحان ، اين آيه را فرو فرستاد : «يهوديان گفتند : نصارا بر حق نيستند و نصارا گفتند : يهوديان بر حق نيستند»تا آخر آيه .
چون پيامبر صلى اللّه عليه و آله نماز عصر را خواند ، هيئت نصارا كه پيشاپيش آنان اسقف حركت مىكرد ، نزد ايشان آمدند . اسقف گفت : اى محمّد ! در باره مسيح چه مىگويى ؟
پيامبر صلى اللّه عليه و آله فرمود : «بنده خدا بود كه خداوند ، او را برگزيد و انتخابش كرد» .
اسقف گفت : اى محمّد ! آيا برايش پدرى مىشناسى كه از او به دنيا آمده باشد ؟
پيامبر صلى اللّه عليه و آله فرمود : «او حاصل ازدواجى نبوده كه پدرى داشته باشد» .
اسقف گفت : پس چگونه گفتى كه او بندهاى مخلوق بود ، در حالى كه هيچ بنده مخلوقى نمىيابى ، مگر آن كه حاصل ازدواجى است و پدرى دارد ؟ !
در اين هنگام ، خداوند متعال ، آيات سوره آل عمران را تا اين آيات : «در حقيقت ، مَثَل عيسى نزد خدا ، همچون مَثَل [خلقت] آدم است كه او را از خاكى آفريد . سپس بدو گفت : «باش» . پس وجود يافت . [آنچه در باره عيسى گفته شد ، ]حق [و] از جانب پروردگار توست . پس ، از ترديد كنندگان مباش . پس هر كه در اين باره ، پس از دانشى كه براى تو آمده ، با تو محاجّه كند ، بگو : بياييد فرزندانمان و فرزندانتان را و زنانمان و زنانتان را و خودمان و خودتان را فرا بخوانيم ، سپس مباهله كنيم و لعنت خدا را بر دروغگويان قرار دهيم»فرو فرستاد .
پيامبر صلى اللّه عليه و آله اين آيات را براى نصارا تلاوت كرد و آنان را به مباهله فرا خواند و فرمود : «خداوند عزّ و جلّ به من خبر داد كه در پس مباهله ، بر گروه باطل ، عذاب نازل مىشود و بدين سان ، حق را از باطل متمايز مىگرداند» .
اُسقف با عبد المسيح و عاقب (نايب) ، به رايزنى پرداخت و بر آن شدند كه از پيامبر صلى اللّه عليه و آله تا صبح فرداى آن روز ، مهلت بخواهند . چون به اُتراقگاه خود باز گشتند ، اسقف به آنان گفت : بنگريد ، اگر فردا محمّد با فرزندان و خانوادهاش آمد ، از مباهله كردن با او بپرهيزيد ؛ ولى اگر همراه يارانش آمد ، با او مباهله كنيد كه بر حق نيست .
فردا كه شد ، محمّد صلى اللّه عليه و آله در حالى آمد كه دست امير مؤمنان على بن ابى طالب را گرفته بود و حسن و حسين ، پيشاپيش او حركت مىكردند و فاطمه ـ كه درودهاى خدا بر [همه ]آنان باد ـ پشت سرش مىآمد . نصارا نيز در حالى كه اُسقفشان پيشاپيش آنها حركت مىكرد ، آمدند . او چون پيامبر صلى اللّه عليه و آله را با همراهانش ديد ، در باره آنان سؤل كرد . به او گفته شد : اين ، پسرعموى او على بن ابى طالب است . او داماد پيامبر و پدر فرزندان او و محبوبترينِ انسانها نزد اوست ، و اين دو كودك ، پسران دختر او از على هستند و محبوبترين خلق نزد اويند ، و اين بانو ، دختر او فاطمه است كه عزيزترين و محبوبترينِ مردم نزد اوست .
اسقف به عاقب (نايب) و مهتر و عبد المسيح نگاه كرد و به آنها گفت : ببينيد ، او عزيزترين كسان خود ، يعنى فرزندان و خانوادهاش را آورده است تا به همراه آنان مباهله كند . اين ، نشان مىدهد كه او به حقّانيت خود ، اطمينان دارد . به خدا سوگند ، اگر مىترسيد كه محكوم شود ، هرگز آنها را نمىآورد . پس ، از مباهله با او بپرهيزيد . به خدا سوگند ، اگر پاى موقعيت قيصر در ميان نبود ، تسليم او مىشدم ؛ امّا با او توافق و مصالحه كنيد و به شهرتان باز گرديد و فكرى به حال خود نماييد .
نصارا به او گفتند : نظر ما ، تابع نظر توست . اسقف گفت : اى ابو القاسم ! ما با تو مباهله نمىكنيم ؛ بلكه حاضريم با تو مصالحه كنيم . پس بر سر چيزى كه از عهدهاش بر مىآييم ، با ما مصالحه كن .
پيامبر صلى اللّه عليه و آله با آنان بر دو هزار جامه از جامههاى اَوقيهاى كه ارزش هر يك از آنها چهل درهم باشد ، با آنان صلح كرد و [بنا شد كه ]بيشتر و كمترش با همين حساب محاسبه شود . پيامبر صلى اللّه عليه و آله بر اساس اين توافق براى آنان مكتوبى بدين شرح نگاشت : «به نام خداوند مهرگستر مهربان . اين ، نبشتهاى است از محمّدِ پيامبر و فرستاده خدا براى نجران و پيرامون آن ، در باره هر زر و سيم و محصول و بَردهاى . از اين موارد ، چيزى از آنان گرفته نشود ، مگر دو هزار جامه از جامههاى اوقيهاى كه بهاى هر جامه چهل درهم است و بيشتر و كمتر از اين مقدار ، به همين حساب محاسبه گردد . هزار تاى آنها را در [ماه] صَفَر بپردازند و هزار ديگر را در رجب ، و علاوه بر اين ، براى اقامتِ فرستادگانم نيز چهل دينار بر عهده آنان است ، و نيز هر جنگى كه در يمن رخ دهد ، هر يمنى بايد سى زره و سى اسب و سى شتر به عنوان عاريه مضمونه بدهد و [در مقابل ،] آنان در پناه خدا و امان محمّد بن عبد اللّه اند و هر كس از آنان پس از امسال ربا خورد ، امان من از او برداشته است» .
نجرانيان ، مكتوب را گرفتند و رفتند .