«بگو : آيا در باره خداوند با ما محاجّه مىكنيد ، در حالى كه او ، پروردگار ما و پروردگار شماست و اعمال ما ، از آنِ ما ، و اعمال شما ، از آنِ شماست و ما او را با اخلاص پرستش مىكنيم [و موحّد خالصيم]؟! * يا مىگوييد : ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و اسباط (فرزندان يعقوب) ، يهودى يا نصرانى بودند ؟ ! بگو : شما بهتر مىدانيد يا خدا ؟ و چه كسى ستمكارتر است از آن كس كه گواهى الهى را كه نزد اوست ، كتمان مىكند ؟ ! و خدا از اعمال شما غافل نيست» .
حديث
۴۱۳۳.امام حسين عليه السلام ـ به نقل از امام على عليه السلام ـ :روزى ، پيروان دينهاى پنجگانه : يهود ، مسيحيت ، مادّهپرستان ، دوگانهپرستان و مشركان عرب ، با پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله نشستى داشتند .
يهوديان گفتند : ما مىگوييم : عُزَير ، پسر خداست . آمدهايم ببينيم تو چه مىگويى ؟ اگر سخن ما را بگويى ، پس در دستيابى به حقيقت ، از تو پيشى گرفتهايم و برتريم ، و اگر با ما مخالفت كنى ، با تو مجادله مىكنيم . مسيحيان گفتند : ما مىگوييم : مسيح ، پسر خداست و با او يكى است . آمدهايم ببينيم تو چه مىگويى ؟ اگر از رأى ما پيروى كنى ، در باور به اين حقيقت ، بر تو پيشى گرفتهايم و برتريم ، و اگر مخالفت كنى ، با تو مجادله خواهيم كرد .
مادّهپرستان گفتند : ما مىگوييم : اشيا آغازى نداشتهاند و هميشه بوده و هستند . آمدهايم ببينيم تو چه مىگويى ؟ اگر حرف ما را قبول داشته باشى ، ما در باور به اين حقيقت ، از تو پيشى گرفتهايم و برتريم ، و اگر مخالف باشى ، با تو مجادله مىكنيم .
دوگانهپرستان گفتند : ما مىگوييم : نور و تاريكى ، چرخانندگان [هستى] اند . آمدهايم ببينيم تو چه مىگويى ؟ اگر حرف ما را قبول داشته باشى ، در باور به اين حقيقت ، بر تو پيشى گرفتهايم و برتريم ، و اگر مخالفت كنى ، با تو مجادله مىكنيم .
مشركان عرب گفتند : ما مىگوييم : بتهاى ما خدايان اند . آمدهايم ببينيم تو چه مىگويى ؟ اگر حرف ما را قبول داشته باشى ، در باور به اين حقيقت ، بر تو پيشى گرفتهايم و برتريم ، و اگر مخالفت كنى ، با تو مجادله مىكنيم .
پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله فرمود : «من به خداوندِ بىهمتا ، ايمان دارم و بت و طاغوت و هر معبودى غير از خدا را منكِرم» .
آن گاه ، خطاب به آنان گفت : «خداوند ، مرا براى همه به عنوان بشارت دهنده و هشدار دهنده و حجّت بر جهانيان ، بر انگيخته است و بسيار زود است كه نيرنگ كسانى را كه در دين او نيرنگ مىكنند ، به خودشان برگرداند» . آن گاه ، خطاب به يهوديان فرمود : «آيا آمدهايد كه من ، سخن شما را بى دليل بپذيرم ؟» . گفتند : نه .
فرمود : «چه چيزى موجب شده كه شما باور داشته باشيد كه عُزَير ، پسر خداست ؟» .
گفتند : چون وى پس از آن كه تورات از بين رفته بود ، آن را براى بنى اسرائيل ، بازسازى كرد و اين كار را انجام نداد ، مگر از آن رو كه پسر خدا بود .
پيامبر صلى اللّه عليه و آله فرمود : «چرا عُزَير ، پسر خدا شد ؛ ولى موسى عليه السلام كه تورات را براى شما آورد و معجزههايى از وى ديده شد ـ كه خود شما هم مىدانيد ـ ، پسر خدا نشد ؟ و اگر عُزَير ، به خاطر بزرگوارى در بازسازىِ تورات ، پسر خدا شد ، موسى بايد به پسرِ خدا بودن ، اولى و سزاوارتر باشد . اگر اين مقدار از بزرگوارى براى عُزَير ، موجب شود كه وى پسر خدا گردد ، چندين برابر اين بزرگى ، براى موسى بود . پس درجه وى بايد برتر از پسرِ خدا بودن باشد ؛ چرا كه اگر منظور شما از پسرِ خدا بودن ، همان مفهومى باشد كه در اين دنيا مىبينيد كه مادران در پىِ رابطه نزديكى پدران با آنان ، بچّه به دنيا مىآورند ، به خدا كفر ورزيدهايد و او را به آفريدهاش تشبيه كردهايد و ويژگىِ پديدهها را براى وى اثبات كردهايد . بنا بر اين ، بايد خدا از نظر شما ، پديدآمده و خلق شدهاى باشد كه خالقى دارد كه وى را ساخته و به وجود آورده است» .
يهوديان گفتند : منظورمان اين نيست ؛ زيرا همان طور كه گفتى ، اين ، كفر است ؛ بلكه منظورمان آن است كه وى از نظر قدر و منزلت ، پسر خداست ، گرچه تولّدى هم در كار نبوده است ، درست ، مثل آن كه برخى از دانشمندان ، خطاب به كسانى كه مىخواهند آنان را اكرام كنند و ارزش آنان را نسبت به ديگران نشان دهند ، مىگويند : «پسرم !» يا «اين ، پسرم است» ، كه اين سخن ، براى اثبات به دنيا آمدنِ وى از او نيست ؛ چون در اين صورت ، به آن دانشمند گفته خواهد شد كه اين شخص ، با او بيگانه است و رابطه نَسَبى ، ميان آن دو نيست . كار خدا در باره عُزَير نيز چنين است كه وى براى احترام گذاشتن و نه به دليل تولّد ، وى را فرزند خود قرار داده است .
پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله فرمود : «اين همان است كه من به شما گفتم . اگر بر اين پايه ، عزير پسر خدا باشد . آنگاه حضرت موسى كه به اين منزلت سزاوارتر است ...» .