۴۰۱۹.السيرة النبويّة ، ابن هشامـ به نقل از ابن اسحاق ـ :هر گاه پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله در مجلسى ، مردم را به خداوند متعال فرا مىخواند و در آن ، قرآن تلاوت مىكرد و قريش را از آنچه بر امّتهاى پيشين رفته ، هشدار مىداد و از آن مجلس بر مىخاست ، نضر بن حارث بن علقمة بن كِلدة بن عبد مناف بن عبد الدار بن قُصَى ، در آن مجلس ، به جاى پيامبر صلى اللّه عليه و آله مىنشست و براى مردم ، قصّه رستم پهلوان و اسفنديار و پادشاهان فارس را بازگو مىكرد و آن گاه مىگفت : به خداوند سوگند ، محمّد ، بهتر از من حكايت نمىكند و حكايت او ، جز افسانههاى پيشينيان نيست . آنها را رونويسى كنيد ، همان گونه كه من آنها را رونويسى كردهام .
پس خداوند ، در باره او اين آيات را فرو فرستاد : «و گفتند : افسانههاى پيشينيان است كه آنها را رونويسى كرده و صبح و شام ، بر او املا مىشود * بگو : آن را كسى نازل كرده كه رازِ نهانها را در آسمانها و زمين مىداند ، و هموست كه همواره آمرزنده مهربان است»، و نيز در باره او فرو فرستاد : «هر گاه ، آيات ما براى او تلاوت شد ، گفت : افسانههاى پيشينيان است»، و نيز در باره او نازل كرد : «واى بر هر دروغزنِ گناهپيشهاى * كه آيات خدا را كه براى او خوانده مىشود ، مىشنود و باز به حال تكبّر ، چنان كه گويى آن را نشنيده است ، سماجت مىورزد . پس ، او را به عذابى پُردرد ، خبر ده».
۴۰۲۰.السيرة النبويّة ، ابن هشامـ به نقل از ابن اسحاق ـ :بنا بر آنچه به من رسيده ، روزى ، پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله با وليد بن مغيره در مسجد نشسته بود . نضر بن حارث وارد شد تا با آنها در مجلس بنشيند . در آن مجلس ، تعدادى از مردان قريش نيز حضور داشتند . پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله سخن گفت و نضر بن حارث به ايشان اعتراض كرد . پيامبر صلى اللّه عليه و آله با او با دليل و برهان سخن گفت تا او را خاموش نمود و آن گاه ، براى او و ديگر حاضران ، اين آيات را خواند : «در حقيقت ، شما و آنچه غير از خدا مىپرستيد ، هيزم دوزخيد . شما در آن وارد خواهيد شد * اگر اينها خدايانى [واقعى ]بودند ، در آن وارد نمىشدند ، حال آن كه جملگى ، در آن ماندگارند * براى آنها در آن جا ، نالهاى زار است و در آن جا [چيزى ]نمىشنوند».
۴۰۲۱.السيرة النبويّة ، ابن هشامـ به نقل از ابن اسحاق ـ :هر گاه اميّة بن خَلف بن وَهب بن حُذافة بن جُمَح ، پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله را مىديد ، ايشان را به سخره و ريشخند مىگرفت . پس خداوند متعال در بارهاش فرو فرستاد : «واى بر هر بدگوىِ عيبجويى * كه مالى گرد آورْد و آن را بر شمرد * مىپندارد كه مالش او را جاويد كرده است * ولى نه ! قطعا در آتشِ خُرد كننده ، فرو افكنده خواهد شد * و تو چه مىدانى كه آتشِ خُرد كننده چيست ؟ * آتشِ افروخته خداوند است ؛ * همان [آتشى ]كه به دلها مىرسد * همانا آن ، آنان را در ميان فرا مىگيرد * در ستونهايى بلند و سربسته».
ابن هشام مىگويد : «هُمَزَه» به معناى كسى است كه آشكارا از كسى بدگويى كند و براى [تحقير] او ، چشمك بزند و علامت بدهد .