283
سیره پیامبر خاتم صلّی الله علیه وآله - جلد ششم

۳۹۶۵.الكامل فى التاريخ :چون اسلام در ميان انصار انتشار يافت ، گروهى از آنان با هم قرار گذاشتند تا مخفيانه به طورى كه كسى متوجّه نشود ، به نزد پيامبر صلى اللّه عليه و آله روند . پس در موسم حج در ماه ذى حجّه ، با كافران قوم خويش، ره‏سپار مكّه شدند و با پيامبر صلى اللّه عليه و آله ملاقات كردند و قرار گذاشتند كه در ميانه ايّام تشريق ، در عقبه جمع شوند .
شب كه شد ، با سپرى شدن دو سوم آن ، مخفيانه و دزدكى خارج شدند و همگى در عقبه گرد آمدند . آنها هفتاد مرد و دو زن بودند : يكى امّ عماره نُسَيبه دختر كعب و ديگرى اسماء مادر عمرو بن عدى از بنى سلمه .
پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله با عمويش عبّاس بن عبد المطّلب نزد ايشان آمد . عبّاس در آن زمان، هنوز كافر بود؛ امّا دوست داشت براى برادرزاده‏اش پيمان بگيرد . از اين رو ، او نخستين كسى بود كه زبان به سخن گشود و گفت : اى گروه خزرج! (عرب‏ها خزرج و اوس را روى هم خزرج مى‏گفتند) چنان كه مى‏دانيد، محمّد در ميان ما از عزّت و حمايت برخوردار است؛ امّا او خود اصرار دارد كه به شما بپيوندد . پس اگر فكر مى‏كنيد كه در دعوت خود از او وفادار خواهيد بود و حمايتش خواهيد كرد، اينك شما و او ؛ ليكن اگر فكر مى‏كنيد كه رهايش خواهيد كرد ، از همين حالا رهايش كنيد؛ چرا كه او در عزّت و حمايت است .
انصار گفتند : آنچه را تو گفتى، شنيديم . اينك تو خود ـ اى پيامبر خدا ـ سخن بگو و هر پيمانى كه دوست دارى، براى خودت و پروردگارت بگير .
پيامبر صلى اللّه عليه و آله زبان به سخن گشود و قرآن خواند و به اسلام ترغيب كرد و سپس فرمود : «از من، همانند زنان و فرزندانتان حمايت مى‏كنيد» . براء بن معرور، دست پيامبر صلى اللّه عليه و آله را گرفت و گفت : سوگند به آن خدايى كه تو را به حق بر انگيخت، از تو همانند كسان خويش حمايت مى‏كنيم . پس با ما بيعت كن ـ اى پيامبر خدا ـ كه به خدا سوگند، ما مرد جنگيم .
ابو هيثم بن تيّهان، سخن براء را بريد و گفت : اى پيامبر خدا ! ميان ما و مردم ـ يعنى يهود ـ رشته‏هاى پيوندى است و ما آنها را قطع خواهيم كرد . آيا چنانچه خداوند عز و جل تو را پيروز گردانيد ، ممكن است نزد قومت باز گردى و ما را به حال خود، رها كنى ؟
پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله تبسّمى كرد و فرمود : «نه ! خون شما، خون من است و ويرانى شما، ويرانى من است .۱شما از من هستيد و من از شمايم . با هر كه شما در صلح باشيد، من در صلحم و با هر كه شما بجنگيد، من نيز مى‏جنگم . پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله سپس فرمود : «از ميان خود، دوازده نقيب برگزينيد تا نماينده قوم خويش باشند» .
آنان نهُنفر از خزرج و سه نفر از اوس انتخاب كردند .
عبّاس بن عبادة بن نضله انصارى به آنان گفت : اى گروه خزرج ! آيا مى‏دانيد با اين مرد بر سر چه بيعت مى‏كنيد ؟ بر سر جنگيدن با سفيد و سياه، با او بيعت مى‏كنيد . اگر مى‏دانيد كه وقتى اموالتان بر باد مى‏رود و بزرگانتان كشته مى‏شوند، او را وا مى‏گذاريد ، از هم‏اكنون رهايش كنيد؛ زيرا ـ به خدا سوگند ـ آن كار شما، خوارى و زبونى دنيا و آخرت است ؛ ولى اگر فكر مى‏كنيد كه به او وفادار خواهيد ماند ، او را ببريد كه ـ به خدا سوگند ـ خير دنيا و آخرت، در اين است .
آن عدّه گفتند : او را مى‏بريم، اگر چه اموال بر باد روند و بزرگان، كشته شوند ؛ امّا ـ اى پيامبر خدا ـ در برابر اين [وفادارى و حمايت از تو] چه به ما خواهد رسيد ؟
پيامبر صلى اللّه عليه و آله فرمود : «بهشت» . گفتند : دستت را بگشاى . و با او بيعت كردند... . شروط بيعت در اين عقبه با عقبه نخست، فرق مى‏كرد . بيعت نخست ، بر سانِ بيعت زنان بود و اين بيعت، بر جنگيدن با سفيد و سياه .

1.جمله «الهَدَمُ الهَدَمُ» در متن عربى حديث يعنى: حرمت شما حرمت من است، يا : تخريب شما تخريب من است، يا : كسى كه طالب ريختن خون شما باشد، طالب ريختن خون من است و هر كس شما را مهدور الدم بداند، مرا مهدور الدم دانسته است. يكى از معانى «هدم»، قبر است. بر پايه اين معنا ، جمله يعنى: من آن جا قبر مى‏شوم كه شما قبر مى‏شويد. و به قولى، «هدم» به معناى منزل است . بر اين اساس، جمله يعنى: منزل شما منزل من است ، مانند حديث «المحيا محياكم و الممات مماتكم؛ با شما زندگى مى‏كنم و با شما مى‏ميرم و هرگز از شما جدا نخواهم شد» (لسان العرب: ج ۱۲ ص ۶۰۴ مادّه «هدم»).


سیره پیامبر خاتم صلّی الله علیه وآله - جلد ششم
282

۳۹۶۵.الكامل في التاريخ :لَمّا فَشَا الإِسلامُ فِي الأَنصارِ اتَّفَقَ جَماعَةٌ مِنهُم عَلَى المَسيرِ إلَى النَّبِيِّ صلى اللّه عليه و آله ، مُستَخفينَ لا يَشعُرُ بِهِم أحَدٌ ، فَساروا إلى مَكَّةَ فِي المَوسِمِ في ذِي الحِجَّةِ مَعَ كُفّارِ قَومِهِم ، وَاجتَمَعوا بِهِ وواعَدوهُ أوسَطَ أيّامِ التَّشريقِ۱بِالعَقَبَةِ .
فَلَمّا كانَ اللَّيلُ خَرَجوا بَعدَ مُضِيِّ ثُلُثِهِ مُستَخفينَ يَتَسَلَّلونَ حَتَّى اجتَمَعوا بِالعَقَبَةِ ، وهُم سَبعونَ رَجُلاً ، مَعَهُمُ امرَأَتانِ : نُسَيبَةُ بِنتُ كَعبٍ اُمُّ عُمارَةَ ، وأَسماءُ اُمُّ عَمرِو بنِ عَدِيٍّ مِن بَني سَلِمَةَ ، وجاءَهُم رَسولُ اللّهِ ومَعَهُ عَمُّهُ العَبّاسُ بنُ عَبدِ المُطَّلِبِ ، وهُوَ كافِرٌ ، أحَبَّ أن يَتَوَثَّقَ لاِبنِ أخيهِ ، فَكانَ العَبّاسُ أوَّلَ مَن تَكَلَّمَ فَقالَ :
يا مَعشَرَ الخَزرَجِ ـ وكانَتِ العَرَبُ تُسَمِّي الخَزرَجَ وَالأَوسَ بِهِ ـ إنَّ مُحَمَّدا مِنّا حَيثُ قَد عَلِمتُم في عِزٍّ ومَنَعَةٍ ، وإنَّهُ قَد أبى إلاَّ الاِنقِطاعَ إلَيكُم ، فَإِن كُنتُم تَرَونَ أنَّكُم وافونَ لَهُ بِما دَعَوتُموهُ إلَيهِ ومانِعوهُ ، فَأَنتُم وذلِكَ ، وإن كُنتُم تَرَونَ أنَّكُم مُسلِموهُ ، فَمِنَ الآنَ فَدَعوهُ فَإِنَّهُ في عِزٍّ ومَنَعَةٍ .
فَقالَ الأَنصارُ : قَد سَمِعنا ما قُلتَ ، فَتَكَلَّم يا رَسولَ اللّهِ وخُذ لِنَفسِكَ ورَبِّكَ ما أحبَبتَ .
فَتَكَلَّمَ وتَلاَ القُرآنَ ورَغَّبَ فِي الإِسلامِ ، ثُمَّ قالَ : تَمنَعُونّي مِمّا تَمنَعونَ مِنهُ نِساءَكُم وأَبناءَكُم .
ثُمَّ أخَذَ البَراءُ بنُ مَعرورٍ بِيَدِهِ ، ثُمَّ قالَ : وَالَّذي بَعَثَكَ بِالحَقِّ لَنَمنَعَنَّكَ مِمّا نَمنَعُ مِنهُ اُزُرَنا ، فَبايِعنا يا رَسولَ اللّهِ فَنَحنُ وَاللّهِ أهلُ الحَربِ .
فَاعتَرَضَ الكَلامَ أبُو الهَيثَمِ بنِ التَّيِّهانِ فَقالَ : يا رَسولَ اللّهِ ، إنَّ بَينَنا وبَينَ النّاسِ حِبالاً ، وإنّا قاطِعوها ـ يَعنِي اليَهودَ ـ فَهَل عَسَيتَ إن أظهَرَكَ اللّهُ عزّ و جلّ أن تَرجِعَ إلى قَومِكَ وتَدَعَنا ؟
فَتَبَسَّمَ رَسولُ اللّهِ صلى اللّه عليه و آله وقالَ : بَلِ الدَّمُ الدَّمُ وَالهَدمُ الهَدمُ ، أنتُم مِنّي وأَنَا مِنكُم ، اُسالِمُ مَن سالَمتُم واُحارِبُ مَن حارَبتُم .
وقالَ رَسولُ اللّهِ صلى اللّه عليه و آله : أخرِجوا إلَيَّ اثنَي عَشَرَ نَقيبا يَكونونَ عَلى قَومِهِم . فَأَخرَجوهُم تِسعَةً مِنَ الخَزرَجِ وثَلاثَةً مِنَ الأَوسِ .
وقالَ لَهُمُ العَبّاسُ بنُ عُبادَةَ بنِ نَضلَةَ الأَنصارِيُّ : يا مَعشَرَ الخَزرَجِ ، هَل تَدرونَ عَلامَ تُبايِعونَ هذَا الرَّجُلَ ؟ تُبايِعونَهُ عَلى حَربِ الأَحمَرِ وَالأَسوَدِ ، فَإِن كُنتُم تَرَونَ أنَّكُم إذا نُهِكَت أموالُكُم مُصيبَةً وأَشرافُكُم قَتلاً أسلَمتُموهُ ، فَمِنَ الآنَ فَهُوَ وَاللّهِ خِزيُ الدُّنيا وَالآخِرَةِ ، وإن كُنتُم تَرَونَ أنَّكُم وافونَ لَهُ ، فَخُذوهُ فَهُوَ وَاللّهِ خَيرُ الدُّنيا وَالآخِرَةِ .
قالوا : فَإِنّا نَأخُذُهُ عَلى مُصيبَةِ الأَموالِ وقَتلِ الأَشرافِ ، فَما لَنا بِذلِكَ يا رَسولَ اللّهِ ؟ قالَ : الجَنَّةُ ، قالوا : اُبسُط يَدَكَ . فَبايَعوهُ . . . وكانَتِ البَيعَةُ في هذِهِ العَقَبَةِ عَلى غَيرِ الشُّروطِ فِي العَقَبَةِ الاُولى ، فَإِنَّ الاُولى كانَت عَلى بَيعَةِ النِّساءِ ، وهذِهِ البَيعَةَ كانَت عَلى حَربِ الأَحمَرِ وَالأَسوَدِ .۲

1.في المصدر : «التشريف» ، وما أثبتناه هو الصواب ويؤيّده السياق والنصوص السابقة واللاحقة .

2.الكامل في التاريخ : ج ۱ ص ۵۱۲ ، المعجم الكبير : ج ۱۹ ص ۸۹ ح ۱۷۴ عن كعب بن مالك نحوه .

  • نام منبع :
    سیره پیامبر خاتم صلّی الله علیه وآله - جلد ششم
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعي از پژوهشگران
    تعداد جلد :
    7
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    01/01/1394
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 10804
صفحه از 576
پرینت  ارسال به