247
سیره پیامبر خاتم صلّی الله علیه وآله - جلد ششم

۲ / ۹

عرضه رسالت خود به قبيله‏ها

۳۹۴۶.المناقب ، ابن شهرآشوب :پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله در موسم حج ، [نبوّت] خود را بر قبايل عرب عرضه مى‏داشت . در اين ميان به گروهى از قبيله خزرج بر خورد و فرمود : «آيا نمى‏نشينيد تا برايتان سخن بگويم ؟» . گفتند : چرا . و نشستند و پيامبر صلى اللّه عليه و آله آنان را به خدا دعوت نمود و برايشان قرآن خواند .
خزرجيان به يكديگر گفتند : اى قوم ! بدانيد كه ـ به خدا سوگند ـ اين ، همان پيامبرى است كه يهوديان ، شما را به آمدنش تهديد مى‏كردند . پس مبادا ديگران (يهوديان) در گرويدن به او ، بر شما پيشى گيرند . آن گاه ، اسلام آوردند و به پيامبر صلى اللّه عليه و آله گفتند : ما قوم خود را در حالى ترك كرده‏ايم [و به اين جا آمده‏ايم] كه ميان هيچ قومى به اندازه آنان دعوا و دشمنى نيست . اميد است كه خداوند به بركت تو ، ميان ايشان اُلفت افكند . پس به ميان آنان مى‏آيى و به دين خود دعوتشان مى‏نمايى .
اينان ، شش نفر بودند و چون به مدينه آمدند و قوم خود را از ماجرا آگاه كردند ، سالى بر نيامده ، در هر كوى و برزن مدينه ، سخن از پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله بود . سال آينده ، دوازده مرد از انصار به حج آمدند و پيامبر صلى اللّه عليه و آله را ملاقات كردند و با ايشان به بيعت زنان ، بيعت نمودند ، اين كه چيزى را شريك خدا قرار ندهند و دزدى نكنند و ... .

۳۹۴۷.المناقب ، ابن شهرآشوب :هنگامى كه پيامبر صلى اللّه عليه و آله دعوت خود را به قبايل عرضه مى‏كرد ، نزد بنى كِلاب آمد . آنها گفتند : ما به اين شرط با تو بيعت مى‏كنيم كه پس از تو ، كار [خلافت] به ما منتقل شود .
پيامبر صلى اللّه عليه و آله فرمود : «كار ، دست خداست . اگر او خواست ، به شما خواهد رسيد و اگر نخواست ، به ديگرى واگذار خواهد شد» .
بنى كلاب رفتند و بيعت نكردند و گفتند : ما در راه تو ، شمشير نمى‏زنيم كه بعدا ديگران را بر ما حكومت دهى !


سیره پیامبر خاتم صلّی الله علیه وآله - جلد ششم
246

۲ / ۹

عَرضُ رِسالَتِهِ عَلَى القَبائِلِ

۳۹۴۶.المناقب لابن شهر آشوب :كانَ النَّبِيُّ صلى اللّه عليه و آله يَعرِضُ نَفسَهُ عَلى قَبائِلِ العَرَبِ فِي المَوسِمِ ، فَلَقِيَ رَهطا مِنَ الخَزرَجِ فَقالَ : ألا تَجلِسونَ اُحَدِّثكُم ؟ قالوا : بَلى ، فَجَلَسوا إلَيهِ فَدَعاهُم إلَى اللّهِ ، وتَلا عَلَيهِمُ القُرآنَ ، فَقالَ بَعضُهُم لِبَعضٍ : يا قَومِ ، تَعلَمونَ۱ـ وَاللّهِ ـ أنَّهُ النَّبِيُّ الَّذي كانَ يَوعِدُكُم بِهِ اليَهودُ ، فَلا يَسبِقَنَّكُم إلَيهِ أحَدٌ . فَأَجابوهُ ، وقالوا لَهُ : إنّا قَد تَرَكنا قَومَنا ولا قَومَ بَينَهُم مِنَ العَداوَةِ وَالشَّرِّ مِثلَ ما بَينَهُم ، وعَسى أن يَجمَعَ اللّهُ بَينَهُم بِكَ ، فَتَقدَمَ عَلَيهِم وتَدعوهُم إلى أمرِكَ . وكانوا سِتَّةَ نَفَرٍ .
قالَ : فَلَمّا قَدِمُوا المَدينَةَ فَأَخبَروا قَومَهُم بِالخَبَرِ ، فَما دارَ حَولٌ إلاّ وفيها حَديثُ رَسولِ اللّهِ صلى اللّه عليه و آله ، حَتّى إذا كانَ العامُ المُقبِلُ أتَى المَوسِمَ مِنَ الأَنصارِ اثنا عَشَرَ رَجُلاً ، فَلَقُوا النَّبِيَّ صلى اللّه عليه و آله فَبايَعوهُ عَلى بَيعَةِ النِّساءِ : ألاّ يُشرِكوا بِاللّهِ شَيئا ، ولا يَسرِقوا ، إلى آخِرِها .۲

۳۹۴۷.المناقب لابن شهر آشوب :لَمّا كانَ النَّبِيُّ صلى اللّه عليه و آله يَعرِضُ نَفسَهُ عَلَى القَبائِلِ جاءَ إلى بَني كِلابٍ ، فَقالوا : نُبايِعُكَ عَلى أن يَكونَ لَنَا الأَمرُ بَعدَكَ ، فَقالَ : الأَمرُ لِلّهِ فَإن شاءَ كانَ فيكُم أو في غَيرِكُم ، فَمَضَوا ولَم يُبايِعوهُ وقالُوا : لا نَضرِبُ لِحَربِكَ بِأَسيافِنا ثُمَّ تُحَكِّمُ عَلَينا غَيرَنا !۳

1.في المصدر : «تعلموا» ، والتصويب من بحار الأنوار .

2.المناقب لابن شهرآشوب : ج ۱ ص ۱۸۱ ، بحار الأنوار : ج ۱۹ ص ۲۵ ح ۱۵ .

3.المناقب لابن شهرآشوب : ج ۱ ص ۲۵۷ نقلاً عن أبي جرير الطبري ، بحار الأنوار : ج ۲۳ ص ۷۴ ح ۲۳ .

تعداد بازدید : 7888
صفحه از 576
پرینت  ارسال به