465
سیره پیامبر خاتم صلّی الله علیه وآله - جلد ششم

«بگو : آيا در باره خداوند با ما محاجّه مى‏كنيد ، در حالى كه او ، پروردگار ما و پروردگار شماست و اعمال ما ، از آنِ ما ، و اعمال شما ، از آنِ شماست و ما او را با اخلاص پرستش مى‏كنيم [و موحّد خالصيم]؟! * يا مى‏گوييد : ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و اسباط (فرزندان يعقوب) ، يهودى يا نصرانى بودند ؟ ! بگو : شما بهتر مى‏دانيد يا خدا ؟ و چه كسى ستمكارتر است از آن كس كه گواهى الهى را كه نزد اوست ، كتمان مى‏كند ؟ ! و خدا از اعمال شما غافل نيست» .

حديث

۴۱۳۳.امام حسين عليه السلام ـ به نقل از امام على عليه السلام ـ :روزى ، پيروان دين‏هاى پنجگانه : يهود ، مسيحيت ، مادّه‏پرستان ، دوگانه‏پرستان و مشركان عرب ، با پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله نشستى داشتند .
يهوديان گفتند : ما مى‏گوييم : عُزَير ، پسر خداست . آمده‏ايم ببينيم تو چه مى‏گويى ؟ اگر سخن ما را بگويى ، پس در دستيابى به حقيقت ، از تو پيشى گرفته‏ايم و برتريم ، و اگر با ما مخالفت كنى ، با تو مجادله مى‏كنيم . مسيحيان گفتند : ما مى‏گوييم : مسيح ، پسر خداست و با او يكى است . آمده‏ايم ببينيم تو چه مى‏گويى ؟ اگر از رأى ما پيروى كنى ، در باور به اين حقيقت ، بر تو پيشى گرفته‏ايم و برتريم ، و اگر مخالفت كنى ، با تو مجادله خواهيم كرد .
مادّه‏پرستان گفتند : ما مى‏گوييم : اشيا آغازى نداشته‏اند و هميشه بوده و هستند . آمده‏ايم ببينيم تو چه مى‏گويى ؟ اگر حرف ما را قبول داشته باشى ، ما در باور به اين حقيقت ، از تو پيشى گرفته‏ايم و برتريم ، و اگر مخالف باشى ، با تو مجادله مى‏كنيم .
دوگانه‏پرستان گفتند : ما مى‏گوييم : نور و تاريكى ، چرخانندگان [هستى] اند . آمده‏ايم ببينيم تو چه مى‏گويى ؟ اگر حرف ما را قبول داشته باشى ، در باور به اين حقيقت ، بر تو پيشى گرفته‏ايم و برتريم ، و اگر مخالفت كنى ، با تو مجادله مى‏كنيم .
مشركان عرب گفتند : ما مى‏گوييم : بت‏هاى ما خدايان اند . آمده‏ايم ببينيم تو چه مى‏گويى ؟ اگر حرف ما را قبول داشته باشى ، در باور به اين حقيقت ، بر تو پيشى گرفته‏ايم و برتريم ، و اگر مخالفت كنى ، با تو مجادله مى‏كنيم .
پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله فرمود : «من به خداوندِ بى‏همتا ، ايمان دارم و بت و طاغوت و هر معبودى غير از خدا را منكِرم» .
آن گاه ، خطاب به آنان گفت : «خداوند ، مرا براى همه به عنوان بشارت دهنده و هشدار دهنده و حجّت بر جهانيان ، بر انگيخته است و بسيار زود است كه نيرنگ كسانى را كه در دين او نيرنگ مى‏كنند ، به خودشان برگرداند» . آن گاه ، خطاب به يهوديان فرمود : «آيا آمده‏ايد كه من ، سخن شما را بى دليل بپذيرم ؟» . گفتند : نه .
فرمود : «چه چيزى موجب شده كه شما باور داشته باشيد كه عُزَير ، پسر خداست ؟» .
گفتند : چون وى پس از آن كه تورات از بين رفته بود ، آن را براى بنى اسرائيل ، بازسازى كرد و اين كار را انجام نداد ، مگر از آن رو كه پسر خدا بود .
پيامبر صلى اللّه عليه و آله فرمود : «چرا عُزَير ، پسر خدا شد ؛ ولى موسى عليه السلام كه تورات را براى شما آورد و معجزه‏هايى از وى ديده شد ـ كه خود شما هم مى‏دانيد ـ ، پسر خدا نشد ؟ و اگر عُزَير ، به خاطر بزرگوارى در بازسازىِ تورات ، پسر خدا شد ، موسى بايد به پسرِ خدا بودن ، اولى و سزاوارتر باشد . اگر اين مقدار از بزرگوارى براى عُزَير ، موجب شود كه وى پسر خدا گردد ، چندين برابر اين بزرگى ، براى موسى بود . پس درجه وى بايد برتر از پسرِ خدا بودن باشد ؛ چرا كه اگر منظور شما از پسرِ خدا بودن ، همان مفهومى باشد كه در اين دنيا مى‏بينيد كه مادران در پىِ رابطه نزديكى پدران با آنان ، بچّه به دنيا مى‏آورند ، به خدا كفر ورزيده‏ايد و او را به آفريده‏اش تشبيه كرده‏ايد و ويژگىِ پديده‏ها را براى وى اثبات كرده‏ايد . بنا بر اين ، بايد خدا از نظر شما ، پديدآمده و خلق شده‏اى باشد كه خالقى دارد كه وى را ساخته و به وجود آورده است» .
يهوديان گفتند : منظورمان اين نيست ؛ زيرا همان طور كه گفتى ، اين ، كفر است ؛ بلكه منظورمان آن است كه وى از نظر قدر و منزلت ، پسر خداست ، گرچه تولّدى هم در كار نبوده است ، درست ، مثل آن كه برخى از دانشمندان ، خطاب به كسانى كه مى‏خواهند آنان را اكرام كنند و ارزش آنان را نسبت به ديگران نشان دهند ، مى‏گويند : «پسرم !» يا «اين ، پسرم است» ، كه اين سخن ، براى اثبات به دنيا آمدنِ وى از او نيست ؛ چون در اين صورت ، به آن دانشمند گفته خواهد شد كه اين شخص ، با او بيگانه است و رابطه نَسَبى ، ميان آن دو نيست . كار خدا در باره عُزَير نيز چنين است كه وى براى احترام گذاشتن و نه به دليل تولّد ، وى را فرزند خود قرار داده است .
پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله فرمود : «اين همان است كه من به شما گفتم . اگر بر اين پايه ، عزير پسر خدا باشد . آنگاه حضرت موسى كه به اين منزلت سزاوارتر است ...» .


سیره پیامبر خاتم صلّی الله علیه وآله - جلد ششم
464

« قُلْ أَتُحَاجُّونَنَا فِى اللَّهِ وَ هُوَ رَبُّنَا وَ رَبُّكُمْ وَ لَنَآ أَعْمَــلُنَا وَ لَكُمْ أَعْمَــلُكُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُخْلِصُونَ * أَمْ تَقُولُونَ إِنَّ إِبْرَ هِيمَ وَإِسْمَـعِيلَ وَ إِسْحَـقَ وَ يَعْقُوبَ وَ الْأَسْبَاطَ كَانُواْ هُودًا أَوْ نَصَـرَى قُلْ ءَأَنتُمْ أَعْلَمُ أَمِ اللَّهُ وَ مَنْ أَظْـلَمُ مِمَّن كَتَمَ شَهَـدَةً عِندَهُ مِنَ اللَّهِ وَ مَا اللَّهُ بِغَـفِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ » .۱

الحديث

۴۱۳۳.الإمام الحسين عن الإمام عليّ عليهما السلام :أنَّهُ اجتَمَعَ يَوما عِندَ رَسولِ اللّهِ صلى اللّه عليه و آله أهلُ خَمسَةِ أديانٍ : اليَهودُ ، وَالنَّصارى ، وَالدَّهرِيَّةُ ، وَالثَّنَوِيَّةُ ، ومُشرِكو العَرَبِ .
فَقالَتِ اليَهودُ : نَحنُ نَقولُ : عُزَيرٌ ابنُ اللّهِ ، وقَد جِئناكَ يا مُحَمَّدُ لِنَنظُرَ ما تَقولُ ؟ فَإِنِ اتَّّبَعتَنا فَنَحنُ أسبَقُ إلَى الصَّوابِ مِنكَ وأَفضَلُ ، وإن خالَفتَنا خَصَمناكَ .
وقالَتِ النَّصارى : نَحنُ نَقولُ : إنَّ المَسيحَ ابنُ اللّهِ ، اِتَّحَدَ بِهِ ، وقَد جِئناكَ لِنَنظُرَ ما تَقولُ ، فَإِنِ اتَّبَعتَنا فَنَحنُ أسبَقُ إلَى الصَّوابِ مِنكَ وأَفضَلُ ، وإن خالَفتَنا خَصَمناكَ .
وقالَتِ الدَّهرِيَّةُ : نَحنُ نَقولُ : الأَشياءُ لا بَدءَ لَها وهِيَ دائِمَةٌ ، وقَد جِئناكَ لِنَنظُرَ فيما تَقولُ ، فَإِن اتَّبَعتَنا فَنَحنُ أسبَقُ إلَى الصَّوابِ مِنكَ وأَفضَلُ ، وإن خالَفتَنا خَصَمناكَ .
وقالَتِ الثَّنَوِيَّةُ : نَحنُ نَقولُ : إنَّ النّورَ وَالظُّلمَةَ هُما المُدَبِّرانِ ، وقَد جِئناكَ لِنَنظُرَ فيما تَقولُ ، فَإِنِ اتَّبَعتَنا فَنَحنُ أسبَقُ إلَى الصَّوابِ مِنكَ ، وإن خالَفتَنا خَصَمناكَ .
وقالَ مُشرِكو العَرَبِ : نَحنُ نَقولُ : إنَّ أوثانَنا آلِهَةٌ ، وقَد جِئناكَ لِنَنظُرَ فيما تَقولُ ، فَإِنِ اتَّبَعتَنا فَنَحنُ أسبَقُ إلَى الصَّوابِ مِنكَ وأَفضَلُ ، وإن خالَفتَنا خَصَمناكَ .
فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى اللّه عليه و آله : آمَنتُ بِاللّهِ وَحدَهُ لا شَريكَ لَهُ ، وكَفَرتُ بِالجِبتِ وَالطّاغوتِ ، وبِكُلِّ مَعبودٍ سِواهُ .
ثُمَّ قالَ لَهُم : إنَّ اللّهَ تَعالى قَد بَعَثَني كافَّةً لِلنّاسِ بَشيرا ، ونَذيرا ، وحُجَّةً عَلَى العالَمينَ ،سَيَرُدُّ كَيدَ مَن يَكيدُ دينَهُ في نَحرِهِ . ثُمَّ قالَ لِليَهودِ : أجِئتُموني لِأَقبَلَ قَولَكُم بِغَيرِ حُجَّةٍ ؟ قالوا : لا . قالَ : فَمَا الَّذي دَعاكُم إلَى القَولِ بِأَنَّ عُزَيرا ابنُ اللّهِ ؟ قالوا : لِأَنَّهُ أحيى لِبَني إسرائيلَ التَّوراةَ بَعدَما ذَهَبَت ، ولَم يَفعَل بِها هذَا إلاّ لِأَنَّهُ ابنُهُ .
فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى اللّه عليه و آله : فَكَيفَ صارَ عُزَيرٌ ابنَ اللّهِ دونَ موسى ، وهُوَ الَّذي جاءَهُم بِالتَّوراةِ ورُئِيَ مِنهُ مِنَ المُعجِزاتِ ما قَد عَلِمتُم ؟ ولَئِن كانَ عُزَيرٌ ابنَ اللّهِ لِما ظَهَرَ مِن إكرامِهِ بِإِحياءِ التَّوراةِ ، فَلَقَد كانَ موسى بِالبُنُوَّةِ أولى وأَحَقَّ ، ولَئِن كانَ هذَا المِقدارُ مِن إكرامِهِ لِعُزَيرٍ يوجِبُ لَهُ أنَّهُ ابنُهُ ، فَأَضعافُ هذِهِ الكَرامَةِ لِموسى توجِبُ لَهُ مَنزِلَةً أجَلَّ مِنَ البُنُوَّةِ ؛ لِأَنَّكُم إن كُنتُم إنَّما تُريدونَ بِالبُنُوَّةِ الدِّلالَةَ عَلى سَبيلِ ما تُشاهِدونَهُ في دُنياكُم مِن وِلادَةِ الاُمَّهاتِ الأَولادَ بِوَطىِٔآبائِهِم لَهُنَّ ، فَقَد كَفَرتُم بِاللّهِ تَعالى وشَبَّهتُموهُ بِخَلقِهِ ، وأَوجَبتُم فيهِ صِفاتِ المُحدَثينَ ، ووَجَبَ عِندَكُم أن يَكونَ مُحدَثا مَخلوقا ، وأَن يَكونَ لَهُ خالِقٌ صَنَعَهُ وَابتَدَعَهُ !
قالوا : لَسنا نَعني هذا ، فَإِنَّ هذا كُفرٌ كَما ذَكَرتَ ، ولكِنّا نَعني أنَّهُ ابنُهُ عَلى مَعنَى الكَرامَةِ ، وإن لَم يَكُن هُناكَ وِلادَةٌ ، كَما قَد يَقولُ بَعضُ عُلَمائِنا لِمَن يُريدُ إكرامَهُ وإبانَتَهُ بِالمَنزِلَةِ مِن غَيرِهِ : «يا بُنَيَّ» ، و«إنَّهُ ابني» ، لا عَلى إثباتِ وِلادَتِهِ مِنهُ ؛ لِأَنَّهُ قَد يَقولُ ذلِكَ لِمَن هُوَ أجنَبِيٌّ لا نَسَبَ لَهُ بَينَهُ وبَينَهُ ؛ وكَذلِكَ لَمّا فَعَلَ اللّهُ تَعالى بِعُزَيرٍ ما فَعَلَ ، كانَ قَدِ اتَّخَذَهُ ابنا عَلَى الكَرامَةِ لا عَلَى الوِلادَةِ .
فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى اللّه عليه و آله : فَهذا ما قُلتُهُ لَكُم ، إِنَّهُ إِن وَجَبَ عَلى هذَا الوَجهِ أَن يَكونَ عُزَيرٌ اِبنَهُ ، فَإِنّ هذِهِ المَنزِلَةَ لِمُوسى أولى . . . .۲

1.البقرة : ۱۳۹ ـ ۱۴۰ .

2.الاحتجاج : ج ۱ ص ۲۷ ح ۲۰ ، التفسير المنسوب إلى الإمام‏العسكري عليه السلام : ص ۵۳۰ ح ۳۲۳ ، بحار الأنوار : ج ۹ ص ۲۵۷ ح ۱ .

  • نام منبع :
    سیره پیامبر خاتم صلّی الله علیه وآله - جلد ششم
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعي از پژوهشگران
    تعداد جلد :
    7
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    01/01/1394
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 7183
صفحه از 576
پرینت  ارسال به