369
سیره پیامبر خاتم صلّی الله علیه وآله - جلد ششم

۲ / ۲

معرّفى كردن جانشين خود

۴۰۴۵.المعجم الكبيرـ به نقل از عبد اللّه بن مسعود ـ :پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله مرا در ليلة الجِن ،۱به دنبال خود برد . به همراه او رفتم تا به بالاى مكّه رسيديم . پس برايم خطّى كشيد و فرمود : «از اين جا جلوتر نيا» . سپس به شتاب از كوه‏ها بالا رفت و ديدم كه مردانى از قلّه كوه‏ها بر او فرود مى‏آيند ، تا آن جا كه ميان من و او حايل شدند . پس شمشير از نيام بر كشيدم و [با خود ]گفتم : شمشير مى‏زنم تا پيامبر خدا را نجات دهم ، كه گفته‏اش يادم آمد : حركت مكن تا به نزدت بيايم .
در همين حال بودم تا آن كه سپيده دميد و پيامبر صلى اللّه عليه و آله آمد و من ايستاده بودم . فرمود : «پيوسته بدين حال بوده‏اى ؟» . گفتم : اگر يك ماه هم مى‏ماندى ، حركت نمى‏كردم تا بيايى . سپس آنچه را كه مى‏خواستم انجام دهم ، برايش گفتم . فرمود : «اگر حركت مى‏كردى ، همديگر را تا قيامت نمى‏ديديم» . سپس انگشتانش را در ميان انگشتانم كرد و فرمود : «به من وعده داده شده است كه جن و اِنس ، به من ايمان مى‏آورند . انسان‏ها ايمان آورده‏اند و جِنّيان را هم كه ديدى» و فرمود : «گمان مى‏كنم كه مرگم نزديك شده است» .
گفتم : اى پيامبر خدا ! آيا ابو بكر را جانشين خود نمى‏كنى ؟ از من رو گردانْد . فهميدم كه با او موافق نيست . گفتم : اى پيامبر خدا ! آيا عمَر را جانشين خود نمى‏سازى ؟ [باز] از من رو گردانْد و فهميدم كه با او هم موافق نيست . گفتم : اى پيامبر خدا ! آيا على را جانشين خود نمى‏كنى ؟ فرمود : «همان است . سوگند به آن كه جز او معبودى نيست ، اگر با او بيعت كنيد و از او فرمان بَريد ، همه شما را به بهشت ، وارد مى‏كند» .

1.ليلة الجِن ، به يكى از شب‏ها در ماه‏هاى پايانىِ عمر پيامبر صلى اللّه عليه و آله مى‏گويند كه در آن شب ، نمايندگانى از جنّيان ، براى اسلام آوردن ، به حضور ايشان رسيدند . (م)


سیره پیامبر خاتم صلّی الله علیه وآله - جلد ششم
368

۲ / ۲

التَّعريفُ بِخَليفَتِهِ

۴۰۴۵.المعجم الكبير عن ابن مسعود :اِستَتبَعَني رَسولُ اللّهِ صلى اللّه عليه و آله لَيلَةَ الجِنِّ ، فَانطَلَقتُ مَعَهُ حَتّى بَلَغنا أعلى مَكَّةَ ، فَخَطَّ عَلَيَّ خِطَّةً وقالَ : لا تَبرَح . ثُمَّ انصاعَ۱في أجبالٍ ، فَرَأَيتُ الرِّجالَ يَتَحَدَّرونَ عَلَيهِ مِن رُؤوسِ الجِبالِ ، حَتّى حالوا بَيني وبَينَهُ ، فَاختَرَطتُ السَّيفَ وقُلتُ : لَأَضرِبَنَّ حَتّى أستَنقِذَ رَسولَ اللّهِ صلى اللّه عليه و آله ، ثُمَّ ذَكَرتُ قَولَهُ : «لا تَبرَح حَتّى آتِيَكَ» .
قالَ : فَلَم أزَل كَذلِكَ حَتّى أمَّنَا الفَجرُ ، فَجاءَ النَّبِيُّ صلى اللّه عليه و آله وأَنا قائِمٌ ، فَقالَ : ما زِلتَ عَلى حالِكَ ؟ قُلتُ : لَو لَبِثتُ شَهرا ما بَرِحتُ حَتّى تَأتِيَني . ثُمَّ أخبَرتُهُ بِما أرَدتُ أن أصنَعَ ، فَقالَ : لَو خَرَجتَ مَا التَقَيتُ أنا ولا أنتَ إلى يَومِ القِيامَةِ !
ثُمَّ شَبَّكَ أصابِعَهُ في أصابِعي ، فَقالَ : إنّي وُعِدتُ أن يُؤمِنَ بِيَ الجِنُّ وَالإِنسُ ؛ فَأَمَّا الإِنسُ فَقَد آمَنَت بي ، وأَمَّا الجِنُّ فَقَد رَأَيتَ . قالَ : وما أظُنُّ أجَلي إلاّ قَدِ اقتَرَبَ .
قُلتُ : يا رَسولَ اللّهِ ، ألا تَستَخلِفُ أبا بَكرٍ ؟ فَأَعرَضَ عَنّي ، فَرَأَيتُ أنَّهُ لم يَوافِقهُ . قُلتُ : يا رَسولَ اللّهِ ، ألا تَستَخلِفُ عُمَرَ ! فَأَعرَضَ عَنّي ، فَرَأَيتُ أنَّهُ لَم يُوافِقهُ . قُلتُ : يا رَسولَ اللّهِ ، ألا تَستَخلِفُ عَلِيّا ! ! قالَ : ذاكَ ، وَالَّذي لا إلهَ غَيرُهُ ، لَو بايَعتُموهُ وأَطَعتُموهُ أدخَلَكُمُ الجَنَّةَ أكتَعينَ۲.۳

1.انصاع القوم : ذهبوا سراعا (لسان العرب : ج ۸ ص ۲۱۴ «صوع») .

2.أكتعين : تأكيد أجمعين (النهاية : ج ۴ ص ۱۴۹ «كتع») .

3.المعجم الكبير : ج ۱۰ ص ۶۷ ح ۹۹۶۹ ، المصنّف لعبد الرزّاق : ج ۱۱ ص ۳۱۷ ح ۲۰۶۴۶ ، تفسير ابن كثير : ج ۷ ص ۲۷۸ ، البداية والنهاية : ج ۷ ص ۳۶۱ كلّها نحوه ، مجمع الزوائد : ج ۵ ص ۳۳۷ ح ۸۹۴۸ ؛ الأمالي للمفيد : ص ۳۵ ح ۲ نحوه ، بحار الأنوار : ج ۳۸ ص ۱۲۸ ح ۷۹ .

  • نام منبع :
    سیره پیامبر خاتم صلّی الله علیه وآله - جلد ششم
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعي از پژوهشگران
    تعداد جلد :
    7
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    01/01/1394
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 7056
صفحه از 576
پرینت  ارسال به