۴۳۱۰.المناقب، ابن شهر آشوب ـ به نقل از ابن مهدى مامطيرى در المجالس ـ :پيامبر صلى اللّه عليه و آله به خسرو [پرويز] نوشت : «از محمّد ، فرستاده خدا ، به خسرو ، پورِ هرمز . امّا بعد، اسلام بياور تا به سلامت بمانى، وگرنه با خدا و فرستادهاش اعلام جنگ نما . درود بر كسى كه از راه راست ، پيروى كرد!» .
چون نامه به خسرو رسيد ، آن را پاره كرد و بدان ، بىاحترامى نمود و گفت : اين كيست كه مرا به دين خود ، فرا مىخوانَد و نامش را پيش از نام من مىآورد؟! و مُشتى خاك براى پيامبر صلى اللّه عليه و آله فرستاد .
پيامبر صلى اللّه عليه و آله فرمود : «خداوند ، مُلك او را پاره پاره كند كه نامه مرا پاره كرد! بدانيد كه به زودى ، شما مُلك او را متلاشى خواهيد كرد . و برايم مشتى خاك فرستاد ؛ بدانيد كه به زودى ، خاك او را تصرّف خواهيد كرد» .
و چنان شد كه ايشان فرمود .
و ـ مُحَلِّم بن جَثّامه۱
۴۳۱۱.تفسير الطبرىـ به نقل از ابن عمر ـ :پيامبر صلى اللّه عليه و آله مُحَلِّم بن جَثّامه را به جنگى فرستاد. عامر بن اضبط به آنان (مسلمانان) برخورد و با سلامِ اسلامى به آنان سلام داد؛ امّا چون از زمان جاهليت ميان ايشان (طايفه مُحَلّم و عامر) كينهاى بود، مُحَلّم تيرى به سوى او انداخت و وى را كُشت. خبر به پيامبر خدا رسيد. عُيَينَه و اَقْرَع ، درباره او [كه قصاص شود يا ديه بدهند ]صحبت كردند. اقرع گفت : اى پيامبر خدا! امروز ، به سنّت عمل كن و فردا ، آن را تغيير ده .۲
عُيَينه گفت : نه . به خدا سوگند، همچنان كه زنان من ، داغدار شدند ، زنان او نيز بايد داغدار شوند.
در اين وقت ، مُحَلّم ، در حالى كه دو بُرد بر تن داشت ، آمد و در برابر پيامبر خدا نشست تا ايشان برايش طلبِ آمرزش كند ؛ امّا پيامبر صلى اللّه عليه و آله به او فرمود : «خداوند ، تو را نيامرزد!» .
محلّم ، در حالى كه اشكهايش را با دو بُرد خود ، پاك مىكرد، برخاست و هفت روز نگذشت كه مُرد و او را دفن كردند. زمين ، جسد او را بيرون انداخت. مردم نزد پيامبر صلى اللّه عليه و آله آمدند و ماجرا را به ايشان گفتند . پيامبر صلى اللّه عليه و آله فرمود: «زمين ، بدتر از رفيق شما را هم مىپذيرد ؛ امّا خداوند عز و جل خواسته است كه شما را پند دهد» .
آن گاه، جسدش را در درّهاى انداختند و رويش سنگ ريختند، و اين آيه نازل شد : «اى كسانى كه ايمان آوردهايد! هر گاه در راه خدا به جهاد رفتيد، تحقيق كنيد...».