255
سیره پیامبر خاتم صلّی الله علیه وآله - جلد ششم

۳۹۵۲.امام على عليه السلام :چون آيه «و خويشاوندان نزديكت را هشدار بده»بر پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله نازل شد ، مرا فرا خواند و به من فرمود : «اى على ! خداوند به من فرمان داد كه به خويشان نزديكم ، هشدار دهم و من ، دل‏تنگ و درمانده شدم ؛ چون مى‏دانستم كه هر گاه اين دعوت را برايشان آشكار كنم ، از آنان چيزى مشاهده مى‏كنم كه نمى‏پسندم ... . پس طعامى به اندازه يك صاع۱آماده كن و ران گوسفندى بر آن بنِه و ظرفى بزرگ هم از شير پُر كن . سپس بنى عبد المطّلب را براى من گِرد آور تا با آنان سخن بگويم و آنچه فرمان يافته‏ام ، به آنان برسانم» .
پس من آنچه را بِدان فرمان يافته بودم ، انجام دادم و آنان را كه در آن روز ، چهل تن ، يكى كم يا بيش بودند ، فرا خواندم . در ميان آنان ، عموهاى پيامبر خدا : ابو طالب ، حمزه ، عبّاس و ابو لهب نيز بودند .
پس چون به نزد ايشان گِرد آمدند ، از من خواست تا خوراكى را كه براى آنان آماده كرده بودم ، بياورم . آوردم و چون آن را نهادم ، پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله تكّه گوشتى برداشت و با دندان‏هايش آن را پاره پاره كرد و در اطراف سينى نهاد و فرمود : «با نام خدا شروع كنيد» .
پس آنان خوردند تا جايى كه ديگر به چيزى نياز نداشتند ؛ امّا غذا دست‏نخورده مى‏نمود و سوگند به خدايى كه جان على در دست اوست ، همه آن غذا ، خوراك يك نفرشان بود .
سپس فرمود : «به آنان نوشيدنى بده» و من ، همان ظرف بزرگ را آوردم و از آن نوشيدند تا همگى سيراب شدند و به خدا سوگند ، يكى از آنان به تنهايى ، مانند آن را مى‏نوشيد .
پس چون پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله خواست با آنان گفتگو كند ، ابو لهب پيش‏دستى كرد و گفت : عجب! اين همراهتان ، جادويتان كرد ! آنان ، متفرّق شدند و پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله با آنان سخن نگفت . پس فرمود : «فردا ، اى على ! اين مرد ، چنان كه شنيدى ، بر من پيش‏دستى كرد و قوم ، پيش از آن كه با آنان سخن بگويم ، متفرّق شدند . پس براى ما خوراكى همچون گذشته بساز و آنان را براى من گِرد آور» .
من ، آماده كردم و آنان را فرا خواندم . پيامبر صلى اللّه عليه و آله از من خواست تا خوراك را بياورم . من هم آوردم . چنان كرد كه ديروز كرده بود ، و همه خوردند تا آن جا كه ديگر به چيزى نياز نداشتند . سپس فرمود : «به آنان نوشيدنى بده» و من، همان ظرف بزرگ را آوردم و همگى نوشيدند تا سيراب شدند .
سپس پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله فرمود : «اى بنى عبد المطّلب ! به خدا سوگند ، هيچ جوانى را در عرب نمى‏شناسم كه براى قومش چيزى بهتر از آنچه من براى شما آورده‏ام ، آورده باشد . من خير دنيا و آخرت را براى شما آورده‏ام و خداى متعال به من فرمان داده كه شما را به آن فرا بخوانم . پس كدامتان مرا بر اين امر ، يارى مى‏دهد تا برادر و وصى و جانشين من در ميان شما باشد ؟» .
همه خاموش ماندند و من گفتم : ... من ـ اى پيامبر خدا ـ وزير تو مى‏شوم !
پس دست بر گردنم نهاد و فرمود : «اين ، برادر و وصى و جانشين من در ميان شماست . پس گوش به فرمان و مطيعش باشيد» . آن جمع در حالى برخاستند ، كه مى‏خنديدند و به ابو طالب مى‏گفتند : به تو فرمان داد كه گوش به فرمان و فرمان‏بردار پسرت باشى !

1.برابر سه كيلو .


سیره پیامبر خاتم صلّی الله علیه وآله - جلد ششم
254

۳۹۵۲.الإمام عليّ عليه السلام :لَمّا نَزَلَت هذِهِ الآيَةُ عَلى رَسولِ‏اللّهِ صلى اللّه عليه و آله : « وَ أَنذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ »، دَعاني رَسولُ اللّهِ صلى اللّه عليه و آله فَقال لي : يا عَلِيُّ ، إنَّ اللّهَ أمَرَني أن اُنذِرَ عَشيرَتِي الأَقرَبينَ ، فَضِقتُ بِذلِكَ ذَرعا ، وعَرَفتُ أنّي مَتى اُباديهِم بِهذَا الأَمرِ أرى مِنهُم ما أكرَهُ ، فَصَمَتُّ عَلَيهِ حَتّى جاءَني جَبرَئيلُ فَقالَ : «يا مُحَمَّدُ ، إنَّكَ إن لا تَفعَل ما تُؤمَرُ بِهِ يُعَذِّبكَ رَبُّكَ» ، فَاصنَع لَنا صاعا مِن طَعامٍ ، وَاجعَل عَلَيهِ رِجلَ شاةٍ ، وَاملَأ لَنا عُسّا۱مِن لَبَنٍ ، ثُمَّ اجمَع لي بَني عَبدِ المُطَّلِبِ حَتّى اُكَلِّمَهُم واُبَلِّغَهُم ما اُمِرتُ بِهِ .
فَفَعَلتُ ما أمَرَني بِهِ ، ثُمَّ دَعَوتُهُم لَهُ وهُم يَومَئِذٍ أربَعونَ رَجُلاً ، يَزيدونَ رَجُلاً أو يَنقُصونَهُ ، فيهِم أعمامُهُ : أبو طالِبٍ وحَمزَةُ وَالعَبَّاسُ وأَبو لَهَبٍ ، فَلَمّا اجتَمَعوا إلَيهِ دَعاني بِالطَّعامِ الَّذي صَنَعتُ لَهُم ، فَجِئتُ بِهِ ، فَلَمّا وَضَعتُهُ تَناوَلَ رَسولُ اللّهِ صلى اللّه عليه و آله حِذيَةً۲مِنَ اللَّحمِ ، فَشَقَّها بِأَسنانِهِ ، ثُمَّ ألقاها في نَواحِي الصَّحفَةِ۳، ثُمَّ قالَ : خُذوا بِسمِ اللّهِ . فَأَكَلَ القَومُ حَتّى ما لَهُم بِشَيءٍ حاجَةٌ وما أرى إلاّ مَوضِعَ أيديهِم ، وَايمُ اللّهِ الَّذي نَفسُ عَلِيٍّ بِيَدِهِ ، وإن كانَ الرَّجُلُ الواحِدُ مِنهُم لَيَأكُلُ ما قَدَّمتُ لِجَميعِهِم .
ثُمَّ قالَ : اِسقِ القَومَ ، فَجِئتُهُم بِذلِكَ العُسِّ ، فَشَرِبوا مِنهُ حَتّى رَووا مِنهُ جَميعا ، وَايمُ اللّهِ إن كانَ الرَّجُلُ الواحِدُ مِنهُم لَيَشرَبُ مِثلَهُ ، فَلَمّا أرادَ رَسولُ اللّهِ صلى اللّه عليه و آله أن يُكَلِّمَهُم بَدَرَهُ أبو لَهَبٍ إلَى الكَلامِ ، فَقالَ : لَهَدَّ۴ما سَحَرَكُم صاحِبُكُم ! فَتَفَرَّقَ القَومُ ولَم يُكَلِّمهُم رَسولُ اللّهِ صلى اللّه عليه و آله . فَقالَ : الغَدَ يا عَلِيُّ ، إنَّ هذَا الرَّجُلَ سَبَقَني إلى ما قَد سَمِعتَ مِنَ القَولِ ، فَتَفَرَّقَ القَومُ قَبلَ أن اُكَلِّمَهُم ، فَعُد لَنا مِنَ الطَّعامِ بِمِثلِ ما صَنَعتَ ، ثُمَّ اجمَعهُم إلَيَّ .
قالَ : فَفَعَلتُ ، ثُمَّ جَمَعتُهُم ثُمَّ دَعاني بِالطَّعامِ فَقَرَّبتُهُ لَهُم ، فَفَعَلَ كَما فَعَلَ بِالأَمسِ ، فَأَكَلوا حَتّى ما لَهُم بِشَيءٍ حاجَةٌ . ثُمَّ قالَ : اِسقِهِم . فَجِئتُهُم بِذلِكَ العُسِّ ، فَشَرِبوا حَتّى رَووا مِنهُ جَميعا ، ثُمَّ تَكَلَّمَ رَسولُ اللّهِ صلى اللّه عليه و آله ، فَقالَ : يا بَني عَبدِ المُطَّلِبِ ، إنّي وَاللّهِ ما أعلَمُ شابّا فِي العَرَبِ جاءَ قَومَهُ بِأَفضَلَ مِمّا قَد جِئتُكُم بِهِ ؛ إنّي قَد جِئتُكُم بِخَيرِ الدُّنيا وَالآخِرَةِ ، وقَد أمَرَنِي اللّهُ تَعالى أن أدعُوَكُم إلَيهِ ، فَأَيُّكُم يُؤازِرُني عَلى هذَا الأَمرِ عَلى أن يَكونَ أخي ووَصِيّي وخَليفَتي فيكُم ؟ قالَ : فَأَحجَمَ القَومُ عَنها جَميعا ، وقُلتُ : . . . أنَا يا نَبِيَّ اللّهِ ، أكونُ وزَيرَكَ عَلَيهِ ، فَأَخَذَ بِرَقَبَتي ، ثُمَّ قالَ : إنَّ هذا أخي ووَصِيّي وخَليفَتي فيكُم ، فَاسمَعوا لَهُ وأَطيعوا . قالَ : فَقامَ القَومُ يَضحَكونَ ويَقولونَ لِأبي طالِبٍ : قد أمَرَكَ أن تَسمَعَ لاِبنِكَ وتُطيعَ .۵

1.العُسّ : القدح الكبير (النهاية : ج ۳ ص ۲۳۶ «عسس») .

2.الحِذْية : أي قطعة . قيل : هي ـ بالكسر ـ ما قطع من اللحم طولاً (النهاية : ج ۱ ص ۳۵۷ «حذا») .

3.الصَّحْفَة : إناء كالقَصْعة المبسوطة ونحوها(النهاية : ج۳ ص۱۳ «صحف») .

4.لَهَدّ : كلمة يُتعجّب بها (النهاية : ج ۵ ص ۲۵۰ «هدد») .

5.تاريخ الطبري : ج ۲ ص۳۱۹ ـ ۳۲۱ ، تاريخ دمشق : ج ۴۲ ص ۴۸ ح ۸۳۸۱ ، تاريخ الإسلام للذهبي : ج ۱ ص ۱۴۴ كلّها عن ابن عبّاس ، كنز العمّال : ج ۱۳ ص ۱۳۱ ح ۳۶۴۱۹ و ص ۱۱۴ ح ۳۶۳۷۱ ؛ الأمالي للطوسي : ص ۵۸۲ ح ۱۲۰۶ عن ابن عبّاس وفيه «ووزيري» بعد «وصيّي» ، تفسير فرات : ص ۳۰۱ ح ۳۰۶ و ص ۲۹۹ ح ۴۰۴ عن جعفر بن محمّد بن أحمد بن يوسف ، مجمع البيان : ج ۷ ص ۳۲۲ عن البراء بن عازب وكلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج ۳۸ ص ۲۲۳ ح ۲۴ .

  • نام منبع :
    سیره پیامبر خاتم صلّی الله علیه وآله - جلد ششم
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعي از پژوهشگران
    تعداد جلد :
    7
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    01/01/1394
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 10816
صفحه از 576
پرینت  ارسال به