و مىدانسته كه خود ، پس از گذشت سالها ابلاغ و تبليغ ، روزى به سوى رفيق اعلا اوج مىگيرد ـ ، براى آينده آيين و مكتبش چه انديشيده است ؟ آيا آيندهاى مشخّص را رقم زده است ، يا به هيچ روى ، براى آينده طرحى نيفكنده و يكسر ، كار را به مردم وا نهاده است ؟
عالمان ، محدّثان ، متكلّمان و متفكّران اسلامى در اين باره بسيار نگاشتهاند و نظريّههاى گوناگونى به دست دادهاند .۱به واقع ، آنان كوشيدهاند كه آنچه را در تاريخ اسلام واقع شده ، به گونهاى ، استوار سازند و بر پايه آن ، اصول و ديدگاههايى بنيان نهند ؛ امّا مهم ، پى بردن به حقيقت است كه با نگريستن دقيق به موضوع و بررسى همهجانبه زندگانى پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله حاصل مىگردد . بايد توجّه نمود كه وضع پيامبر صلى اللّه عليه و آله در برابر آينده رسالت ، از سه حال ، خارج نبوده است :
۱ . پيامبر صلى اللّه عليه و آله مسئله را يكسر «مسكوت» گذاشته و در باره آن ، هيچ سخنى با امّت نگفته است .
۲ . پيامبر صلى اللّه عليه و آله آن را به «امّت» ، وا نهاده و به تدبير آنان اعتماد كرده و صحابه را به تعيين سرنوشت آينده رسالت ، مأمور نموده است .
۳ . پيامبر صلى اللّه عليه و آله با «نصّى (تصريحى) روشن» ، آينده را رقم زده و شخصى را كه مىبايد پس از او مسئوليّت هدايت امّت و اداره جامعه اسلامى را به دوش گيرد ، معرّفى كرده است .
اكنون به اين فرضها مىنگريم و چگونگى آنها را بررسى مىكنيم :۲