391
سیره پیامبر خاتم صلّی الله علیه وآله - جلد ششم

آنچه اين پندار را يكسره تباه مى‏سازد ، اين است كه داعيه‏داران و مَسندنشينان خلافت ، هرگز بر چنين پيش‏بينى‏اى از سوى پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله استناد نكرده‏اند : ابو بكر ، به «نصب» روى آورد و عمر ، تصريح كرد كه چون كسى را نمى‏يابد ، به «شورا» تن مى‏دهد . او به هنگام مرگ چنين گفت :
اگر يكى از اين دو نفر را مى‏يافتم ، اين كار را به او واگذار مى‏كردم و به او اعتماد مى‏نمودم : سالم (آزاد شده ابو حذيفه) و ابو عبيده جرّاح .۱اگر سالم زنده بود ، امر خلافت را به شورا وا نمى‏نهادم .۲

بدين سان ، روشن مى‏شود كه اين نظريّه ، هيچ گونه پيوندى با پيامبر صلى اللّه عليه و آله ندارد و تنها ساخته‏اى در گذرگاه زمان ، براى توجيه واقعيّت تلخ موجود در تاريخ اسلام است .۳

دو . نكته مهمّ ديگر ، اين كه اگر پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله چنين آهنگى داشت و در انديشه آن بود كه مرجعيت فكرى و سياسى را به صحابه وا نهد ، مى‏بايست در جهت آماده‏سازى آنان بسى مى‏كوشيد . آيا اصحاب آن پيامبرى كه از در هم شكسته شدن نظام‏هاى قيصرى و كسرايى سخن مى‏گفت و آيينش را زمان‏شمول و جهان‏شمول معرّفى مى‏كرد ، از چنان جايگاهى در دانش و فرهنگ برخوردار بودند كه چنين بار سنگينى را بر دوش گيرند ؟ واقعيت چيست ؟ آيا مى‏توان چنين جايگاهى را براى صحابيان ، باور داشت ؟

1.الطبقات الكبرى : ج ۳ ص ۳۴۳ .

2.اُسد الغابة : ج ۲ ص ۳۸۳ ش ۱۸۹۲ .

3.چنين است كه مؤلّفان اسلامى‏اى كه در باب نظام حكومت قلم زده‏اند و براى پس از پيامبر صلى اللّه عليه و آله نص (تصريح پيامبر خدا) را منتفى دانسته‏اند ، با تمام كوشش ، باز هم براى نظام شورايى مورد اعتقاد خويش ، نصوصى را از پيامبر صلى اللّه عليه و آله نيافته‏اند و حتّى آنچه بِدان استناد كرده‏اند نيز مواردى هستند كه هرگز با اين ديدگاه ، همسويى ندارند (ر . ك : النظريّات السياسيّة الإسلاميّة ، محمّد ضياء الدين الرَّيِّس ، فقه الشورى و الاستشارة ، توفيق الشاوى ، الشورى و أثرها فى الديمقراطيّة ؛ عبد الحميد اسماعيل الأنصارى) .


سیره پیامبر خاتم صلّی الله علیه وآله - جلد ششم
390

آيا در باره پيامبر بزرگوارى كه تدبير كار امّت را در آخرين روزهاى زندگى نيز فراموش نكرد و با تن تب‏آلود ، به تجهيز سپاه اُسامه فرمان داد ،۱مى‏توان چنين پندارى داشت ؟ !

آيا قصّه آكنده از غصّه خواستن «مركّب و قلم»۲براى نگاشتن امر نجات دهنده هماره امّت از گم‏راهى در لحظه‏هاى آخرينِ زندگى ، كافى نيست تا اين پندار را يكسره تباه بدانيم و مسكوت نهادن آينده امّت را جسارتى بر آن ساحت پاك پيراسته از اين همه ؟ !

در پرتو اين همه خطرهاى بزرگ و تهديد كننده ، نمى‏توان فرض «سكوت» را به هيچ وجه درست دانست .

فرض دوم : وا گذاردن آينده جامعه به تدبير امّت

طبق اين فرض ، بايد بر اين باور باشيم كه پيشواى آينده امّت ، در زمان پيامبر صلى اللّه عليه و آله تعيين نگرديد و اين امر به عهده امّت نهاده شد تا آگاهان از مهاجر و انصار ، با تشكيل شورا و رايزنى ، آينده امّت را رقم زنند . آيا مى‏توان چنين باورى را پذيرفت و آن را با حقيقت ، منطبق دانست ؟

نكات مربوط به اين فرض تأمّل‏برانگيز را بدين سان مى‏توان بر شمرد :

يك . اگر چنين فرضى را بپذيريم ، پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله مى‏بايست امّت را با نظام شورايى و چند و چونىِ آن آشنا مى‏كرد و حدود ، وظايف و قوانين شورا را مشخّص مى‏ساخت ؛ چرا كه جامعه اسلامى تا آن روز ، نه چنان شيوه‏اى را در ساختار حكومت ، تجربه كرده بود و نه از چگونگى آن آگاهى داشت . آيا معقول است كه بگوييم پيامبر صلى اللّه عليه و آله مردم را در رهبرى آينده امّت ، به شيوه‏اى نامعلوم ، حوالت داده است ؟ !

1.ر . ك : السنن الكبرى : ج ۶ ص ۴۳۶ ح ۱۲۵۵۴ ، الطبقات الكبرى : ج ۲ ص ۲۴۸ .

2.ر . ك : صحيح البخارى : ج ۴ ص ۱۶۱۲ ح ۴۱۶۹ ، صحيح مسلم : ج ۳ ص ۱۲۵۹ ح ۲۲ .

  • نام منبع :
    سیره پیامبر خاتم صلّی الله علیه وآله - جلد ششم
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعي از پژوهشگران
    تعداد جلد :
    7
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    01/01/1394
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 6927
صفحه از 576
پرینت  ارسال به