۴۰۳۳.السيرة النبويّة ، ابن هشامـ به نقل از عاصم بن عمر بن قتاده انصارى ـ :هنگامى كه ابو اُمامه اسعد بن زراره در گذشت ، بنى نجّار ـ كه ابو اُمامه نقيبشان بود ـ ، نزد پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله گرد آمدند و به ايشان گفتند : اى پيامبر خدا ! اين ، بزرگ از ما بود و مىدانى چه شده است . مردى به جاى او برايمان بگمار كه عهدهدار همان كارهايمان باشد كه او بود .
پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله به آنان فرمود : «شما دايىهاى ما هستيد و من ، عهدهدار كارهايتان و نقيب شما هستم» و پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله خوش نداشت كه برخى را به اين كار (نقابت) مختص كند و از فضيلت بنى نجّار كه ميان قوم خود بر مىشمردند ، آن بود كه پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله نقيب آنان بوده است .
۴۰۳۴.الإصابةـ به نقل از سعيد بن ابى عزيز ـ :ابو عزيز جندب بن نعمان اَزدى ، بر پيامبر صلى اللّه عليه و آله وارد شد و اسلام آورد و اسلامش نيكو شد و پيامبر صلى اللّه عليه و آله او را عريف قومش قرار داد .
۴۰۳۵.المستدرك على الصحيحينـ به نقل از جابر بن عبد اللّه ـ :پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله به نقيبان انصار فرمود : «مرا جاى مىدهيد و حفظ مىكنيد ؟» . گفتند : آرى ، آن گاه چه مىبريم ؟ فرمود : «بهشت را» .
۱ / ۱۵
تأسيس نيروهاى مسلّح
۴۰۳۶.تفسير ابن كثيرـ به نقل از ابو العاليه ، در باره سخن خداى متعال : «و خداوند به مؤمنان وعده داد . . . تا پس از ترسشان ايمن شوند»ـ :پيامبر صلى اللّه عليه و آله و يارانش حدود ده سال در مكّه بودند و به خداى يگانه ، پنهانى و با هراس فرا مىخواندند و نيز به پرستش او به تنهايى و بدون هيچ شريكى . آنان فرمان پيكار نداشتند ، تا آن كه بعدها به هجرت به مدينه فرمان يافتند و به مدينه آمدند و خداوند ، ايشان را به پيكار فرمان داد و در آن جا هراسان و شب و روز را غرق سلاح به سر مىبردند و در اين حالت ، تا زمانى كه خواست ، باقى ماندند .آن گاه مردى از يارانش گفت : اى پيامبر خدا ! تا هميشه روزگار اين گونه هراسان باشيم ؟ آيا روزى نمىرسد كه در آن روز ، ايمن و آسوده باشيم و سلاح بر زمين بگذاريم ؟
پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله فرمود : «جز اندكى ، اين گونه باقى نمىمانيد كه مردى از شما بدون سلاح و آهن ، ميان انبوه مردم بنشيند و دستها را به گرد پاهايش حلقه كند» و خداوند ، اين آيه را نازل نمود .