۳۹۵۴.مجمع البيانـ به نقل از ابو رافع، در بيان داستان پيامبر صلى اللّه عليه و آله كه فرزندان عبد المطّلب را جمع كرد ـ : ايشان، آنان را در شِعب گرد آورد... و سپس فرمود : «خداوند متعال به من فرمان داده است كه عشيره نزديكم را هشدار دهم ، و شما عشيره و طايفه من هستيد . خداوند، هيچ پيامبرى را نفرستاد، مگر اين كه يكى از كسان او را به عنوان برادر و دستيار و وارث و وصى و جانشين وى در ميان كسانش قرار داد .
پس اينك، كدام يك از شما بر مىخيزد و با من بيعت مىكند تا برادر و وارث و دستيار و وصىّ من باشد و برايم به سان هارون نسبت به موسى باشد، با اين تفاوت كه پس از من پيامبرى نيست ؟». همگان خاموش ماندند . پيامبر صلى اللّه عليه و آله فرمود : «يا يكى از شما بر مىخيزد، يا اين كه اين مقامات به غير شما مىرسد. آن گاه قطعاً پشيمان خواهيد شد !».
پيامبر صلى اللّه عليه و آله سه بار، اين سخن را باز گفت ، و بار سوم، على عليه السلام برخاست و با پيامبر صلى اللّه عليه و آله بيعت كرد و دعوتش را پذيرفت .
۳۹۵۵.شرح نهج البلاغة، ابن ابى الحديد ـ به نقل از ابو جعفر اِسكافى ـ :در روايت صحيح آمده است كه پيامبر صلى اللّه عليه و آله در ابتداى دعوتش و پيش از ظهور و انتشار اسلام در مكّه ، على عليه السلام را مأمور كرد كه خوراكى براى او تهيّه و بنى عبد المطّلب را به آن دعوت كند .
پس ، على عليه السلام خوراك را آماده ساخت و آنان را دعوت كرد . آنان ، آن روز بيرون آمدند ، بى آن كه پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله چيزى بگويد ؛ چرا كه عمويش ابو لهب ، سخنى گفت . پس روز دوم نيز على عليه السلام را مأمور كرد تا مانند همان خوراك را آماده كرده ، دوباره دعوتشان كند . پس تهيّه كرد و دعوتشان نمود و آنان ، غذا را خوردند .
سپس پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله با آنان به گفتگو پرداخت و به دين ، دعوتشان كرد و على عليه السلام را نيز در زمره آنان دعوت كرد ؛ چون او هم از بنى عبد المطّلب بود . سپس ضمانت كرد كه اگر كسى از ميان آنان ، پشتيبانى و يارىاش كند ، او را برادر دينى خود و وصىّ خود پس از مرگش و جانشين خويش مىگردانَد .
همه خوددارى كردند و تنها على عليه السلام پاسخ داد و گفت : من تو را بر آنچه آوردهاى ، يارى مىدهم و بارت را بر دوش مىكشم و با تو بيعت مىكنم . پس پيامبر صلى اللّه عليه و آله چون ديد كه آنان ، وى را وا نهادند و على عليه السلام يارىاش داد و از آنان سرپيچى و از او فرمانبردارى ديد و خوددارى آنان و اجابت على عليه السلام را به عيان مشاهده كرد ، فرمود : «اين ، برادر و وصى و جانشينم پس از من است» . آنان برخاستند ، در حالى كه ريشخند مىكردند و مىخنديدند و به ابو طالب مىگفتند : از پسرت اطاعت كن . او را بر تو فرمانروا كرده است !