۳۹۳۶.تاريخ اليعقوبىـ به نقل از ابو عبد اللّه فضل بن عبد الرحمان هاشمى ـ :آنها (قريشيان) در خانه حارث بن عبد المطّلب و چهل مرد ، يكى بيش يا كم بودند . او (على عليه السلام ) [به فرمان پيامبر صلى اللّه عليه و آله ] غذايى برايشان درست كرد و ده تن ، ده تن [كنار سفره آمدند و ]خوردند تا سير شدند ، و همه غذا ، يك ران گوسفند بود ، و نوشيدنىشان ، كاسه بزرگى شير ، در حالى كه برخى از آنان ، يك بز را مىخورد و يا [به تنهايى] يك پيمانه بزرگ را مىنوشيد .
آن گاه پيامبر صلى اللّه عليه و آله آنان را هشدار داد ، همان گونه كه خداوند به او فرمان داده بود و آنها را به پرستش خداى متعال فرا خواند و به آنها برترىبخشى خداوند و اختصاص دادن [آغاز دعوت] به ايشان را اعلام كرد ؛ زيرا خداوند، پيامبر را ميان ايشان برانگيخته بود و به او فرمان هشدار دادن به ايشان را داده بود .
ابو لهب گفت : دستان او را بگيريد ، پيش از آن كه ديگران دست وى را بگيرند ، كه آن گاه اگر منعش كنيد ، كشته مىشويد و اگر رهايش كنيد ، خوار مىشويد .
ابو طالب گفت : چه زشت ! به خدا سوگند ، او را يارى مىدهيم و كمكش مىكنيم . اى برادرزاده ! هر گاه خواستى به سوى خدايت فرا بخوانى ، به ما بگو تا با سلاح ، همراهت بيرون بياييم .
و آن روز ، جعفر بن ابى طالب و عبيدة بن حارث و مردم فراوانى اسلام آوردند و كارشان آشكار و تعدادشان فراوان شد و با خويشاوندان مشركشان به مخالفت برخاستند ، و قريش ، هر كدام از آنها را كه ضعيف مىشمرد ، مىگرفت و مىخواست از اسلام باز گردند و به پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله ناسزا گويند ، و از جمله كسانى كه در راه خدا شكنجه شدند ، عمّار ياسر و پدرش ياسر و مادرش سميّه بودند ، تا آن جا كه ابو جهل ، سميّه را با زدن نيزهاى به جلوى او كشت و او نخستين شهيد در اسلام بود و ديگر شكنجه شدگان ، خبّاب بن اَرَت ، صُهَيب بن سنان ، ابو فُكَيهه اَزدى ، عامر بن فَهيره و بلال بن رَباح بودند .
و خبّاب بن اَرَت گفت : اى پيامبر خدا ! براى ما دعا كن . فرمود : «شما عجله مىكنيد . مردانى پيش از شما [در اديان قبلى ]شانههاى آهنين ، به بدنشان مىكشيدند و با ارّه ، دو پاره مىشدند ؛ امّا اين كارها ، آنها را از دينشان باز نمىگرداند . به خدا سوگند ، خداوند، اين كار (اسلام) را چنان به كمال خواهد رساند كه سوار از صنعا [در جنوب يمن] تا حضرموت [در شمال يمن] مىرود و جز از خدا از چيزى نمىترسد ، در حالى كه گرگ بر ماده بز او ، مسلّط است [ولى كارى با او ندارد]» .