۷ / ۱۲
كسانى كه پيامبر خدا نفرينشان كرد
الف ـ ابو موسى اشعرى۱
۴۳۰۲.الأمالى ، طوسىـ به نقل از ابو تحيى ـ :شنيدم كه عمّار بن ياسر، ابو موسى اشعرى را به سبب درنگش در پيوستن به على بن ابى طالب عليه السلام و خوددارى از بيعت با او ، سرزنش مىكند و به او مىگويد : اى ابو موسى! چه چيز باعث شد كه از امير مؤمنان ، كناره بگيرى؟ به خدا سوگند كه اگر در [حقّانيّت ]او شك داشته باشى ، قطعا از اسلام خارج شدهاى.
ابو موسى به او گفت : نكوهشم مكن و از سرزنش من ، دست بردار، كه من برادر توام .
عمّار به او گفت : من ، برادرِ تو نيستم . شنيدم كه پيامبر خدا ، در شب عَقَبه ، تو را كه با آن مردم همداستان شده بودى ، لعنت مىكند .
ابو موسى گفت : آيا جز اين است كه براى من ، طلب آمرزش كرد؟
عمّار گفت : من ، لعنت را شنيدم و طلب آمرزش را نشنيدم .
ب ـ حَكَم بن ابى العاص۲
۴۳۰۳.الخرائج والجرائحـ به نقل از جابر ـ :حكم بن ابى العاص، عموى عثمان بن عفّان، اَداى راه رفتن پيامبر خدا را در مىآورد و ايشان را مسخره مىكرد. روزى پيامبر خدا مىرفت و حَكَم ، در پشتِ سر او شانههاى خود را مىجنبانْد و دستانش را پيچ و خم مىداد و راه رفتن ايشان را مسخره مىنمود .
پيامبر خدا ، با دستش اشاره كرد و فرمود : «همين سان بمان!» . پس، حَكَم بر آن حالِ جنبيدن شانهها و خميدگى دستهايش، باقى ماند.
پيامبر صلى اللّه عليه و آله بعدها او را از مدينه تبعيد كرد و لعنتش نمود، كه تا روزگار عثمان ، همچنان در تبعيد بود . عثمان ، او را برگردانْد و گرامىاش داشت .