231
سیره پیامبر خاتم صلّی الله علیه وآله - جلد ششم

۳۹۳۶.تاريخ اليعقوبىـ به نقل از ابو عبد اللّه فضل بن عبد الرحمان هاشمى ـ :آنها (قريشيان) در خانه حارث بن عبد المطّلب و چهل مرد ، يكى بيش يا كم بودند . او (على عليه السلام ) [به فرمان پيامبر صلى اللّه عليه و آله ] غذايى برايشان درست كرد و ده تن ، ده تن [كنار سفره آمدند و ]خوردند تا سير شدند ، و همه غذا ، يك ران گوسفند بود ، و نوشيدنى‏شان ، كاسه بزرگى شير ، در حالى كه برخى از آنان ، يك بز را مى‏خورد و يا [به تنهايى] يك پيمانه بزرگ را مى‏نوشيد .
آن گاه پيامبر صلى اللّه عليه و آله آنان را هشدار داد ، همان گونه كه خداوند به او فرمان داده بود و آنها را به پرستش خداى متعال فرا خواند و به آنها برترى‏بخشى خداوند و اختصاص دادن [آغاز دعوت] به ايشان را اعلام كرد ؛ زيرا خداوند، پيامبر را ميان ايشان برانگيخته بود و به او فرمان هشدار دادن به ايشان را داده بود .
ابو لهب گفت : دستان او را بگيريد ، پيش از آن كه ديگران دست وى را بگيرند ، كه آن گاه اگر منعش كنيد ، كشته مى‏شويد و اگر رهايش كنيد ، خوار مى‏شويد .
ابو طالب گفت : چه زشت ! به خدا سوگند ، او را يارى مى‏دهيم و كمكش مى‏كنيم . اى برادرزاده ! هر گاه خواستى به سوى خدايت فرا بخوانى ، به ما بگو تا با سلاح ، همراهت بيرون بياييم .
و آن روز ، جعفر بن ابى طالب و عبيدة بن حارث و مردم فراوانى اسلام آوردند و كارشان آشكار و تعدادشان فراوان شد و با خويشاوندان مشركشان به مخالفت برخاستند ، و قريش ، هر كدام از آنها را كه ضعيف مى‏شمرد ، مى‏گرفت و مى‏خواست از اسلام باز گردند و به پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله ناسزا گويند ، و از جمله كسانى كه در راه خدا شكنجه شدند ، عمّار ياسر و پدرش ياسر و مادرش سميّه بودند ، تا آن جا كه ابو جهل ، سميّه را با زدن نيزه‏اى به جلوى او كشت و او نخستين شهيد در اسلام بود و ديگر شكنجه شدگان ، خبّاب بن اَرَت ، صُهَيب بن سنان ، ابو فُكَيهه اَزدى ، عامر بن فَهيره و بلال بن رَباح بودند .
و خبّاب بن اَرَت گفت : اى پيامبر خدا ! براى ما دعا كن . فرمود : «شما عجله مى‏كنيد . مردانى پيش از شما [در اديان قبلى ]شانه‏هاى آهنين ، به بدنشان مى‏كشيدند و با ارّه ، دو پاره مى‏شدند ؛ امّا اين كارها ، آنها را از دينشان باز نمى‏گرداند . به خدا سوگند ، خداوند، اين كار (اسلام) را چنان به كمال خواهد رساند كه سوار از صنعا [در جنوب يمن] تا حضرموت [در شمال يمن] مى‏رود و جز از خدا از چيزى نمى‏ترسد ، در حالى كه گرگ بر ماده بز او ، مسلّط است [ولى كارى با او ندارد]» .


سیره پیامبر خاتم صلّی الله علیه وآله - جلد ششم
230

۳۹۳۶.تاريخ اليعقوبي عن أبي عبداللّه‏ الفضل بن عبد الرحمن الهاشمي : إنَّهُم كانوا في دارِ الحارِثِ بنِ عَبدِ المُطَّلِبِ وكانوا أربَعينَ رَجُلاً يَزيدونَ رَجُلاً أو يَنقُصونَهُ ، فَصَنَعَ لَهُم طَعاما ، فَأَكَلوا عَشَرَةً عَشَرَةً حَتّى شَبِعوا ، وكانَ جَميعُ طَعامِهِم رِجلَ شاةٍ ، وشَرابُهُم عُسٌّ مِن لَبَنٍ ، وإنَّ مِنهُم مَن يَأكُلُ الجَذَعَةَ۱ويَشرَبُ الفَرَقَ۲.
ثُمَّ أنذَرَهُم كَما أمَرَهُ اللّهُ ودَعاهُم إلى عِبادَةِ اللّهِ تَعالى ، وأَعلَمَهُم تَفضيلَ اللّهِ إيّاهُم وَاختِصاصَهُ لَهُم ؛ إذ بَعَثَهُ بَينَهُم وأَمَرَهُ أن يُنذِرَهُم .
فَقالَ أبو لَهَبٍ : خُذوا عَلى يَدَي صاحِبِكُم قَبلَ أن يَأخُذَ عَلى يَدِهِ غَيرُكُم ، فَإِن مَنَعتُموهُ قُتِلتُم ، وإن تَرَكتُموهُ ذَلَلتُم !
فَقالَ أبو طالِبٍ : يا عَورَةُ ! وَاللّهِ لَنَنصُرَنَّهُ ثُمَّ لَنُعينَنَّهُ . يَابن أخي ، إذا أرَدتَ أن تَدعُوَ إلى رَبِّكَ فَأَعلِمنا حَتّى نَخرُجَ مَعَكَ بِالسِّلاحِ .
وأَسلَمَ يَومَئِذٍ جَعفَرُ بنُ أبي طالِبٍ وعُبَيدَةُ بنُ الحارِثِ ، وأَسلَمَ خَلقٌ عَظيمٌ ، وظَهَرَ أمرُهُم وكَثُرَت عِدَّتُهُم ، وعانَدوا ذَوي أرحامِهِم مِنَ المُشرِكينَ ، فَأَخَذَت قُرَيشٌ مَنِ استَضعَفَت مِنهُم إلَى الرُّجوعِ عَنِ الإِسلامِ وَالشَّتمِ لِرَسولِ اللّهِ ، فَكانَ مِمَّن يُعَذَّبُ فِي اللّهِ : عَمّارُ بنُ ياسِرٍ ، وياسِرٌ أبوهُ ، وسُمَيَّةُ اُمُّهُ ، حَتّى قَتَلَ أبو جَهلٍ سُمَيَّةَ ؛ طَعَنَها في قُبُلِها فَماتت ، فَكانَت أوَّلَ شَهيدٍ فِي الإِسلامِ ؛ وخَبّابُ بنُ الأَرَتِّ ، وصُهَيبُ بنُ سِنانٍ ، وأَبو فُكَيهَةَ الأَزدِيُّ ، وعامِرُ بنُ فَهيرَةَ ، وبِلالُ بنُ رَباحٍ .
وقالَ خَبّابُ بنُ الأَرَتِّ : يا رَسولَ اللّهِ ادعُ لَنا ، قالَ : إنَّكُم لَتَعجَلونَ ، لَقَد كانَ الرَّجُلُ مِمَّن كانَ قَبلَكُم يُمَشَّطُ بِأَمشاطِ الحَديدِ ، ويُشَقُّ بِالمِنشارِ فَلا يَرُدُّهُ ذلِكَ عَن دينِهِ ، وَاللّهِ لَيُتَمِّمَنَّ اللّهُ هذَا الأَمرَ حَتّى يَسيرَ الرّاكِبُ مِن صَنعاءَ إلى حَضرَمَوتَ لا يَخافُ إلاَّ اللّهَ وَالذِّئبَ عَلى عَنزِهِ .۳

1.الجَذَعُ : هو من الإبل ما دخل في السنة الخامسة ، ومن البقر والمَعز ما دخل في الثانية (مجمع البحرين : ج ۱ ص ۲۷۹ «جذع») . والاُنثى جَذَعَة .

2.الفَرقُ والفَرَق : مكيال ضخم لأهل المدينة معروف (لسان العرب : ج ۱۰ ص ۳۰۵ «فرق») .

3.تاريخ اليعقوبي : ج ۲ ص ۲۷ و راجع : دعائم الإسلام : ج ۱ ص ۱۵ والخرائج والجرائح : ج ۱ ص ۹۲ ح ۱۵۳ والمناقب لابن شهرآشوب : ج ۲ ص ۲۴ .

  • نام منبع :
    سیره پیامبر خاتم صلّی الله علیه وآله - جلد ششم
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعي از پژوهشگران
    تعداد جلد :
    7
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    01/01/1394
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 7315
صفحه از 576
پرینت  ارسال به